eitaa logo
قافله ی منتظران
23 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
538 ویدیو
0 فایل
خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده ام ای که تعبیر تو پایان پریشانی ها...
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 وقایع روز : حرکت کاروان کربلا به سوی در این روز اهل بیت سید الشهدا علیه السلام را از کوفه به سوی شام حرکت دادند.زنهای غیر هاشمیه از انصار امام حسین علیه السلام که در کربلا اسیر شدند با شفاعت اقوام و قبایلشان نزد ابن زیاد از قید اسیری خلاص شدند، و فقط مخدرات هاشمیات برای اسارت به شام برده شدند. در خبرها آمده که ابن زیاد بعد از آنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچه ‌ها و محله ‌های کوفه گردانید، آن ‌ها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذی ‌الجوشن به شام روانه کرد. دستور داد که امام سجاد را با غل جامعه، دست ‌ها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بی‌جهاز به ‌سوی شام حرکت دادند. نقل ‌شده که اهل ‌بیت ـ علیهم ‌السلام ـ را سه روز پشت دروازه ‌های دمشق نگه داشتند تا شهر را آذین ‌بندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل ‌شده که روز اول صفر سر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را همراه کاروان اسرا وارد دمشق کردند. پی نوشت : 1. الوقایع الحوادث:ج4ص114. 2.ابصار العین فی انصار الحسین علیه السلام:ص133. و و 🏴روایت محرم الحرام ۱۴۴۵ @ghafeleyeh_montazeran
🏴 : دفن بدن جون در کربلا بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعی از بنی اسد بدن شریف جون غلام ابوذر غفاری را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود وسپس او را دفن کردند. جون کسی بود که امیر المؤمنین علیه السلام او را خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی علیه السلام و سپس به خدمت امام حسین علیه السلام رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد. هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین علیه السلام آمد وبرای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست .حضرت فرمودند:در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی ! اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز. جون خود را به قدم های مبارک امام حسین علیه السلام انداخت و بوسید گفت: ای پسر رسول خدا ، هنگامی که شما در راحتی وآسایش بودید من کاسه لیس شما بودم ،حالا که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟ جون با خود فکر کرد :من کجا و این خاندان کجا؟! لذا عرضه داشت:آقای من ،بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است.یا ابا عبدالله ،لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم.نه آقای من ،از شما جدا نمی شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد.جون می گفت و گریه می کرد به حدی که امام حسین علیه السلام گریستند و اجازه دادند. با آنکه جون پیرمردی 90 ساله بود،ولی بچه ها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمه ها برای خداحافظی و طلب حلالیت آمد،که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هریک را به زبانی ساکت و به خیمه ها فرستاد و مانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد.او جنگ نمایانی کرد،تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخم های فراوانی به او وارد کردند. هنگامی که روی زمین افتاد ،امام حسین علیه السلام سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست، و دست مبارک بر سر و صورت جون کشید و فرمود:"الهم بیض وجهه و طیب ریحه و احشره مع محمد و آل محمد علیهم السلام. بارالها رویش را سپید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت علیهم السلام. محشورش نما. از برکت دعای حضرت روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید. چنانکه وقتی بدن او را بعد از ده روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود. پی نوشت ہا : منتخب التواریخ :ص311. وسیلة الدارین فی انصار الحسین علیه السلام : ص115 و و 🏴روایت محرم الحرام 1445 @ghafeleyeh_montazeran
🏴 : رسیدن کاروان اسراى اهل بیت علیهم السلام به شام در این روز اسرای اهل بیت علیهم السلام به حوالی شام رسیدند. ابراهیم بن طلحة بن عبدالله جلو آمد و به امام زین العابدین علیه السلام نزدیک شد، و کینه هایی که از جنگ جمل در سینه ذخیره کرده بود ظاهر ساخت و به حضرت گفت:دیدی غلبه با کیست؟حضرت فرمودند :اگر می خواهی بدانی غالب کیست صبر کن تا هنگام نماز اذان و اقامه بگو ،آن وقت میدانی آوازه چه کسی تا قیامت باقی است. منبع: قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص 336 و و 🏴روایت محرم الحرام ۱۴۴۵ @ghafeleyeh_montazeran
