eitaa logo
قافله ی منتظران
23 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
540 ویدیو
0 فایل
خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده ام ای که تعبیر تو پایان پریشانی ها...
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 سال 61 هجری قمری: هر لحظه تب عطش در خیمه ها افزون می شد، امام (ع) برادرش عباس را به همراه عده ای شبانه حرکت داد. آنها با یک برنامه ی حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشکها را پر از آب کردند و به خیمه ها برگشتند. ملاقات امام(ع) با عمرسعد: حضرت فرمود:« ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می کنی و از خدا هراسی نداری؟» ابن سعد گفت:« اگر از این گروه جدا شوم، خانه ام را خراب و اموالم را از من می گیرند و من بر حال افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم.» حضرت فرمود:« تو را چه می شود؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد...گمان می کنی که به حکومت ری و گرگان خواهی رسید؟ به خدا سوگند چنین نیست و به آرزویت نخواهی رسید.» عبیدالله طی نامه ای عمر بن سعد را تهدید به عزل و برکناری کرده، می گوید:« اگر از فرمان من سر باز زنی، مسئولیت لشکر را به شمر بن ذی الجوشن واگذار خواهم کرد.» سخن امام حسین(ع) با یارانش « ای بزرگ زادگان! صبر پیشه کنید که مرگ جز پلی نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن می رساند. 🏴روایت محرم الحرام 1446 @ghafeleyeh_montazeran
🏴 سال 61 هجری قمری: شمر خود را به خیام امام (ع) رسانده، ضمن صدا کردن حضرت عباس(ع) و دیگر فرزندان ام البنین، می گوید:« برای شما از عبیدالله امان نامه گرفتم.» آنها متفقاً گفتند:« خدا تو را و امان نامه ی تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم ولی پسر دختر پیامبر نداشته باشد؟» امام حسین (ع) توسط حضرت عباس(ع) از دشمن یک شب را برای نماز، راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن مهلت می گیرد. حفر خندق در اطراف خیام برای مقابله با شبیخون دشمن و قطع کردن راه ارتباطی دشمن با خیام از سه طرف، - که فقط از یک قسمت ارتباط برقرار باشد- و یاران امام(ع) در آنجا مستقر بودند. این تدبیر امام(ع) برای اصحاب بسیار سودمند بود. گروهی از لشکر عمر بن سعد به سپاه امام می پیوندند. سخن امام(ع) خطاب به دشمن: « وای بر شما! چه زیانی می برید اگر سخن مرا بشنوید؟! من شما را به راه راست می خوانم، اما شما از همه ی فرامین من سر باز می زنید و سخن مرا گوش نمی دهید، چرا که شکمهای شما از مال حرام پر شده و بر دلهای شما مهر شقاوت زده شده است. 🏴روایت محرم الحرام 1446 @ghafeleyeh_montazeran
🏴 سال 61 هجری قمری: امام (ع) با یارانش نماز صبح را به جماعت خواند و سپس با آنها چنین سخن گفت:« ...خدا به شهادت من و شما فرمان داده است. بر شما باد که صبر و شکیبایی را پیشه ی خود سازید.» حضرت(ع)، «زهیر بن قین» را فرمانده راست سپاه و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش حضرت عباس سپرد. گرچه سپاه دشمن به خیمه ها نزدیک می شد، ولی حضرت تیری نینداخت، چون می فرمود:« دوست ندارم که آغازگر جنگ با این گروه باشم.» عمر بن سعد تیر را بر کمان نهاده و به سوی یاران امام انداخت و گفت:« گواه باشید که اول کسی بودم که به سوی لشکر حسین تیر انداختم!» سپس سپاهیان عمر بن سعد تیر بر کمان نهاده و از هر طرف یاران حسین(ع) را نشانه رفتند. امام(ع) فرمود: « یاران من! به پا خیزید و به سوی مرگ(شهادت) بشتابید، خدا شما را بیامرزد.» در حمله ی اول بالغ بر چهل تن شهید شدند و سپس یاران باقی