۲۴ آذر ۱۳۹۸
#روایتهای_زنانه_جنگ
#کتاب_اینک_شوکران_1
#جانبازشهیدمدق
@ganjinehayejang
قسمت سوم
هرجا می فرستادندش بدتر بود.
تازه پدر نمی دانست فرشته چه کارهایی می کند.
هرجا خبري بود او حاضر بود.
هیچ تظاهراتی را از دست نمی داد.
با دوستانش انتظامات می شدند.
حتی نمی دانست که در تظاهرات 16 آبان دنبالش کرده بودند و چیزي نمانده بود گیر بیفتد.
***************
16 آبان گاردي ها جلوی تظاهرات را گرفتند.
ما فرار کردیم.
چند نفر دنبالمان کردند.
چادر وروسري را از سر من کشیدند وبا باتوم می زدند به کمرم.
یک لحظه موتور سواري که از آنجا رد میشد دستم را از آرنج گرفت و من را کشید روي موتورش.
پاهایم می کشید روي زمین.
کفشم داشت در می آمد.
چند کوچه آن طرفتر نگه داشت.
لباسم از اعلامیه باد کرده بود و یک طرفش از شلوارم زده بود بیرون.
پرسید: اعلامیه داري؟
کلاه سرش بود صورتش را نمی دیدم.
گفتم:آره
گفت :عضو کدوم گروهی
گفتم: گروه چیه؟ این ها اعلامیه امامند.
کلاهش را زد بالا.
-تو اعلامیه ي امام پخش میکنی؟
بهم برخورد.
مگه من چه م بود؟ چرا نمی توانستم این کار را بکنم؟
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
۲۴ آذر ۱۳۹۸
۲۴ آذر ۱۳۹۸
#روایتهای_زنانه_جنگ
#کتاب_اینک_شوکران_1
#جانبازشهیدمدق
قسمت چهارم
گفت :وقتی حرف امام رو خودت اثر نداشته،چرا این کار را میکنی؟
این وضع است آمدي تظاهرات؟
"و رویش را برگرداند.
من به خودم نگاه کردم.چیزي سرم نبود.
خب،آن موقع خیلی بد نبود تازه عرف بود
لباسهایم هم نامرتب بود
.دستش را دراز کرد و اعلامیه هارا خواست.
بهش ندادم.
گاز موتورش را گرفت و گفت: الان می برم تحویلت می دم.
از ترس اعلامیه هارا دادم دستش.
یکیش را داد به خودم.
گفت:"برو بخوان هر وقت فهمیدي توي اینها چی نوشته بیا دنبال این کارها"
نتوانستم ساکت بمانم تا او هرچه دلش می خواهد بگوید.
گفتم:"شما که پیروخط امامید،امام نگفته زود قضاوت نکنید؟
اول ببینید موضوع چیه بعد این حرفهارا بزنید.
من هم چادر داشتم هم روسري.آن هارا از سرم کشیدند".
گفت:"راست می گویی؟"
گفتم "دروغم چیه؟
اصلا شما کی هستید که من بخواهم به شما دروغ بگویم؟"
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
۲۴ آذر ۱۳۹۸
۲۴ آذر ۱۳۹۸
#روایتهای_زنانه_جنگ
#کتاب_اینک_شوکران_1
#جانبازشهیدمدق
#قسمت_پنجم
گفت :وقتی حرف امام رو خودت اثر نداشته،چرا این کار را میکنی؟
این وضع است آمدي تظاهرات؟
"و رویش را برگرداند
من به خودم نگاه کردم.چیزي سرم نبود.
خب،آن موقع خیلی بد نبود تازه عرف بود
لباسهایم هم نامرتب بود.
دستش را دراز کرد و اعلامیه هارا خواست.
بهش ندادم.
گاز موتورش را گرفت و گفت: الان می برم تحویلت می دم.
از ترس اعلامیه هارا دادم دستش .
یکیش را داد به خودم.
گفت:"برو بخوان هر وقت فهمیدي توي اینها چی نوشته بیا دنبال این کارها".
