eitaa logo
خودسازے و تࢪڪ گناھ
1.8هزار دنبال‌کننده
688 عکس
813 ویدیو
46 فایل
https://eitaa.com/joinchat/2173240167C847a1cc6ec گروه پاسخ به سؤالات شرعی خانمها‌ ⚘💙 ﷽ ✍پیامبر اڪرم صلی الله علیه و آله و سلم: گنهڪارے ڪه به رحمتِ خدا اميدوار است از عابدِ مأيوس، به درگاهِ خدا نزديڪتر است ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
مشاهده در ایتا
دانلود
خودسازے و تࢪڪ گناھ
نماز.سکوی پرواز_60(1).mp3
4.53M
۶۰ ❣الحمدلله ڪه دارَمت؛ علی ع سایه تو ڪه بر سرم باشد؛ بالهایم براے پریدن قدرت می‌گیرند. میدانم؛ ڪه تو راههاے آسمان را بیشتراز راههاے زمین می‌شناسی. پرواز یادَم بدِه👇 🎤 ✨ ✨
نماز.سکوی پرواز_61.mp3
4.33M
۶۱ 🔻نمـــازت اگه نماز باشه؛ دستات براے گرفتن دستان دیگران، باز میشن! 🔻نمازت اگه نماز باشه، توے قلبت براے همه آدمهاے زمین، جا باز میشه! 👈راستی؛ نمازهامون نمازند؟ 🎤 ✨ ✨
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_سی‌و_هشتم ببخشيد، اسم اين مسجد چيه؟ جواب داد: حوزه حاج آقا مجتهدے
☀️ ✨🌱✨🌱✨🌱✨ پيوند الهي راوی: رضا هادي عصر يڪي از روزها بود. ابراهيم از سر ڪار به خانه مي آمد. وقتي وارد ڪوچه شــد براے يك لحظه نگاهش به پسر همســايه افتاد. با دخترے جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا ابراهيم را ديد بافاصله از دختر خداحافظي ڪرد و رفت! مي خواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفتد. چند روز بعد دوباره اين ماجرا تڪرار شــد. اين بار تا مي خواســت از دختر خداحافظي ڪند، متوجه شــد ڪه ابراهيم در حال نزديک شدن به آن هاست. دختر سريع به طرف ديگر ڪوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهيم شــروع ڪرد به سلام و عليڪ ڪردن و دست دادن. پسر ترسيده بود اما ابراهيم مثل هميشه لبخندے بر لب داشت. قبل از اينڪه دستش را از دست او جدا ڪند با آرامش خاصي شروع به صحبت ڪرد و گفت: ببين، تو ڪوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانواده ات رو ڪامل مي شناسم، تو اگه واقعاً اين دختر رو مي خواي من با پدرت صحبت می‌ڪنم ڪه... جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزے نگو، من اشتباه ڪردم، غلط ڪردم، ببخشيد و ... ابراهيم گفت: نه! منظورم رو نفهميدے، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو هم ڪه تو مغازه او مشــغول ڪار هستي، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت می‌ڪنم. انشاءالله بتوني با اين دختر ازدواج ڪني، ديگه چي مي خواے؟ ✍ادامه دارد...
خودسازے و تࢪڪ گناھ
#نماز_سکوی_پرواز ۶۱ 🔻نمـــازت اگه نماز باشه؛ دستات براے گرفتن دستان دیگران، باز میشن! 🔻نمازت اگه
نماز.سکوی پرواز_62.mp3
3.74M
‌‌‌ ۶۲ با نمــــاز، لحظاتی در آغوش خدا آرام می گیرے! و این هم آغوشی آرام و مهربانت میڪنه، درست شبیه خدا. اگر مهربانتر شدے... یعنی نمازت، داره بالا می بَرَدِت. 🎤 ✨ ✨
💠🔹امام حسین علیه‌السلام⇩ 《لَوْلاَ ثَلاَثَةٌ مَا وَضَعَ ابْنُ آدَمَ رَأسَهُ لِشَىْ‏ءٍ اَلْفَقْرُ وَالْمَرَضُ وَالْمَوتُ》 اگر سه چيز نبود آدمى سرش را در برابر هيچ چيز فرود نمی‌آورد ▪️تنگ‏دستى ▪️بيمارى ▪️و مرگ ↲نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، صفحه۸۰
خودسازے و تࢪڪ گناھ
☀️ ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_سی‌و_نهم پيوند الهي راوی: رضا هادي عصر يڪي از روزها بود. ابر
