سروده «مرتضی امیری اسفندقه» برای کتاب «وقتی مهتاب گم شد»
چون گل معطریم، مهتاب و مین و من
نشکفته پرپریم، مهتاب و مین و من
شرح جنون ما مقدور عقل نیست
یک چیز دیگریم، مهتاب و مین و من
*
سر تا به پا دلایم در بارگاه عشق
باغ صنوبریم، مهتاب و مین و من
شمعایم و روشن است تکلیف راه ما
راز منوّریم، مهتاب و مین و من
*
میدان عاشقی، تسلیم ترس نیست
از مرگ میبریم، مهتاب و مین و من
بیگانه نیستیم، با خلق و خوی هم
با هم برادریم، مهتاب و مین و من
*
تکثیر میشویم در انفجار نور
آیینه پروریم، مهتاب و مین و من
چون باد رد شدیم از سیم خاردار
آن سوی معبریم، مهتاب و مین و من
*
بر گرد بام دوست پرواز میکنیم
عین کبوتریم،مهتاب و مین و من
بال فرشتگان بر شانههای ماست
از آسمان سریم، مهتاب و مین و من
***
مهتاب و مین و من بی بال میپریم
بی بال میپریم، مهتاب و مین و من
در جذبهی کلام، یک جمله والسلام
مجذوب رهبریم، مهتاب و مین و من
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان 🌹
@ganjinehayejang
هدایت شده از گنجینه های جنگ
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣
بار دگر فرشتگان روایت می کنند از هم ولایتی سردار شهید حسین همدانی
حاج حسن تاجوک، فرمانده طرح و عملیات لشگر انصارالحسین علیه السلام
عزیز کرده خدا بود در قلب ها هم در میدان جنگ و جای جای دیارش حتی کنج خانه
#کتاب_عزیز_کرده
#شهید_حسن_تاجوک
#مرضیه_نظرلو
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
هدایت شده از گنجینه های جنگ
نام کتاب : عزیز کرده
مستند روایی بر اساس زندگی شهید حسن تاجوک
مولف : مرضیه نظرلو
ناشر کتاب : بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس
سال نشر : 1397
تعداد صفحات : 331
قیمت : 200,000 ریال
#کتاب_عزیز_کرده
#شهید_حسن_تاجوک
#مرضیه_نظرلو
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
هدایت شده از خاطرات صوتی دفاع مقدس
کتاب : عزیزکرده ..زندگینامه ی شهید حسن تاجوک 🌹
نویسنده : مرضیه نظرلو🌹
قسمت : بیست و ششم🌹
آدرس ما👇👇👇ت ل گ رام
@defaeemogadas
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1487863813C4bb957d00e
سروش 👇👇
https://sapp.ir/defaemogadas.
هدایت شده از خاطرات صوتی دفاع مقدس
کتاب : عزیزکرده ..زندگینامه ی شهید حسن تاجوک 🌹
نویسنده : مرضیه نظرلو🌹
قسمت : بیست و هفتم🌹
آدرس ما👇👇👇ت ل گ رام
@defaeemogadas
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1487863813C4bb957d00e
سروش 👇👇
https://sapp.ir/defaemogadas.
هدایت شده از خاطرات صوتی دفاع مقدس
کتاب : عزیزکرده ..زندگینامه ی شهید حسن تاجوک 🌹
نویسنده : مرضیه نظرلو🌹
قسمت : بیست و هشتم🌹
آدرس ما👇👇👇ت ل گ رام
@defaeemogadas
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1487863813C4bb957d00e
سروش 👇👇
https://sapp.ir/defaemogadas.
هدایت شده از خاطرات صوتی دفاع مقدس
کتاب : عزیزکرده ..زندگینامه ی شهید حسن تاجوک 🌹
نویسنده : مرضیه نظرلو🌹
قسمت : بیست و نهم🌹
آدرس ما👇👇👇ت ل گ رام
@defaeemogadas
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1487863813C4bb957d00e
سروش 👇👇
https://sapp.ir/defaemogadas.
هدایت شده از خاطرات صوتی دفاع مقدس
کتاب : عزیزکرده ..زندگینامه ی شهید حسن تاجوک 🌹
نویسنده : مرضیه نظرلو🌹
قسمت : سی ام🌹
آدرس ما👇👇👇ت ل گ رام
@defaeemogadas
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1487863813C4bb957d00e
سروش 👇👇
https://sapp.ir/defaemogadas.
دقایقی است، غواص ها به آب زده اند
این سو همه در خواب و آن سو چشمان گرگ صفتان بیدار و در انتظار
آسمان همچون روز، روشن و اروند از تلالو منورها می درخشد
در ساحل ماندگان، با حسرت به رسم هر شب، والسابقون السابقون اولئک المقربون را نثار رفقای خط شکن شان می کنند.
سرداران مهدی عجل الله، امشب دل آرام به دریای وحشی می زنند؛ تا انتقام سیلی حضرت مادر سلام الله علیها را از نامردمان آتش افکن بعثی بگیرند.
این سو در میانه ساحل، سربازان لشگر، چشم انتظار فجر پیروزی، دست دل به سوی آسمان، بلند و لب به زمزمه دعا گشوده اند...