نتوانستم ساکت بمانم تا او هرچه دلش می خواهد بگوید.
گفتم:"شما که پیروخط امامید،امام نگفته زود قضاوت نکنید؟
اول ببینید موضوع چیه بعد این حرفهارا بزنید.
من هم چادر داشتم هم روسري.آن هارا از سرم کشیدند".
گفت:"راست می گویی؟"
گفتم "دروغم چیه؟
اصلا شما کی هستید که من بخواهم به شما دروغ بگویم؟"
اعلامیه ها را داد دستم و گفت بمانم تا برگردد .
ولی دنبال موتورش رفتم ببینم کجا می رود و چه کار می خواهد بکند.
با دو سه تا موتورسوار دیگر رفتند همان جا که من درگیر شده بودم .
حساب دو سه تا از مامورها را رسیدند وشیشه ي ماشینشان راخرد کردند.
بعد او چادر و روسریم را که همان جا افتاده بود برداشت و برگشت.
نمی خواستم بداند که دنبالش آمده ام.
دویدم بروم همانجایی که قرار بود منتظر بمانم اما زودتر رسید.
چادر وروسري را داد وگفت:
"باید می فهمیدند چادر زن مسلمان را نباید از سرش بکشند
اعلامیه ها را گرفت و گفت:"این راهی که می آیی خطرناك است
مواظب خودت باش خانوم کوچولو...
."و رفت .«!
******************
«! خانوم کوچولو »
بعد از آن همه رجز خوانی تازه به او گفته بود «! خانوم کوچولو..
به دختر ناز پرورده اي که کسی بهش نمی گفت بالاي چشمت ابروست.
چادرش را تکاند و گره روسریش را محکم کرد.
نمی دانست چرا،ولی از او خوششپ آمده بود.
درخانه کسی به او نمی گفت چه طور بپوشد با چه کسی راه برود،چه بخواند و چه ببیند.
اما او به خاطر حجابش مؤاخذه اش کرده بود.
حرفهایش تند بود اما به دلش نشسته بود.
******************************
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
۲۴ آذر ۱۳۹۸
هدایت شده از گنجینه های جنگ
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣
بار دگر فرشتگان روایت می کنند از هم ولایتی سردار شهید حسین همدانی
حاج حسن تاجوک، فرمانده طرح و عملیات لشگر انصارالحسین علیه السلام
عزیز کرده خدا بود در قلب ها هم در میدان جنگ و جای جای دیارش حتی کنج خانه
#کتاب_عزیز_کرده
#شهید_حسن_تاجوک
#مرضیه_نظرلو
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
۲۴ آذر ۱۳۹۸
هدایت شده از گنجینه های جنگ
نام کتاب : عزیز کرده
مستند روایی بر اساس زندگی شهید حسن تاجوک
مولف : مرضیه نظرلو
ناشر کتاب : بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس
سال نشر : 1397
تعداد صفحات : 331
قیمت : 200,000 ریال
#کتاب_عزیز_کرده
#شهید_حسن_تاجوک
#مرضیه_نظرلو
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
۲۴ آذر ۱۳۹۸
هدایت شده از خاطرات صوتی دفاع مقدس
کتاب : عزیزکرده ..زندگینامه ی شهید حسن تاجوک 🌹
نویسنده : مرضیه نظرلو🌹
قسمت : شانزدهم🌹
آدرس ما👇👇👇ت ل گ رام
@defaeemogadas
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1487863813C4bb957d00e
سروش 👇👇
https://sapp.ir/defaemogadas.
۲۴ آذر ۱۳۹۸
۲۴ آذر ۱۳۹۸
هدایت شده از خاطرات صوتی دفاع مقدس
کتاب : عزیزکرده ..زندگینامه ی شهید حسن تاجوک 🌹
نویسنده : مرضیه نظرلو🌹
قسمت : هفدهم🌹
آدرس ما👇👇👇ت ل گ رام
@defaeemogadas
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1487863813C4bb957d00e
سروش 👇👇
https://sapp.ir/defaemogadas.
۲۴ آذر ۱۳۹۸
۲۴ آذر ۱۳۹۸