✨🌱✨🌱✨🌱✨ جوان ڪه ســرش را پائين انداخته بود خيلي خجالــت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني مي شه ابراهيــم جــواب داد: پدرت با من، حاجي رو من مي شناســم، آدم منطقي وخوبيــه. جوان هم گفــت: نمي دونم چي بگم ، هر چي شــما بگي. بعد هم خداحافظی ڪرد و رفت. شــب بعد از نماز، ابراهيم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت ڪرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر ڪسي شرايط ازدواج را داشته باشد و همسر مناســبي پيدا ڪند، بايد ازدواج ڪند. در غير اينصورت اگر به حرام بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد. و حالا اين بزرگترها هســتند ڪه بايد جوان ها را در اين زمينه ڪمڪ ڪنند. حاجي حرف‌هاے ابراهيم را تأييد ڪرد. اما وقتي حرف از پســرش زده شــد اخم هايش رفت تو هم! ابراهيم پرســيد: حاجي اگه پســرت بخواد خودش رو حفظ ڪنه و تو گناه نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، ڪار بدے ڪرده؟ حاجي بعد از چند لحظه سڪوت گفت: نه! فرداے آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت ڪرد و بعد هم با مادر دختر و بعد... يڪ ماه از آن قضيه گذشــت، ابراهيم وقتي از بازار برمی‌گشــت شب بود. آخر ڪوچه چراغاني شده بود. لبخند رضايت بر لبان ابراهيم نقش بست. رضايت، بخاطر اينڪه يڪ دوســتی شــيطاني را به يڪ پيوند الهي تبديل ڪــرده. ايــن ازدواج هنوز هم پا برجاســت و اين زوج زندگيشــان را مديون برخورد خوب ابراهيم با اين ماجرا می دانند. ✍ادامه دارد.... ‌‌‌ شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ‌‌‌‎ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_چهلم جوان ڪه ســرش را پائين انداخته بود خيلي خجالــت زده گفت: بابا
✨🌱✨🌱✨🌱✨ ايام انقلاب راوے: امير ربيعي ابراهيم از دوران ڪودڪی عشق و ارادت خاصي به امام خميني(ره) داشت. هر چه بزرگتر مي شــد اين علاقه نيز بيشتر مي‌شد. تا اينڪه در سال‌هاے قبل از انقلاب به اوج خود رسيد. در ســال ۱۳۵۶ بود. هنوز خبرے از درگيرے ها و مسائل انقلاب نبود. صبح جمعه از جلسه اے مذهبي در ميدان ژاله (شهدا) به سمت خانه بر می‌گشتيم. از ميدان دور نشــده بوديم ڪه چند نفر از دوستان به ما ملحق شدند. ابراهيم شروع ڪرد براے ما از امام خميني (ره)تعريف ڪردن. بعد هم با صداے بلند فرياد زد: «درود بر خميني» ما هم به دنبال او ادامه داديم. چند نفر ديگر نيز با ما همراهی ڪردند. تا نزديڪ چهارراه شمس شعار داديم وحرڪت ڪرديم. دقايقي بعد چندين ماشين پليس به سمت ما آمد. ابراهيم سريع بچه ها را متفرق ڪرد. در ڪوچه ها پخش شديم. دو هفته گذشت. از همان جلسه صبح جمعه بيرون آمديم. ابراهيم درگوشه ميدان جلوے سينما ايستاد. بعد فرياد زد: درود بر خميني و ما ادامه داديم. جمعيت ڪه از جلسه خارج مي شد همراه ما تڪرار می‌ڪرد. صحنه جالبي ايجاد شده بود. دقايقي بعد، قبل از اينڪه مأمورها برسند ابراهيم جمعيت را متفرق ڪرد. بعد با هم سوار تاڪسي شديم و به سمت ميدان خراسان حرڪت ڪرديم. دو تا چهار راه جلوتر يکدفعه متوجه شــدم جلوے ماشــين ها را مي گيرند و ✍ادامه دارد..... ‌‌‌ شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ‌‌‌‎ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
خودسازے و تࢪڪ گناھ
‌‌‌ #نماز_سکوی_پرواز ۶۲ با نمــــاز، لحظاتی در آغوش خدا آرام می گیرے! و این هم آغوشی آرام و
نماز.سکوی پرواز_63.mp3
3.5M
۶۳ 👈نمـــاز باید به روحت قدرت بده! جورے ڪه راحت، همه خستگیهای بدنت رو؛ براے رسیـ🏃ـدن به لحظه باشڪوه تولد سالم به آخرت تحمل میڪنی! آروم وقدرتمند به پیش خواهی رفت👇 🎤 ✨ ✨