🏴 وقایع : ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به مجلس یزید لعنت الله علیه از حضرت على بن الحسين عليه السلام روايت شده هنگامى كه ما را بر يزيد وارد كردند دوازده نفر جوانان و اطفال ذكور كه همه را به ريسمان بسته بودند، چون مقابل يزيد قرار گرفتيم، گفتيم: انشدك باللّه يا يزيد ما ظنّك برسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم لورانا على هذه الحال؛ يزيد تو را به خدا چه فكر مى كنى اگر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ما را به اين حالت ببيند؟ آنگاه دستور داد بند را از ما برداشتند! فاطمه دختر ابى عبدالله گفت: يا يزيد بنات رسول اللّه سبايا؛ يزيد! دختران رسول خدا و اسيرى؟ يزيد گفت: من اين را دوست نداشتم مردم حاضر در مجلس آنچنان گريه كردند كه صداى گريه مجلس را پر كرد. زنى از بنى هاشم در خانه يزيد بود وقتى كه از داستان حسين و اهل بيتش آگاه گرديد بر حسين ندبه مى كرد و فرياد مى كشيد: واحبيباه يا سيّد اهل بيتاه، يابن محمداه يا ربيع الارامل و اليتامى، يا قتيل اولاد الادعيا؛ اى حبيبم حسين اى سيد اهل بيت رسول خدا، اى پسر رسول خدا، اى پناهگاه ايتام و بى سرپرستان، اى كشته اولاد زنا... ندبه و گريه اين زن همه اهل مجلس را گريانيد. به نقل تاريخ ابن اثير اين زن را هند دختر عبدالله بن عامر بن كرنيز ذكر مى كند. طبرى مى گويد. هنگامی كه سرهاى شهدا را بر يزيد وارد كردند از كثرت ازدحام حدود ظهر سرها وارد مجلس يزيد شد. كاخ يزيد در آن روز به انواع زينت آراسته بود، براى يزيد تخت مرصّعى نهاده و اطراف آن را صندلي هاى طلا و نقره چيده و شخصيت هاى داخلى و خارجى هر يك در جاى خود قرار گرفته بودند، مامورين ابن زياد وارد شدند و فرياد كشيدند: به عزت امير سوگند كه خاندان ابوتراب را كشتيم و آنها را ريشه كن نموديم، شرح واقعه را بيان كردند و سرها را نزد يزيد گذاشتند. سر حسين در طشت طلا قرار داشت، سكينه و فاطمه دختران ابى عبدالله عليه السلام قدمى كشيدند تا سر را در داخل طشت ببينند، همين كه چشمشان به سر پدر افتاد صداى شيونشان بلند شد. يزيد با چوب دستى بر.................... اجرك الله يا صاحب الزمان... و مى گفت: يوم بيوم بدر امروز از جنگ بدر انتقام گرفتيم. و و 🏴روایت محرم الحرام ۱۴۴۵ ادامه و خطبه های حضرت زینب سلام الله علیها در : http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=خطبه+حضرت+زینب+در+مجلس+یزید&SSOReturnPage=Check&Rand=0 @ghafeleyeh_montazeran
🏴 وقایع روز : حرکت کاروان کربلا به سوی در این روز اهل بیت سید الشهدا علیه السلام را از کوفه به سوی شام حرکت دادند.زنهای غیر هاشمیه از انصار امام حسین علیه السلام که در کربلا اسیر شدند با شفاعت اقوام و قبایلشان نزد ابن زیاد از قید اسیری خلاص شدند، و فقط مخدرات هاشمیات برای اسارت به شام برده شدند. در خبرها آمده که ابن زیاد بعد از آنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچه ‌ها و محله ‌های کوفه گردانید، آن ‌ها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذی ‌الجوشن به شام روانه کرد. دستور داد که امام سجاد را با غل جامعه، دست ‌ها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بی‌جهاز به ‌سوی شام حرکت دادند. نقل ‌شده که اهل ‌بیت ـ علیهم ‌السلام ـ را سه روز پشت دروازه ‌های دمشق نگه داشتند تا شهر را آذین ‌بندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل ‌شده که روز اول صفر سر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را همراه کاروان اسرا وارد دمشق کردند. پی نوشت : 1. الوقایع الحوادث:ج4ص114. 2.ابصار العین فی انصار الحسین علیه السلام:ص133. و و 🏴روایت محرم الحرام 1446 @ghafeleyeh_montazeran
🏴 : دفن بدن جون در کربلا بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعی از بنی اسد بدن شریف جون غلام ابوذر غفاری را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود وسپس او را دفن کردند. جون کسی بود که امیر المؤمنین علیه السلام او را خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی علیه السلام و سپس به خدمت امام حسین علیه السلام رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد. هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین علیه السلام آمد وبرای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست .حضرت فرمودند:در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی ! اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز. جون خود را به قدم های مبارک امام حسین علیه السلام انداخت و بوسید گفت: ای پسر رسول خدا ، هنگامی که شما در راحتی وآسایش بودید من کاسه لیس شما بودم ،حالا که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟ جون با خود فکر کرد :من کجا و این خاندان کجا؟! لذا عرضه داشت:آقای من ،بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است.یا ابا عبدالله ،لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم.نه آقای من ،از شما جدا نمی شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد.جون می گفت و گریه می کرد به حدی که امام حسین علیه السلام گریستند و اجازه دادند. با آنکه جون پیرمردی 90 ساله بود،ولی بچه ها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمه ها برای خداحافظی و طلب حلالیت آمد،که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هریک را به زبانی ساکت و به خیمه ها فرستاد و مانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد.او جنگ نمایانی کرد،تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخم های فراوانی به او وارد کردند. هنگامی که روی زمین افتاد ،امام حسین علیه السلام سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست، و دست مبارک بر سر و صورت جون کشید و فرمود:"الهم بیض وجهه و طیب ریحه و احشره مع محمد و آل محمد علیهم السلام. بارالها رویش را سپید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت علیهم السلام. محشورش نما. از برکت دعای حضرت روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید. چنانکه وقتی بدن او را بعد از ده روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود. پی نوشت ہا : منتخب التواریخ :ص311. وسیلة الدارین فی انصار الحسین علیه السلام : ص115 و و 🏴روایت محرم الحرام 1446 @ghafeleyeh_montazeran
🏴 : رسیدن کاروان اسراى اهل بیت علیهم السلام به شام در این روز اسرای اهل بیت علیهم السلام به حوالی شام رسیدند. ابراهیم بن طلحة بن عبدالله جلو آمد و به امام زین العابدین علیه السلام نزدیک شد، و کینه هایی که از جنگ جمل در سینه ذخیره کرده بود ظاهر ساخت و به حضرت گفت:دیدی غلبه با کیست؟حضرت فرمودند :اگر می خواهی بدانی غالب کیست صبر کن تا هنگام نماز اذان و اقامه بگو ،آن وقت میدانی آوازه چه کسی تا قیامت باقی است. منبع: قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص 336 و و 🏴روایت محرم الحرام 1446 @ghafeleyeh_montazeran
🏴 وقایع : ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به مجلس یزید لعنت الله علیه از حضرت على بن الحسين عليه السلام روايت شده هنگامى كه ما را بر يزيد وارد كردند دوازده نفر جوانان و اطفال ذكور كه همه را به ريسمان بسته بودند، چون مقابل يزيد قرار گرفتيم، گفتيم: انشدك باللّه يا يزيد ما ظنّك برسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم لورانا على هذه الحال؛ يزيد تو را به خدا چه فكر مى كنى اگر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ما را به اين حالت ببيند؟ آنگاه دستور داد بند را از ما برداشتند! فاطمه دختر ابى عبدالله گفت: يا يزيد بنات رسول اللّه سبايا؛ يزيد! دختران رسول خدا و اسيرى؟ يزيد گفت: من اين را دوست نداشتم مردم حاضر در مجلس آنچنان گريه كردند كه صداى گريه مجلس را پر كرد. زنى از بنى هاشم در خانه يزيد بود وقتى كه از داستان حسين و اهل بيتش آگاه گرديد بر حسين ندبه مى كرد و فرياد مى كشيد: واحبيباه يا سيّد اهل بيتاه، يابن محمداه يا ربيع الارامل و اليتامى، يا قتيل اولاد الادعيا؛ اى حبيبم حسين اى سيد اهل بيت رسول خدا، اى پسر رسول خدا، اى پناهگاه ايتام و بى سرپرستان، اى كشته اولاد زنا... ندبه و گريه اين زن همه اهل مجلس را گريانيد. به نقل تاريخ ابن اثير اين زن را هند دختر عبدالله بن عامر بن كرنيز ذكر مى كند. طبرى مى گويد. هنگامی كه سرهاى شهدا را بر يزيد وارد كردند از كثرت ازدحام حدود ظهر سرها وارد مجلس يزيد شد. كاخ يزيد در آن روز به انواع زينت آراسته بود، براى يزيد تخت مرصّعى نهاده و اطراف آن را صندلي هاى طلا و نقره چيده و شخصيت هاى داخلى و خارجى هر يك در جاى خود قرار گرفته بودند، مامورين ابن زياد وارد شدند و فرياد كشيدند: به عزت امير سوگند كه خاندان ابوتراب را كشتيم و آنها را ريشه كن نموديم، شرح واقعه را بيان كردند و سرها را نزد يزيد گذاشتند. سر حسين در طشت طلا قرار داشت، سكينه و فاطمه دختران ابى عبدالله عليه السلام قدمى كشيدند تا سر را در داخل طشت ببينند، همين كه چشمشان به سر پدر افتاد صداى شيونشان بلند شد. يزيد با چوب دستى بر.................... اجرك الله يا صاحب الزمان... و مى گفت: يوم بيوم بدر امروز از جنگ بدر انتقام گرفتيم. و و 🏴روایت محرم الحرام 1446 ادامه و خطبه های حضرت زینب سلام الله علیها در : http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=خطبه+حضرت+زینب+در+مجلس+یزید&SSOReturnPage=Check&Rand=0 @ghafeleyeh_montazeran