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
آدرس پیج اینستا :
@Ktd_hamedan
سومین روز از دی ماه سال هزار و سیصد و شصت و پنج
ساعت بیست: یاران را بنگر در دل شب، چگونه دست های حنا بستهشان را بر گردن یکدیگر انداخته، گرد هم حلقه زدهاند. زمزمه الهی العفو بر لبهایشان، چنان چشم در چشم دوختهاند گویا فردا روز فراق است! 72 تن، قرعه فال به نام آنها افتاد. شیر بچه سیزده ساله تا یل چهل و پنج ساله. داریوش، غلامرضا، سعید، مهدی، نادر،ابراهیم، مرتضی، مصطفی، علی، محمد، مسعود، کریم، محسن، هاشم،
همه در انتظارند. عملیات و کربلایی دیگر، موجهای وحشی و غواصان، گروهان منتخب و اعلام رمز، دشمنِ در کمین و حمله، فرماندهان و اخبار فتوحات، سیاهی شب و هزاران منور، دلهای عاشق و دلدار، نقطه رهایی علقمه و پرواز پرستوهای مهاجر، اولین تیر و پیشانی امیر طلایی، خورشیدی و استخوانهای رضاعمادی، خط سوم دشمن و نبرد تن به تن
#عملیات_کربلای_چهار
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
پیج اینستا
@ktd_hamedan
ساعت بیست و دو: بیسیم به صدا درآمد یا محمد رسول الله، یا محمد رسول الله، یا محمد رسول الله. همه هستی حتی جانشان را به اروند سپردند و امر ولایت را به جان خریدند. ماه به تماشای قهرمانیشان ایستاده بود. ام الرصاص پذیرای قدومشان شد. ثانیهها از پی هم گذشتند. گلولهها نیز، گاهی سریعتر از ثانیهها. دوازده ساعت در چشم برهم زدنی طی شد. لحظه موعود فرا رسید. آسمانیها شهید شدند و آزادمردها اسیر...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بویی آشنا می آید از سرزمینی دور ،
آن سوی اروند.
شیران بیشه نبرد که دل یک دله کردند و به دریا زدند.
قصه مردان مردی که امر ولایت همه چیزشان بود و بس
عملیات کربلای چهار در
نیمه شب ۳-۱۰-۶۵ با نام محمد رسول الله(ص) در غرب اروندرود آغاز شد. چنین شبهایی در سال ۶۵ ، بدنهای رشیدی زمین خورد ، استخوانها یی خورد و نفسهایی از کارافتاد تا ملت از نفس نیفتد. اگر وقتی بود نثار ارواح پاک و مظلوم شان چند صلوات و یا فاتحه ای قرائت نمائیم.
#کتاب_غواص_ها_بوی_نعنا_می_دهند
#حمید_حسام
#کربلای_۴
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
ادرس پیج اینستا
@ktd_hamedan
غواص ها بوی نعنا می دهند
نام نویسنده : حمید حسام
نام انتشارات : صریر ( بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس )
سال انتشار : ۱۳۹۵
نوبت چاپ: ۶
شابک کتاب : ۹۷۸۶٠٠۵۱۵۶۳٠٠
جلد کتاب : شوميز
قطع : رقعي
تعداد صفحات : ۱۱۱ صفحه
وزن کتاب : ۱۳٠ گرم
#کتاب_غواص_ها_بوی_نعنا_میدهند
#حمید_حسام
#کربلای_۴ 🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
معرفی کتاب : غواص ها بوی نعنا می دهند
این بار حکایت سرخی خون است و آبی ِ بحر بی کران . حـکایت مردانی که دریا به وسعت سیـنه هاشان رشـک می برد .
مردانی که از ژرفای آب به بلندای آسمان پر کشیدند. هفتاد و دو غواص که " بوی نعنا می دهند " . این کتاب ما را از آبی آسمان به آبی دریا می برد .
#کتاب_غواص_ها_بوی_نعنا_میدهند
#حمید_حسام
#کربلای_۴
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
همه چیز رنگ و بویی از آب داشت: آب اروند، چولانهای خیس و نیم سوختهی کنار آب و اشکهایی که از چشمها روان بود. نادر هم حتی داشت از مشک عباسش میخواند و آب فرات و آن دست بریده.
همین وقتها بود که "مجید پورحسینی" از کنار نخلی سوخته بلند شد، با پارچه سفیدی در دست، آمد پیش تک تک بچهها و پارچه را نشانشان داد و کمی حرف زد و کمی کنارشان نشست، تا آمد رسید به من و پارچه را گرفت طرف من و گفت: بفرما، حاجی جان! حالا نوبت شماست.
گفتم: چیه این، مجید؟
گفت: سفرهی کرم اباعبدالله. بزن روشن شی! خرجش فقط یک قطره است.
پارچه را گرفتم و گذاشتم روی زانو و دیدیم متنی روی آن نوشته شده و زیرش اسم بچههاست و بالاش نوشته شده شفاعتنامه و زیرش: یا فاطمه! اشفع لی فی الجنه.
متن محترمانه ایی بود… و زیرش امضاء و نه امضای عادی، جای انگشت و البته با خون. جای امضاهای خونین جلوی اسمهای بالایی بود و حالا نوبت من بود و سکوت من داشت مجید را کلافه میکرد. سوزن را خیلی وقت پیش گرفته بود جلوی روی صورت من و من متوجه اش نشده بودم، تا وقتی که گفت: دستم افتاد بابا. عروس اگر بود الان بله را گفته بود.
سوزن را گرفتم و زدم به نوک یکی از انگشتهام و مهرش کردم کنار اسمم، با ذکری که زیر لب خواندم و اسمی که از بیبی بردم.
مجید گفت: مبارک باشد. انشالله که به پای هم پیر بشید.
و رفت سراغ نفر بعدی و با آن و با بعدی و با همه چانه زد و شوخی کرد و خندید و خنداند….
#کتاب_غواص_ها_بوی_نعنا_میدهند
#حمید_حسام
#کربلای_۴
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang