مجردی که خود را پیش مرگ متاهلین میکرد!
🔹شهید محمد تقیزاده در زمان عملیاتهای مختلف جلودار بود و به همکاران متاهل خود گوشزد میکرد که من جلودار خواهم بود زیرا مجرد هستم همه نشان از روحیه فداکاری و از خودگذشتگی او دارد.
🔹محمد تقیزاده در میان همهی خصوصیات زیبای شخصیتی و وجودیاش به زیبایی ظاهری و آراستگی چهره بهعنوان یک افسر پلیس نیز اهمیت میداد و تفکرش براین بود که یک پلیس علاوه بر شخصیت صداقت متانت وخلوص در شغلش باید چهرهای مرتب و آراسته داشته باشد به.همین دلیل پلیسی شیک پوش و آراسته بود.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
احترام به مادر
🔹همسر شهید میگوید:" از خستگی ساعدش را روی پیشانی گذاشته بود و به خواب رفته بود. میخواستم صدایش کنم با خود گفتم: این ماموریت چقدر خستهات کرده است، چقدر دلتنگ بودم. تلفن همراهش زنگ خورد. از نگرانی اینکه از خواب بیدار شود سریع برداشتم. چشمانش باز کرد و پرسید: کیه؟ در جوابش گفتم مادرت. تلفن را گرفت و جواب مادرش داد. در همه حال احترام مادرش را نگه میداشت.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
احساس مسئولیت نسبت به خانواده
🔹مادر شهید مسعود عسگری در خصوص خاطرات آخرین ماه رمضانی که فرزندش در خانواده حضور داشت، تصریح میکند: " یکی از روزهای ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۴ مسعود پس از خوردن سحری به پارکینگ رفت و تا افطار مشغول تمیز کردن آن شد. پارکینگ مثل سمساری بود، مسعود تمام وسایلها را از پارکینگ به انباری پشتبام منتقل کرد. تنها با زبان روزه چندین مرتبه این پنج طبقه را طی کرد. ما برای مراسم ختم یکی از اقوام دعوت بودیم. به مسعود گفتم، «مسعود جان خورشت را گذاشتهام، اگر توانستی برنج را شما بگذار» زمانیکه برگشتیم نزدیک افطار بود. هم پارکینگ تمیز شده بود و هم غذا آماده بود. حتی برگهای درختان حیاط را تمیز کرده بود و شیشههای پارکینگ را پاک کرده بود تا جای قطرات آب روی آن نمانده باشد."
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
شهید کنعانی خادم والدین خود بود
🔹"شهید هادی کنعانی" خیلی مهربان بود ولی در هنگام کار مصمم و قاطع و تمام تلاشش را به کار میبست که حق کسی ضایع نشود. آنقدر دلسوز مردم بود که همراه با تعدادی از همکارانش صندوقی را تشکیل داده بودند و ماهیانه مقداری از حقوق خود را به نیازمندان و مستضفعان اختصاص دادند.
🔹هادی کنعانی بسیار خانواده دوست بود و به پدر و مادر خود علاقه زیادی داشت به طوری که مانند یک خادم به آنها خدمت میکرد.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
شهید کنعانی خادم والدین خود بود
🔹"شهید هادی کنعانی" خیلی مهربان بود ولی در هنگام کار مصمم و قاطع و تمام تلاشش را به کار میبست که حق کسی ضایع نشود. آنقدر دلسوز مردم بود که همراه با تعدادی از همکارانش صندوقی را تشکیل داده بودند و ماهیانه مقداری از حقوق خود را به نیازمندان و مستضفعان اختصاص دادند.
🔹هادی کنعانی بسیار خانواده دوست بود و به پدر و مادر خود علاقه زیادی داشت به طوری که مانند یک خادم به آنها خدمت میکرد.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
شهادتی عاشقانه در کویر یزد
🔹شهید عباسعلی جوهری نعیمی از اوایل پیروزی انقلاب همواره در جریانات انقلاب بود و از بدو تاسیس پایگاه شهید آیت الله صدوقی تا هنگام شهادت در پایگاه فعالیت داشت. اخلاق وی با مردم و خانواده بسیار خوب و نمونه بود. هرگز ارتباط وی با خدا قطع نمی شد و همیشه به یاد خدا بود.