مانده هر کدام به نوبت به تنهایی به میدان رزم شتافته و به شهادت می رسیدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بنی هاشم رسید و آنها نیز شربت شهادت را نوشیدند. امام حسین(ع) که یکه و تنها مانده بود، نگاهی به اجساد مطهر شهدا کرده و آنها را صدا می کرد. حضرت(ع) برای وداع آخرین به سوی خیام آمد، آنگاه در حالی که شمشیرش را از غلاف بیرون آورده بود در برابر دشمن قرار گرفت و جنگ نمود. دشمن از هر طرف وی را محاصره نمود. ناگاه تیری سه شعبه به قلب مبارکش اصابت کرد و در حالی که نشان یکصد و چند تیر و نیزه بر پیکرش بود، نقش بر زمین شد و... . 🏴روایت محرم الحرام 1446 @ghafeleyeh_montazeran
🏴 سال 61 هجری قمری : حرکت کاروان اسراء از کربلا، عمر سعد ملعون روز یازدهم تا وقت ظهر در کربلا ماند،و بر گشتگان خود نماز گذارد و آنان را به خاک سپرد. وقتی روز از نیمه گذشت فرمان داد تا دختران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بر شتران بی جهاز سوار کردند و سید سجاد علیه السلام را نیز با غل جامعه بر شتر سوار کردند. هنگامی که آنان را از قتلگاه عبور دادند و نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسین علیه السلام افتاد ، لطمه ها بر صورت زدند و صدا به صیحه و ندبه برداشتند. عصر روز یازدهم اهل بیت علیهم السلام را با حالت اسارت به طرف کوفه بردند.نزدیک غروب حرکت کردند و شبانه به کوفه رسیدند . لذا آن بزرگواران داغدیده را تا صبح پشت دروازه های کوفه نگه داشتند. هنگام صبح عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد ،و بسان فرمانده ای که از فتوحات خویش خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد. معالی السبطین:ج۲ص۹۰٫ قلائد النحور:ج محرم و صفر ،ص۲۰۴٫ 🏴روایت محرم الحرام 1446 @ghafeleyeh_montazeran
🏴 سال 61 هجری قمری: 1. دفن شهدای کربلا روز دفن بدن های مطهر سید الشهداءعلیه السلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت ،توسط امام سجاد علیه السلام به یاری جمعی از بنی اسد است. 2.ورود اهل بیت علیه السلام به کوفه روز دوازدهم روز ورود اهل بیت علیهم السلام با حالت اسارت به کوفه است. در این روز ابن زیاد فرمان داد که احدی حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید،و ده هزار سوار و پیاده بر تمام کوچه ها و بازار ها موکل گردانید، که احدی از شیعیان امیر المؤمنین علیه السلام حرکتی نگند.سپس فرمان داد سرهایی را که در کوفه بود برگردانند و در پیش چشم اهل بیت علیهم السلام حرکت دهند ،و با هم وارد شهر کرده در کوی بازار بگردانند. مردم با دیدن حالت زار ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سرهای بر نیزه و بانوان و مخدرات در هودج های بدون پوشش، صدا به گریه بلند نمودند.زینب کبری، ام کلثوم،فاطمه بنت الحسین و امام زین العابدین علیهم السلام به ترتیب با جگرهای سوزان و قلوب دردناک ایراد خطبه نمودند،که عده ای از لشکر با دیدن این اوضاع از کرده خود پشیمان شدند،اما هنگامی که خیلی دیر شده بود!!! پ. ن: 1.اعلام الوری:ج1ص470. الوقایع الحوادث:ج محرم ص61..وقایع الایام:تتمه محرم،ص132. 2.قلائد النحور:ج محرم و صفر،ص204. الوقایع الحوادث :ج محرم ص25. 3.قلائد النحور:ج محرم و صفر،ص.205. 🏴روایت محرم الحرام 1446 @ghafeleyeh_montazeran
🏴 سال 61 هجری قمری: اسرای اهل بیت علیهم السلام در مجلس ابن زیاد و زندان کوفه پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند, ابن زیاد در کاخ خود نشست و دستور داد سر مطهر امام حسین علیه السلام را در برابرش بگذارند؛ آنگاه زنان و کودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد علیه السلام در حالی که به طناب بسته بودند وارد مجلس کرده،در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند. در این حال درباریان آن ملعون به تماشا ایستاده بودند. پس از مجلس شوم ابن زیاد ، اهل بیت علیهم السلام را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه نمودند. ابن زیاد به مدینه و شام نامه نوشت و خبر شهادت امام حسین علیه السلام را منتشر ساخت. عبدالله بن عفیف ازدی, بزرگواری از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام بود و در جنگ های جمل و صفین دو چشم خود را از دست داده بود. بنابراین مشغول عبادت بود. او هنگامی که شنید پسر زیاد ملعون به امیر المؤمنین و امام حسین علیهم السلام نسبت کذب می دهد، از میان جمعیت بر خاست و گفت: ساکت باش ای پسر مرجانه! دروغگو تویی و پدر تو که به تو این مقام را داد. ای دشمن خدا! فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را می کشی و در منابر مؤمنین این چنین سخن می گویی؟! مأموران خواستند معترض او شوند که با کمک قبیله اش به خانه رفت، ولی بعد آمدند و خانه او را محاصره کردند. پس از رشادت هایش,او و دخترش دستگیر شدند و همان طور که از خدا خواسته بود به دست بدترین خلق یعنی ابن زیاد به شهادت رسید. پی‌نوشت‌ها: ۱٫ الوقایع الحوادث: ج۴ ص ۶۳٫ وقایع الایام: تتمه محرم، ص۲۵۶٫ ۲٫ الوقایع الحوادث: ج محرم ص ۹۴٫ وقایع الایام: تتمه محرم، ص۲۶۳٫ ۳٫ الوقایع الحوادث: ج محرم ۹۶٫ وقایع الایام: تتمه محرم، ص۲۶۳٫ ۴٫ وقایع الحوادث: ج۴ ص ۸۰،۸۷ 🏴روایت محرم الحرام 1446 @ghafeleyeh_montazeran
🏴 سال 61هجری قمری: فرستادن سرهای مطهر شهدا به سوی شام بنا بر بعضی اقوال ،در این روز سرهای مطهر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را به سوی شام حرکت دادند. پ. ن : وقایع الایام :تتمه محرم،ص۲۸۱٫ 🏴روایت محرم الحرام 1446 @ghafeleyeh_montazeran
🏴 وقایع روز : حرکت کاروان کربلا به سوی در این روز اهل بیت سید الشهدا علیه السلام را از کوفه به سوی شام حرکت دادند.زنهای غیر هاشمیه از انصار امام حسین علیه السلام که در کربلا اسیر شدند با شفاعت اقوام و قبایلشان نزد ابن زیاد از قید اسیری خلاص شدند، و فقط مخدرات هاشمیات برای اسارت به شام برده شدند. در خبرها آمده که ابن زیاد بعد از آنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچه ‌ها و محله ‌های کوفه گردانید، آن ‌ها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذی ‌الجوشن به شام روانه کرد. دستور داد که امام سجاد را با غل جامعه، دست ‌ها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بی‌جهاز به ‌سوی شام حرکت دادند. نقل ‌شده که اهل ‌بیت ـ علیهم ‌السلام ـ را سه روز پشت دروازه ‌های دمشق نگه داشتند تا شهر را آذین ‌بندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل ‌شده که روز اول صفر سر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را همراه کاروان اسرا وارد دمشق کردند. پی نوشت : 1. الوقایع الحوادث:ج4ص114. 2.ابصار العین فی انصار الحسین علیه السلام:ص133. و و 🏴روایت محرم الحرام 1446 @ghafeleyeh_montazeran
🏴 : دفن بدن جون در کربلا بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعی از بنی اسد بدن شریف جون غلام ابوذر غفاری را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود وسپس او را دفن کردند. جون کسی بود که امیر المؤمنین علیه السلام او را خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی علیه السلام و سپس به خدمت امام حسین علیه السلام رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد. هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین علیه السلام آمد وبرای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست .حضرت فرمودند:در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی ! اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز. جون خود را به قدم های مبارک امام حسین علیه السلام انداخت و بوسید گفت: ای پسر رسول خدا ، هنگامی که شما در راحتی وآسایش بودید من کاسه لیس شما بودم ،حالا که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟ جون با خود فکر کرد :من کجا و این خاندان کجا؟! لذا عرضه داشت:آقای من ،بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است.یا ابا عبدالله ،لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم.نه آقای من ،از شما جدا نمی شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد.جون می گفت و گریه می کرد به حدی که امام حسین علیه السلام گریستند و اجازه دادند. با آنکه جون پیرمردی 90 ساله بود،ولی بچه ها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمه ها برای خداحافظی و طلب حلالیت آمد،که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هریک را به زبانی ساکت و به خیمه ها فرستاد و مانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد.او جنگ نمایانی کرد،تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخم های فراوانی به او وارد کردند. هنگامی که روی زمین افتاد ،امام حسین علیه السلام سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست، و دست مبارک بر سر و صورت جون کشید و فرمود:"الهم بیض وجهه و طیب ریحه و احشره مع محمد و آل محمد علیهم السلام. بارالها رویش را سپید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت علیهم السلام. محشورش نما. از برکت دعای حضرت روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید. چنانکه وقتی بدن او را بعد از ده روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود. پی نوشت ہا : منتخب التواریخ :ص311. وسیلة الدارین فی انصار الحسین علیه السلام : ص115 و و 🏴روایت محرم الحرام 1446 @ghafeleyeh_montazeran
🏴 وقایع روز : سال نود و پنجم كه آن سال را (سنة الفقهاء) ميگفتند از كثرت مردن فقهاء و علماء، حضرت على بن الحسين عليه السلام را به شهادت رساندند و قاتل آن حضرت را (وليد بن عبدالملك ) گفته اند. روايت شده كه در شب شهادتش خبر خود را داد و هم در آن شب مدهوش شد، چون بهوش آمد سوره (واقعه ) و (انا فتحنا) خواند و گفت : (( الحمدلله الذى صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوء من الجنه حيث نشآء فنعم اجر العاملين )) آن حضرت در وقت وفات حضرت باقر را بسينه چسبانيد و اين وصيت را كه پدر در وقت شهادت باو كرده بود، به پسر كرد كه زنهار، ستم مكنيد بر كسى كه ياورى بر تو بغير از خدا نداشته باشد. پس بروايت (راوندى ) اين كلمات را مكرر نمود، فرمود: (( اللهم ارحمنى فانك كريم اللهم ارحمنى فانك رحيم )) بعد از شهادت تمامى مردم بجز (سعيد بن المسيب ) بر جنازه آنجناب حاضر شدند و آن حضرت را به بقيع بردند و در نزد عمش (حضرت مجتبى ) عليه السلام دفن نمودند. روايت شده كه چون جسد مباركش را از براى غسل برهنه كردند و بر مغسل نهادند بر پشت مباركش از آن انبانهاى طعام و ساير چيزها كه بر دوش كشيده بود براى فقراء وارامل و ايتام ، اثرها ديدند كه مانند زانوى شتر پينه بسته بود و آن جناب را ناقه اى بود كه بيست و دو حج بر آن گذارده بود و يك تازيانه بر او نزده بود. بعد از دفن آن حضرت ، آن ناقه از خطيره خود بيرون آمد و به نزديك قبر آن جناب رفت بى آنكه آن قبر را ديده باشد و سينه خود را بر آن قبر گذاشت و فريا و ناله كرد و آب از ديدگان خود ريخت . خبر به حضرت باقر(ع ) دادند. تشريف آورد و بناقه فرمود: ساكت شو و بر گرد، خدا بركت دهد براى تو. ناقه بجاى خود برگشت و بعد از اندك زمانى به نزد قبر آمد و باز شروع بناله و اضطراب كرد و تا سه روز، چنين بود تا مرد . و 🏴روایت محرم الحرام 1446 @ghafeleyeh_montazeran
