eitaa logo
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
250 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
33 فایل
@gandoiiii مهربان خدای من @emamhosein113 فکر می‌کردم، نـ⛔️ـمی‌شه پرسـ🧐ـید؛ اما...🤩 ‌+ثبت نام؟ بعله بفرمایید☺️ http://Bn.javanan.org
مشاهده در ایتا
دانلود
فرشتہ‌هـا‌از‌خُـداوند‌پـرسیـدن: خُدایـا‌تو‌ڪہ‌بَشر‌را‌اینقدر‌دوست‌دارۍ، چِـرا‌غم‌را‌آفَـریدۍ؟! خدا‌گفـت:غـم‌را‌بہ‌خـٰاطر‌خودم‌آفریدم،، چون‌مخلوقـاتم‌تا‌غمگیـن‌نشونـد‌بہ یـاد‌خالقشـان‌نمی‌اُفتنـد:))" ؟
از‌بهترین‌لحظه‌ها..!)))💔🚶🏾‍♂
یک نفس مانده علی پر بکشد تا به سماء، یک اذان مانده ملاقات کند فاطمه را..
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🦋 #در_مسیر_عشق 🦋 🍃 #پارت هفتاد و سوم 🍃 داود : آقا پس لطفا بشینید ممکنه توضیحاتم طول بکشه محمد
🌿 🌿 🍬 هفتاد و چهارم 🍬 داود : جانم آقا در خدمتم محمد : خب بیشتر توضیح بده دقیق بگو کدوم قسمت های پرونده مشکل داره و مربوط به کدوم بخش میشه یعنی موضوعش چیه داود : چشم آقا . در رابطه با یه تیم تروریستیه که قصد داشتن عناصر مهم کشور و ترور کنن یه لیست ترور هم هست که حالا بررسی کنید و اینکه متهمین هم از مسئولین کشور که این لیست و در اختیار دشمن دادن هست و ابو یاسر هم سر دسته ی این گروهک بوده از پرونده ی تطبیق داده شده فهمیدم که جرم اش خیلی سنگین بوده یعنی سه تا قتل از افراد خودشون و چهار شهید که همش مربوطه به خود ابو یاسر ولی آقا این پرونده هنوز تکمیل نشده است و متهم که ابو یاسر باشه دستگیر نشده و ابو عامر و جایگزین کردن حالا چرا؟؟ چون یه مهره ی سوخته بوده براشون و از همه مهم تر اینکه اصلا این پرونده برای سازمان ما نیست فکر میکنم بی توجهی بهش هم به این دلیل بوده محمد : خب یعنی از کدوم ارگانه؟؟ داود : همین و میخواستم بدم به فرشید که... محمد : پس که این طور🧐قضیه پیچیده شد ببین فعلا این قضیه رو به هیچ کس نگو و سعی کن بیشتر روش کار کنی حواست به فرشید هم باشه خیلی مشکوک میزنه🔪حتی اگر تونستی باهاش صحبت کن داود : چشم آقا ولی فکر کنم بهتره خودتون باهاش صحبت کنید ادامه دارد...
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🌿 #در_مسیر_عشق 🌿 🍬 #پارت هفتاد و چهارم 🍬 داود : جانم آقا در خدمتم محمد : خب بیشتر توضیح بده دقیق
🎗 🎗 🏵 هفتاد و پنجم 🏵 محمد : آره درست میگی الان که رفتی پایین بگو بیاد بالا کار دارم باهاش(😈) داود : آقا شما به فرشید شک دارید ؟😬 محمد : شاید🤨ولی لزومی برای توضیح نمی بینم🤨. داود : با اجازه😬🤐 ☆♡☆♡☆♡☆♡ فاطمه : آبجی خوبی ؟😰چیشد یهو؟ زهرا : نفس ام بالا نمی اومد نمی‌تونستم حرف بزنم 😖😖از اون بدتر قلبم بود که تیر میکشید😣😣😣 * زهرا میدود به سمت سرویس * فاطمه : چی شددد😱😱 خوبی ؟؟؟؟؟ زهرا :آ..ره چی...زی نی..ست فاطمه : چند وقته این طوری شدی آبجی؟ خطر‌ناکه هاااا😥 زهرا : چیزی نیست خوبم فاطمه : نفس ات بالا نمیاد خون سرفه میکنی بعد میگی چیزی نیست 😡 میگم چندمین باره ؟؟؟ زهرا : اصلا مهم نیست 😓ول کن فاطمه : به من نمیگی به بابا که میگی🤨 ادامه دارد....
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
🎗 #در_مسیر_عشق 🎗 🏵 #پارت هفتاد و پنجم 🏵 محمد : آره درست میگی الان که رفتی پایین بگو بیاد بالا کار د
💫 💫 ✨ هفتاد و ششم ✨ زهرا : خیلی خب باشه میگم فقط قول بده به بابا چیزی نگی🤫 فاطمه : میشنوم زهرا : یه هفته است این طوری شدم💔🙂 روزهای اول کم بود اما چند روز یه زیاد شده ولی هیچی نیست طبیعیه🙂 فاطمه : خیلی بی معرفتی 💔چرا هیچی نمیگی چرا به فکر خودت نیستی 🔪 زهرا : اول و آخرش مرگه حالا یه ذره دیر تر یه ذره زودتر فرقی نداره 🙂 فاطمه : این چرت و پرت هااا چیه میگی 🤨 یه بار دیگه ببینم این طوری میگی من میدونم و تو الانم اگر میخوای به بابا چیزی نگم میری خونه استراحت میکنی 🔪 زهرا : نه کار دارم باید انجام بدم 😖 فاطمه : همرو خودم انجام میدم یه کلمه دیگه هم ادامه نده 🤨 برو خونه زووود زهرا : باش☹️خداحافظ 🙂💔👋🏻 ♡|♡|♡|♡|♡|♡|♡|♡|♡|♡|♡|♡|♡|♡ داود : فرشید برو بالا آقا محمد کار داره باهات فرشید : داشتم از ترس میمردم یعنی چی میخواد بگه😶نکنه فهمیده.....نکنه فکر کرده..... خدایا خودت کمک کن : باشه فقط عصبی بود ؟ داود : من چه بدونم خودت برو ببین چیکار داره باهات فرشید : 😒خیلی خب بابا و رفتم سمت اتاق شون . آقا اجازه هست محمد : بله بفرمایید ادامه دارد......
هدایت شده از 🖤ما ملت امام حسینیم 🖤
2796122.mp3
10.97M
میگه زمین و آسمون یا حیدر🏴 🖤 @melat_emamhosein
امشب راه آسمان از قلب قرآن میگذرد🖤 شب قدر بزنگاه آمرزش و اجابت است بچه ها واسه همه دعا کنین🙏🙏 منم دعا کنین شفا بگیرم
″گـٰانـدویـی هـٰا|GANDO"🇵🇸
💫 #در_مسیر_عشق 💫 ✨ #پارت هفتاد و ششم ✨ زهرا : خیلی خب باشه میگم فقط قول بده به بابا چیزی نگی🤫 فاطم
🌱 🌱 ☘️ هفتاد و هفتم ☘️ فرشید : آقا با من کاری داشتید؟ محمد : بله بشین میگم فرشید :چشم محمد : خب آقا فرشید یادته اولین روزی که اومده بودی اینجا چی بهت گفتم؟ فرشید : بله . ولی آقا من جاسوس نیستم 😑 محمد : مگه من گفتم جاسوسی🤨چی بهت گفتم؟ فرشید : آقا گفتید که فکر خیانت به کشور به سرم نزنه که حواستون بهم هست 🤐 با این سوالات داشتم دیوونه میشدم ترسیده بودم😰 محمد : من الان بازجویی نمی کنم که انقدر میترسی داریم باهم صحبت میکنیم بعدش هم منظور اونا نبود 🤨 فرشید : آقا شما فکر میکنید من اون پرونده رو.... محمد : پریدم وسط حرفش و گفتم : فرشید جان من تورو مثل پسرم دوست دارم هیچ وقت هم فکر نمی کنم تو جاسوسی من بهت گفته بودم که من و مثل پدرت بدون هر مشکلی داشتی بهم بگو الانم مثل بچه ی آدم بگو چی شده یه مدته تو فکری اون از شیفت که نزدیک بود سوژه بره رو هوا و.... حالا بگو چیشده؟ فرشید . با حرفای آقا محمد دلم قرص شده بود احساس میکردم میتونم حرفم و بهش بزنم محمد : فرشید جان نمی خوای بگی ؟ فرشید : چرا آقا ولی میشه قول بدید عصبی نشید ؟ محمد : نه برای چی باید عصبی بشم 😂بگو ادامه دارد....