🔹 عباسعلی جوهری نعیمی معتقد بود که در ارگان های انقلابی بیشتر میتواند به انقلاب خدمت نماید، لذا در اردیبهشت ماه ۱۳۶۲ به عضویت کمیته انقلاب اسلامی یزد درآمد و به مسئولیت پاسگاه عملیاتی رباط گماشته شد؛ در آنجا نیز فعالیتهای زیاد و موفقی داشت.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
دیدار شهید با امام رضا(ع) در مراسم تشییع خود
🔹شهید محمدجواد عبدالملکی ارادت خاصی نسبت به آقا امام رضا (ع) داشت و در سال ۹۴ طبق سهمیه ی ناجا بدنبال کسب امریه زیارتی برای مشهد مقدس بودند که قسمت نشد و در دوم شهریور در مراسم تشییع شهید بصورت ناباورانه بیرق متبرک امام هشتم توسط خادمان آن حضرت حضور داشت و به گفته ی خادمان، امام رضا(ع) به استقبال شهید بزرگوار آمده و پیکر مطهر شهید بزرگوار را متبرک و بدرقه ی دیار باقی کردند. از این شهید والامقام دو فرزند به نامهای بهنام و بهناز به یادگار مانده است.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
بخشی از زندگینامه و خصوصیات شهید سربندی
🔹امين سربندی جوانی متبسم، خوش خلق و خوش محضر بود و هميشه در حضور والدين خويش تبسمی بر لب داشت که بسيار معصومانه و دوست داشتنی بود. وی در انجام فرايض دينی و نيكی به مردم و رعايت اخلاق و ادب از هيچ نكته ای فروگذاری نمیكرد و به والدين خود حرمت مینهاد و در انجام امورات زندگب ياری رسان خانواده و ديگران بود.
🔹سربندی راه خويش را در پرورش روح و رسيدن به كمال انسانی يافته بود و در انجام امور خير و كمک به ديگران از هيچ كوششی دريغ نمیورزيد، به شركت در مراسم مذهبی به ويژه عزاداری سرور و سالار شهيدان امام حسين(ع) و به كمک در امر اقامه نماز جماعت و برپایی سفره افطاری ماه مبارک رمضان در منزلشان، كه در اين ماه مبارک منزلشان حسينيه بود با علاقه وافر اهتمام و همت میگماردند.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
خاطره یکی از دختران شهید از پدر
🔹دختر شهید جواد حاج خداکرم که در روز شهادت پدر ۱۶ سال بیشتر نداشت از سختی دلتنگی و جدایی آن روز میگوید: " معمولاً همیشه سعی میکردند در بین بازی و حرفهایشان ما را آماده شهادتشان بکنند، مثلاً وقتی خالهبازی میکردیم با خنده و شوخی میگفت «حالا بچهها یه چیزی بهتون بگم، اگر من در سیستان و بلوچستان شهید شدم و من را با خودشان بردند و گفتند این گل پرپر از کجا آمده؟ شما نگید از سفر کرب و بلا آمده، بگید از سفر سیستان آمده» ما میگفتیم بابا نگو دیگه، بعد با تعجب میگفت «نه بابا، هیچی بالاتر از شهادت نیست، اگر من شهید شدم شما استوار و محکم بایستید و بگید من فرزند شهیدم.»
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
♦️خاطرهای از شهیدی که تکتیرانداز بود
🔹یکی از دوستان شهید یوسف فدایینژاد تعریف میکند: " دوران مدرسه وقتی امتحان داشتیم چه کلاسی چه اصلی ، اگر میخواستیم از رو دست یوسف نگاه کنیم اجازه نمیداد. هیچوقت هم از ما تقلب نمیکرد. میگفت: حرام و مثل دزدی کردن میماند. آدم وقتی زحمت میکشد و درس میخواند نمیخواهد با کسی شریک باشد. پس شما هم زحمت بکشید درس بخوانید.
🔹یوسف فدایینژاد اهـل مد و شیک پوشی نبود، همیشه ساده ولی تمیز لباس می پوشید. امـا روی موهایش خیلی حسـاس بود. همیشه قبل از نمــاز ، یا قبل از رفتن به بیرون ، جلوی آینه بود و موهایش را شـانه میکرد تا مطمئن شود که خوب است. از اطرافیان هم نظر میخواست. البته این حساسیتِ شخصی بود، و برای جلب توجـه کسی نبود. میگفت: مسلمان باید تمیز و آراسته باشد و پیـامبر(ص) همیشه ساده ولی پاکیزه لباس میپوشیـدند.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
وقتی دفاع از وطن اولویت تمام کارهایت میگردد
🔹شهید مهدی ذاکر حسینی در رابطه با ازدواج میگفت تا زمانی که این داعشیها و تکفیریها از بین نروند من سعی میکنم ازدواج نکنم، چون احتمال شهادت هست. میگفت دوست ندارم در رختخواب بمیرم و میخواهم در راهی بروم که شهادت در آن هست و حداقل اثری از ما در جامعه بماند. وی اعتقاد داشت اگر ما نرویم تروریستها وارد کشور میشوند و مملکتمان را نابود میکنند.
🔹مهدی ذاکر حسینی یک بار گردنش صدمه دیده و چند تا از دندانهایش به خاطر مبارزه با داعش شکسته بود. بار دیگر برای ضربه زدن به داعش جلو رفته بود و آن ها تعقیبش کردند و موتورش را با خمپاره زده بودند. مهدی از موتور افتاده و دندانش شکسته بود ولی خودش را از دست آنها نجات داده بود. او همیشه این جراحتها را داشت.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
بخشی از زندگینامه و شخصیت شهید زکوی زاده
🔹شهید مجتبی زکویزاده در همه حال شوخ طبع بود. چشمان روشن و صورتی نورانی و شاداب داشت، هر وقت از مقابل ساختمان بنیاد شهید باغملک عبور میکردیم با شوخی میگفت خانم این آدرس را حفظ کن بعد از شهادت من مسیرت زیاد به اینجا میخورد، من متوجه میشدم که حرفش جدی است، اما برای اینکه ناراحتم نکند با شوخی و خنده میگفت. حتی در خود سوریه دوستانش میگفتند برخی اوقات که در منطقهی عملیاتی راه را گم میکردیم، در عین عصبانیت همهی ما، شهید زکوی با لبخند میگفت نترسید راه ما به سمت بهشت است گم نمیشویم.
🔹شهید مجتبی زکویزاده در کار کشاورزی عصای دست پدرش بود. وی بخاطر اینکه سروان تکاور شاغل در تیپ تکاوران سپاه بهبهان بود در بهبهان زندگی میکرد اما در زمان برداشت محصولات کشاورزی به روستا میآمد و کارهای کشاورزی پدرش را انجام میداد.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
خاطرات همسر شهید از زندگی مشترک خود با شهید
🔹همسر شهید غفاری با یادآوری خاطرات زندگی مشترکش میگوید: " محمد هر بار که ماموریت میرفت احساس میکردم وداع آخرمان باشد. گاهی پیش میآمد که حرف جدایی را پیش میکشید تا عکسالعمل من را بسنجد، اما باور از دست دادنش آن هم به این زودی خیلی برایم سخت بود. ساعت پنج و نیم صبح روز سه شنبه اول شهریورماه سال ۹۰ آخرین دیدار ما بود. بعد سحری و نماز عازم رفتن شد. طبق معمول میخواستم تا دم در او را مشایعت کنم که مانع شد. شاید میخواست چشم در چشم هم نباشیم در لحظات آخر. بعد از سفارشات همیشگی تو پله ها چندین بار برگشت و من را نگاه کرد. نگاهی که خیلی چیزها را میشد فهمید. هرگز فراموش نمیکنم نگاه معنی داری که نشان میداد ماموریت مهم و خطرناکی است و برگشتی در کار نیست.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
♦️شهیدی که در آخرین سفر خود میدانست قرار است به شهادت برسد
🔹مادر شهید صادق حاجيانی نقل میکند: " شهید از بی عدالتیها، ناامنی، اعتیاد جوانان و نوجوانان و سایر مشكلات و مسائل اجتماعی رنج میبرد و تا این كه یك روز گفت: مادر جان، من فكر کردهام و میخواهم به نیروی انتظامی بپیوندم و دوشادوش دیگر همرزمان خود با ناامنیها و مفسدان، قاچاقچیان مواد مخدر و سایر مفاسد اجتماعی مبارز نمایم."
🔹این مادر شهید در ادامه میگوید: " هنگامی كه صادق در بندر ماهشهر خدمت میکرد، هر زمان كه به مرخصی میآمد، هنگام رفتن یك خداحافظی ساده میکرد، اما یادم نمیرود ۲۰ روز قبل از شهادتش به مرخصی آمد، وقتی قصد رفتن داشت، نزد من آمد گویی به او الهام شده بود، مرتب تكرار میکرد كه مادر حلالم كن، چون به دریا میروم و احتمال زیاد شهید میشوم. و این آخرین سفر من است، مرا ببخشید و حلالم كنید. همان طور شد و به آرزویش رسید و به درجه رفیع شهادت نائل آمد."
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
همسر شهید محمد رضا اسماعیلی از چگونگی با خبر شدن شهادت همسرش میگوید
🔹با محمدرضا تماس گرفتم و جویای احوالش شدم گفت در حال گشت هستم و هر زمان به پاسگاه برسم با شما تماس میگیرم. نمیدانستم ۲۰ دقیقه بعد از این تماس، او شهید خواهد شد. به امید تماس محمدرضا بودم، همه کارهای خانه را انجام دادم. غزاله را خواباندم، اما باز هم خبری از محمدرضا نشد. "
🔹محمدرضا به من قول کربلا و زیارت امام حسین (ع) را داده بود، قرار بود بعد از آخرین مأموریت گذرنامهاش را بگیرد و به زیارت کربلا برویم. او رفت به زیارت ارباب و سر بر بالین ایشان نهاد و من و دختر سه سالهاش غزاله را تنها گذاشت. غزاله بهانه بابا را میگیرد. گاهی بند دلم پاره میشود. وقتی تلفنم زنگ میخورد، دخترم میگوید، مامان باباست؟! چرا بابا نمیاد خانه. امیدوارم شهید کمک کند تا دخترش را که خیلی بابایی بود در مسیر الهی و در راهی که دوست داشت تربیت کنم."
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
شهیدی که خواب شهادت خود را دیده بود
🔹شهید عرفان بیات یک دهه هشتادی که در عنفوان جوانی به شهادت رسید. هم آنکه در دوران کودکی آرزوی پلیس شدن داشت. عرفان قبل از آخرین مأموریتش خواب شهادتش را دیده و این موضوع را با مادرش هم در میان گذاشته بود. مادر هم برایش دعای شهادت میکرد، اما هرگز نمیدانست افتخار مادر شهید شدن به این زودیها نصیبش شود.
🔹عرفان بیات اهل ورزش بود، در کشتی چند مدال گرفت و تکواندوکار بود. زمان کرونا، در مسجد کمکهای مردمی و مؤمنانه را جمع میکرد و آن را به دست افراد نیازمند میرساند. وی در کارهای خیر پیشقدم بود و حتی حقوقش را که میگرفت، بخش عمدهای از آن را به کسانی که نیاز داشتند، میبخشید.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
شهیدی که به بچههای خود قول بازگشت از مأموریت داده بود
🔹همسر شهید فریبرز ملایی درباره خصوصیات اخلاقی همسرش میگوید: " او اخلاق بسیار خوب، صبور و شوخ طبی داشت و همیشه با مردم و خانوادهاش بسیار مهربان و خوش رفتار بود و هیچ وقت دوست نداشت کسی از دستش ناراحت باشد. فریبرز بعد از اتمام خدمت سربازی در روستایمان کشاورزی میکرد. ما بیشتر اوقات در روستا بودیم و در کارها به خانوادههایمان کمک میکردیم."
🔹فریبرز ملایی احترام زیادی به خانواده همسرش میگذاشت و بعد از مدتی که گذشت به عنوان کارمند نیروی انتظامی (راننده) استخدام شد، خدمتگزاری به مردم و مهمان را خیلی دوست داشت و با لطف خدا در این راه بسیار موفق بود. کوچکترین و بزرگترین مشکلات را با صبر، پشتکار و توکل به خدا حل میکرد. برای هیچ مسئولیتی شانه خالی نمیکرد و نمیگفت نمیتوانم همیشه «توکل به خدا حل میشود» ورد زبانش بود.
🔹شهید ملایی در ماموریتی که برای دستگیری سارقی فراری به تهران رفت به بچههایش قول داده بود که برگردد اما غافل از اینکه آخرین ماموریتش بود.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
📷شهیدی که با لب تشنه از دنیا رفت
🔹مادر شهید مهدی بیات میگوید: " پسرم به زاهدان رفت که یکساله برگردد اما دو سالی در آنجا بود. سال دوم وقتی ایام عید و تعطیلات رسید و همه به خانههایشان برمیگشتند، تصمیم گرفت به جای یکی از دوستانش که زن و بچه داشت، بماند. به ما تلفنی گفت: من جای دوستم میمانم تا او بتواند به زن و بچهاش سر بزند و پیش آنها باشد. روزی که کارش تمام شده بود و قرار بود به تهران بازگردد، یک عملیاتی پیش آمد. در عملیاتی که پیش از عزیمتش به تهران پیش آمد و در آن حضور داشت، به شهادت رسید."
🔹این مادر شهید به برخی از خصوصیات اخلاقی شهید اشاره کرد و بیان میکند: " مهدی با مرام و معرفت و مؤدب بود. با لب تشنه از دنیا رفت. مهدی همیشه وقتی از دانشگاه به خانه برمیگشت یک شاخه گل در دستش داشت که برای من گرفته بود. وقتی میرسید اول دست من را میبوسید و بعد یک جای خاص در خانه برای شاخه گلش داشت که آن را آنجا میگذاشت و میگفت بضاعت یک دانشجو در حد همین شاخه گل است. ۱۰ سال از شهادتش میگذرد ولی من هنوز هم جای گل او در خانه را با یک گل مصنوعی نشان کرده و یادش را زنده میکنم."
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
شهيدی كه كمک به نيازمندان سرلوحه كارهایش بود
🔹خواهر شهید حسن ملکی درباره برادرش میگوید: " یک خانمی در یکی از مجتمعها زندگی میکرد که شوهرش فوت کرده بود، نیازمند بود و کمک از کسی نمیگرفت. به برادرم گفتم. گفت: خواهرم قبضهای گاز و برق و آب و تلفن را وقتی میگذارند در پارکینگ برای من بیاور، نمیخواست کسی بفهمد. خیلی کار خیر را دوست داشت میگفت برای رضای خدا این کارها را انجام میدهم.
🔹شهید حسن ملکی شغل دیگهای نداشت رابطهاش با نیروهای زیر دستش و دوستاش خیلی خوب و خوش رفتار بود. با بچههای کوچک، پیرمرد و جوان با همه اخلافش خوب بود و همیشه خنده رو بود. یکبار نشد اخم روی صورتش باشد و یا با کسی تند برخورد کند.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
حتی عراقیها هم برای شهادت عباس ختم گرفتند
🔹شهید عباس صابری جانباز شیمیایی بود، اما هیچگاه دنبال مدارک جانبازیاش نرفت. یک روز وقتی در منزل بود، خون بالا آورد. با اصرار مادرش به بیمارستان رفت. بعد از معاینه دکتر از او پرسید: خانه شما در منطقه جنگی بوده؟ با ایما و اشاره به مادرش فهماند که دوست ندارد دکتر بفهمد که در جبهه بوده، اما مادر به آرامی به دکتر گفت. دکتر رو به عباس کرد و گفت: به بیمارستان سپاه برو تا بتوانی دوباره به جبهه بروی، اما او قبول نکرد. مدتی را در تهران ماند تا کمی حالش بهتر شد و باز به جبهه رفت.
🔹عباس صابری برخی اوقات که برای تفحص شهدا به خاک عراق میرفت، مقداری لباس، میوه برای عراقیها میخرید تا برای تفحص شهدا با آنها بیشتر همکاری کنند. این هدیه همراه با مهربانی و خوش اخلاقی عباس آقا موجب شد که دل عراقیها نرم شده و به او علاقهمند شوند. وقتی خبر شهادتش به عراقیها رسید، برایش ختم گرفتند.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
شهیدی که خوناش را پای امنیت سیستان و بلوچستان داد
🔹منصور توحیدی نسب به رعایت حلال و حرام پایبند بود و میگفت اگر انسان لقمهای حلال به فرزندش بدهد در هر ۲ دنیا اجر دارد. معتقد بود این دنیا ارزش آن را ندارد که انسان کار حرامی انجام دهد و از راه حرام بخواهد بچههایش را به جایی برساند. وی در برابر رفتارهای غیرمنطقی سکوت میکرد و با این سکوت دیگران متوجه میشدند که شهید از آن رفتار ناراحت شده است.
🔹ساعت ۱۰ بود که با شهید تماس گرفتند و اطلاع دادند ۳ نفر از تروریستها از مرز پاکستان وارد خاک ایران شدند. شهید همراه ۷ نفر دیگه به مأموریت رفتند؛ اما آنها زودتر از نیروهای مرزبانی در جاده مستقر شده و کمین زده بودند. اولین کاری که کردند به سمت ماشین نیروهای انتظامی شلیک کردند و ماشین منفجر شد. نیروها که از اتومبیل خارج شده بودند برای دستگیری عناصر جیش العدل اقدام کردند. عناصر جیش العدل وانمود کردند مهماتشان تمام شده و منصور برای دستگیری آن ها خیز برداشت؛ اما این کار آن ها در واقع یک فریب بود و به سمت منصور رگبار بستند و او را به شهادت رساندند.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
📷روح الله سلطانی هفتادمين شهيد عملیات لشكر۲۵كربلا
🔹چند روز قبل از شهادت روح الله سلطانی، بچههای عملیات لشكر ۲۵كربلا درصدد چاپ بنر تصاوير شهدای اين لشكر بودند که شهيد سلطانی گفت عكس من را هم بزنيد چرا كه هفتادمين شهيد عملیات لشكر من هستم و همين طور هم شد.
🔹اين شهيد والامقام اهل دعا و استغفار بود و در داخل اتاق كار خويش تكه موکتیرا انداخته بود و نماز شب را روی آن میخواند و زمانی كه كوچكترين مشكل ايجاد میشد تا نیمههای شب با خدا راز و نياز میکرد و تكه كلام شهيد «يا ابوالفضل بیداد» بود.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
توسل خاص "شهید سلمانیان" به حضرت زینب (س)
🔹مجید سلمانیان خطاب به دوستش میگوید: «مدتها منتظر اعزام بودم. دیشب به حضرت زینب (س) گلایه کردم که خانمجان سه ماه است پاسپورتم توی جیبم است و پوتینها در پایم، هنر این نیست که بالیاقتها را ببرید. اعجاز شما این است که بیلیاقتی، چون من را ببرید، دمدمای صبح خوابم دیدم که بیبی زینب به من گفت: «بالاخره شما هم قبول شدید.» به حضرت رقیه(س) من این را اعجاز بیبی میدانم.»
🔹مجید کاملاً داوطلبانه به منطقه اعزام شد؛ اتفاقاً مسئولانش میگفتند تو روحانی هستی و رستهات رزمی نیست. مطلقاً اجازه رفتن به او را نمیدادند و حکم مبلغ را داشت، ولی مجید خیلی این در و آن در زد که اعزام شود. همه آموزشها را هم در دورههای مختلف سپری کرده بود. حتی دو بار به شکل محدود و برای کارهای تبلیغی به سوریه اعزام شد، اما اینها راضیاش نمیکرد. میخواست به صف رزمندهها بپیوندد و بار آخر هم با اینکه به عنوان مبلغ اعزام شده بود، به خط مقدم اعزام شد و خوب میدانست که آنجا میتواند غیر از کار تبلیغی، اسلحه هم به دست بگیرد و بجنگد.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
📷ویژگی اخلاقی معروف شهید «محمد زهرهوند» پل رسیدنش به معبود شد
🔹همسر شهید محمد زهرهوند نیز در خصوص شخصیت و رفتار همسرش اینطور میگوید: احترام به والدین و توصیه به حجاب از اولویتهایش بود؛ صیانت از حجابم در زندگی، از اولویت های «محمد جان» بود، چادر زهرایی برایش چنان با ارزش بود که در آخرین سفارشهایش از من خواست دُردانهاش با حجاب زهرایی در اجتماع و محافل حضور پیدا کند. پس از آغاز جنگ سوریه محمد هم حس و حال دیگری پیدا کرد. شب تا سحر، «اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک» ذکر نماز شب و نیاز اشکهایش شد تا اینکه به آرزویش یعنی رفتن به جبهه و شهادت رسید."
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb
آرزوی شهیدی که برآورده شد
🔹همسر شهید مرتضویزاده با یادآوری خاطراتش میگوید: " یکروز با حسین سر مزار رفته بودیم کنار قبر شهیدان ایستاده بود و درست همانجایی که الان قبر او است، نشان داد و گفت: چطور میشد یک جا به ما میدادند، گفتم: از دست ما فرار میکنی، میخواهی شهید شوی. گفت: نه ! شهداء گل بودند، ما چی هستیم. گفتم: خدا کند من قبل از تو بمیرم. گفت: خدا نکنه. بچه بی مادر شود و از قرار آمدیم. درست سال بعد همانجایی که نشان داده بود، بدون اینکه من قبلا دیده باشم. ای وای مزار شهید عزیزم حسین شده بود. واقعا حسین مستجاب الدعوه بود و به آرزوی خود رسید.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_وطن
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
https://eitaa.com/gfjrsb