🏴 : رسیدن کاروان اسراى اهل بیت علیهم السلام به شام در این روز اسرای اهل بیت علیهم السلام به حوالی شام رسیدند. ابراهیم بن طلحة بن عبدالله جلو آمد و به امام زین العابدین علیه السلام نزدیک شد، و کینه هایی که از جنگ جمل در سینه ذخیره کرده بود ظاهر ساخت و به حضرت گفت:دیدی غلبه با کیست؟حضرت فرمودند :اگر می خواهی بدانی غالب کیست صبر کن تا هنگام نماز اذان و اقامه بگو ،آن وقت میدانی آوازه چه کسی تا قیامت باقی است. منبع: قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص 336 و و 🏴روایت محرم الحرام 1446 @ghafeleyeh_montazeran
🏴 وقایع : ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به مجلس یزید لعنت الله علیه از حضرت على بن الحسين عليه السلام روايت شده هنگامى كه ما را بر يزيد وارد كردند دوازده نفر جوانان و اطفال ذكور كه همه را به ريسمان بسته بودند، چون مقابل يزيد قرار گرفتيم، گفتيم: انشدك باللّه يا يزيد ما ظنّك برسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم لورانا على هذه الحال؛ يزيد تو را به خدا چه فكر مى كنى اگر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ما را به اين حالت ببيند؟ آنگاه دستور داد بند را از ما برداشتند! فاطمه دختر ابى عبدالله گفت: يا يزيد بنات رسول اللّه سبايا؛ يزيد! دختران رسول خدا و اسيرى؟ يزيد گفت: من اين را دوست نداشتم مردم حاضر در مجلس آنچنان گريه كردند كه صداى گريه مجلس را پر كرد. زنى از بنى هاشم در خانه يزيد بود وقتى كه از داستان حسين و اهل بيتش آگاه گرديد بر حسين ندبه مى كرد و فرياد مى كشيد: واحبيباه يا سيّد اهل بيتاه، يابن محمداه يا ربيع الارامل و اليتامى، يا قتيل اولاد الادعيا؛ اى حبيبم حسين اى سيد اهل بيت رسول خدا، اى پسر رسول خدا، اى پناهگاه ايتام و بى سرپرستان، اى كشته اولاد زنا... ندبه و گريه اين زن همه اهل مجلس را گريانيد. به نقل تاريخ ابن اثير اين زن را هند دختر عبدالله بن عامر بن كرنيز ذكر مى كند. طبرى مى گويد. هنگامی كه سرهاى شهدا را بر يزيد وارد كردند از كثرت ازدحام حدود ظهر سرها وارد مجلس يزيد شد. كاخ يزيد در آن روز به انواع زينت آراسته بود، براى يزيد تخت مرصّعى نهاده و اطراف آن را صندلي هاى طلا و نقره چيده و شخصيت هاى داخلى و خارجى هر يك در جاى خود قرار گرفته بودند، مامورين ابن زياد وارد شدند و فرياد كشيدند: به عزت امير سوگند كه خاندان ابوتراب را كشتيم و آنها را ريشه كن نموديم، شرح واقعه را بيان كردند و سرها را نزد يزيد گذاشتند. سر حسين در طشت طلا قرار داشت، سكينه و فاطمه دختران ابى عبدالله عليه السلام قدمى كشيدند تا سر را در داخل طشت ببينند، همين كه چشمشان به سر پدر افتاد صداى شيونشان بلند شد. يزيد با چوب دستى بر.................... اجرك الله يا صاحب الزمان... و مى گفت: يوم بيوم بدر امروز از جنگ بدر انتقام گرفتيم. و و 🏴روایت محرم الحرام 1446 ادامه و خطبه های حضرت زینب سلام الله علیها در : http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=خطبه+حضرت+زینب+در+مجلس+یزید&SSOReturnPage=Check&Rand=0 @ghafeleyeh_montazeran