گنجینه های جنگ
کتاب : بچه های مَمّد گِره🌹
نگارش : حمید حسام🌹
قسمت : بیست و پنجم🌹
راوی : جلال یونسی🌹
#کتاب_صوتی_بچه_های_ممد_گره
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
هدایت شده از گنجینه های جنگ
گنجینه های جنگ:
نورالدین پسر ایران: خاطرات سید نورالدین عافی
مصاحبه گر : سید نورالدین عافی| معصومه سپهری| موسی غیور
ناشر کتاب : سوره مهر
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
هدایت شده از گنجینه های جنگ
📣📣📣📣📣📣📣
داستان هفتاد و دو تن آوازه کوی و برزن می شود. لحظه لحظه این حادثه یادآور دلاوری و مردانگی عاشوراییان است.
تاریخ تکرار و تکرار شد. در میدان نبرد ؛ هر کس زخمی بر تن و جانش نشست اما حکایت زخمی ترین پسر ایران بس شنیدنی است.
او باز هم از امشب گوش جان می سپاریم به روایت های پر فراز و نشیب سید نورالدین عافی؛ اهل ایران, زاده تبریز
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjnehayejang
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :0⃣1⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 12
دوست داشتند ما با آنها زندگی کنیم. یک روز جمعه که میخواستم به حمام بروم، در خاوران مینی بوسی به من زد. مرا که به بیمارستان رساندند معلوم شد استخوان سینه ام شکسته. در مدت ده پانزده روزی که استراحت میکردم زن آقا عبدالله، مثل مادر به من میرسید.
در طول نَُه ماهی که در تهران کار میکردم دو سه بار با برادرم به ده سر زدیم. اتفاقاً در جریان خلق مسلمان تبریز در ده بودیم. در آن جریان در ده ما هم مثل بعضی از مناطق آذربایجان، مردم دو دسته شده بودند. کار به جایی رسیده بود که هر کس از ده به نماز جمعه میرفت طرفداران حزب خلق مسلمان تبریز اذیتش میکردند. با سنگ میزدند و خانوادهاش را هم تهدید میکردند. چند بار حاج خانم را به خاطر کارهای ما تهدید کرده بودند. یک بار بعد از نمازجمعه ـ که آن روزها در محوطه بزرگ راه آهن تبریز خوانده میشد ـ طرفداران حزب خلق به مردم نمازگزار حمله کردند. با سنگ و چوب مردم را میزدند. مخصوصاً از داخل حیاط بیمارستان طالقانی در میدان راه آهن به مردم سنگ می انداختند. ما با دستۀ حزب الله راهپیمایی میکردیم و طرفداران حزب خلق مسلمان آن طرف راهپیمایی کرده و به طرفداری از آقای «شریعتمداری» شعار میدادند، آن روز جایگاه نماز را به آتش کشیدند.
ادامه دارد...✒️
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
دست مےگیرد
و دل میبرد
و در رهش #سر میدهند
این #حسین ڪیست
ڪہ این گونہ عطایـے دارد
حسینیان محرم امسال را بہ یادتان سینہ مےزنیم ...
@ganjinehayejang
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :1⃣1⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 13
این درگیریها و اختلافات شهر را به هم ریخته بود طوری که در یک خانواده هم دو تیرگی شده و گاه برادر روی برادر می ایستاد.
روزی در همین درگیریها شنیدم یکی از دوستانم به «آیت الله بهشتی» فحش داد. پرسیدم: «مگه اونو میشناسی؟» گفت: «باعث و بانی همۀ اختلافات همونه!» اطلاعات زیادی از مسائل سیاسی نداشتم اما حرفش را باور نکردم. بیشتر همسن وسالانم همین حال را داشتند، ما در آن شرایط مثل خیلی از مردم هر وقت لازم بود با دل و جان به صحنه می آمدیم اما اطلاعات زیادی نداشتیم. یک شب در ده بودیم که از رادیو شنیدیم خون میخواهند، همۀ اهالی به مسجد آمده بودند. آن شب من و برادرهایم مثل خیلیها برای خون دادن به تبریز آمدیم. بالاخره غائله خلق مسلمان تبریز هم فروکش کرد هرچند تا سالها تأثیر سوء این فتنه در مردم آذربایجان باقی ماند.
مدتی بود به سرم زده بود به تبریز برگردم و همانجا کار کنم، اما امروز و فردا میکردم تا اینکه آخرین روز شهریور 1359 فرا رسید. آن روز از رادیوی اتوبوسی که از میدان امام حسین به میدان خراسان می رفت، اولین خبر جنگ را شنیدم. رادیو مرتب اعلامیه میخواند و از حملۀ عراق به شهرهای مرزی ایران خبر می داد. همه در این مورد صحبت میکردند. آن روز در همهمه اتوبوس جملۀ یکی از مسافران توجهم را جلب کرد که میگفت:
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان 🌹
@ganjinehayejang
4_5934030131591905786.mp3
8.17M
🏴واحد: به همین دلخوشم...
مهدی رسولی
@montakhabtanz
#محرم
#اسرا
پیرمرد سیدی در اسارت بود که قبل از ما به ایران رفت. می گفتند در جنگ روی مین رفته و پایش از قوزک قطع شده است. در بیمارستان بستری بود و علاوه بر آن دچار یک بیماری سخت شد که خیلی اذیتش می کرد.
یک شب در بیمارستان آقا ابا عبدالله الحسین (ع) را در خواب دید. عرض کرد: «آقا جان این درد سخت مرا ناراحت می کند و توانم را بریده است.
حضرت فرمودند: انشاءالله خوب می شوی ولی چرا مشکلاتتان را پیش از این با ما در میان نمی گذارید؟
صبح بیدار شد در حالی که هیچ آثاری از بیماری نداشت.
منبع: کتاب درهای همیشه باز، صفحه:19
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang