eitaa logo
قافله ی منتظران
22 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
669 ویدیو
0 فایل
خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده ام ای که تعبیر تو پایان پریشانی ها...
مشاهده در ایتا
دانلود
غربت برای تو به وطن گریه می کند هر مرد در غم تو چو زن گریه می کند خونابه ی نگاه تو وقتی تمام شد بر غصه ی دل تو دهن گریه می کند باران گرفت و لاله ی عباسی ات شکفت عباس بر تو سرو چمن گریه می کند رفتی که حرف دل بزنی رخ خضاب شد اینجا حنا به طرز سخن گریه می کند تو روح زینبی، سر جدّت نگاه کن بر روح زخم خورده، بدن گریه می کند از شاهکار صلح تو طرحش بلند شد هفتاد و دو سری که به تن گریه می کند هفتاد روزن از کفن تو گشوده شد در ماتم تن تو کفن گریه می کند در هر کسی برای حسن اشک چشم نیست معنی، حسین بهر حسن گریه می کند @ghafeleyeh_montazeran
. سرم را در عدم خاک تو کردند تو را سینه، مرا چاک تو کردند تو را با ناز لولاک آفریدند مرا اعراب لولاک تو کردند تو را در حمد، مالک نام دادند مرا هم جُزء املاک تو کردند اگر ما را گِل از عشقت سرشتند به آب چشم نمناک تو کردند حدیث شمع را بر خاک لیلى از آن بزم طربناک تو کردند تو فهمیدى گدایت مستحق است مرا ممنون ادراک تو کردند چه روى دلگشائى دارى اى یار عجب بزم صفائى دارى اى یار مُقیم شال سبز دلبرانم سرشکم کز گریبانى روانم نرویَد از مزارم جُز لطافت که من هم بهره ‏مند از آسمانم بجز خاک قدوم عشقبازان نباشد در میان سُرمه دانم خریدار غمم، مسکین دردم گرفتار توأم سرگرم جانم گدایت جبرئیل و عرش جایت رسولى، بنده‏ اى، ربّى ندانم پریشانم اگر دیوانه هستم سر زلفى پىِ یک شانه هستم خزان با خط سبز تو بهار است لبم با یاد لعل تو خمار است حسن را میسزد گر سجده سازم امام نیزه ‏ها مأموم یار است قعودت بستر سرخ حسینى میان صلح تو صد ذوالفقار است جمل از پا فتاد از نیزه تو دو دست تو دو دست کردگار است شهید کربلا خود بارگاهى است شهید مجتبى هم بى مزار است نمی‏داند غمى جز بیقرارى هر آنکس که اسیر این دیار است دل از من بیقرارى از من اى یار لطافت از تو زارى از من اى یار بدانستم ز تو اکنون کرم چیست؟ ندارد فرق زَر یا که دِرَم چیست؟ هر آنجا که تویى میخانه آنجاست به دنبال توأم دیگر حرم چیست؟ تو را مشتاق هستم هل اتایم کنار روى تو دیگر ارم چیست؟ اگر پاى غم تو در میان است بپرس از پاى خود که این سرم چیست؟ اگر که شاهد خلق گدایى تو میدانى که روح و پیکرم چیست؟ سرم با دامن تو انس دارد بگو دردانه چشم ترم چیست؟ بسوزان و به بادم دِه سحرگاه که بر پایت نشینم گاه و بیگاه @ghafeleyeh_montazeran
خستگی غالبا امروز به تن می ماند این لباسی است که هر شب به بدن می ماند کس به چشمان تو آدم نشده ، راه نبرد دیدگان تو به جنّات عدن می ماند شرح خود را به پر و بال کبوتر زده ام زدن بال به جان کندن من می ماند چیست دیدار شریفت که به هنگام وصال شاعر چرب زبان هم ز سخن می ماند رو نگردد به سر حلقه ی خوبان زمین آن عقیق که اعماق یمن می ماند قبرم از شوق تو ای جان ضربان خواهد داشت آخر این ارث تپیدن به کفن می ماند در سفر بوسه تمام است ، چو بشکست نماز آن به کام تو و این بر دل من می ماند لب گرفت آن که از این پنجره رسوا شد و رفت داغ فولاد تو بر گرد دهن می ماند @ghafeleyeh_montazeran
خواب آشفته ما قابل تعبیر نبود ورنه کوتاهی از ان زلف گره گیر نبود نه من از سوختگانش به حساب آیم وبس هیچ خس را زشرارش ره تدبیر نبود سعی خامی است که این پخته فقیهان کردند لیله ی قدر خدا قابل تفسیر نبود فاطمه از سر سجاده مدد میفرمود هیچ جا فتح علی بسته به شمشیر نبود گر پیمبر نشد او ذوق ربوبیت داشت گر خداوند نشد نیز به تقدیر نبود جز خدا اوست که در سجده برم نامش را ذات حق بیش از این قابل تکثیر نبود حق به عرش وعلی از فرش کشد نازش را خوشتر از فاطمه در عالم تصویر نبود شرح گیسوش حرام است نجنبانیدش معنی ای بسته تر از حلقه زنجیر نبود @ghafeleyeh_montazeran
غربت برای تو به وطن گریه می کند هر مرد در غم تو چو زن گریه می کند خونابه ی نگاه تو وقتی تمام شد بر غصه ی دل تو دهن گریه می کند باران گرفت و لاله ی عباسی ات شکفت عباس بر تو سرو چمن گریه می کند رفتی که حرف دل بزنی رخ خضاب شد اینجا حنا به طرز سخن گریه می کند تو روح زینبی، سر جدّت نگاه کن بر روح زخم خورده، بدن گریه می کند از شاهکار صلح تو طرحش بلند شد هفتاد و دو سری که به تن گریه می کند هفتاد روزن از کفن تو گشوده شد در ماتم تن تو کفن گریه می کند در هر کسی برای حسن اشک چشم نیست معنی، حسین بهر حسن گریه می کند @ghafeleyeh_montazeran
⚫️ اجرك الله يا صاحب الزمان(عج) از بعد روزی که شدند سایه بان جوادت حرمت را بخشیدی به کبوترها... تسلیت یا شعرنوشت : فاطمه بهر سرت روغن بادام آورد ؛ گریه کرده است که زلف تو پریشان نرود بال در بال به بالای بلای تو ملول... چند مرغند که با پیکر تو آن نرود @ghafeleyeh_montazeran
. سرم را در عدم خاک تو کردند تو را سینه، مرا چاک تو کردند تو را با ناز لولاک آفریدند مرا اعراب لولاک تو کردند تو را در حمد، مالک نام دادند مرا هم جُزء املاک تو کردند اگر ما را گِل از عشقت سرشتند به آب چشم نمناک تو کردند حدیث شمع را بر خاک لیلى از آن بزم طربناک تو کردند تو فهمیدى گدایت مستحق است مرا ممنون ادراک تو کردند چه روى دلگشائى دارى اى یار عجب بزم صفائى دارى اى یار مُقیم شال سبز دلبرانم سرشکم کز گریبانى روانم نرویَد از مزارم جُز لطافت که من هم بهره ‏مند از آسمانم بجز خاک قدوم عشقبازان نباشد در میان سُرمه دانم خریدار غمم، مسکین دردم گرفتار توأم سرگرم جانم گدایت جبرئیل و عرش جایت رسولى، بنده‏ اى، ربّى ندانم پریشانم اگر دیوانه هستم سر زلفى پىِ یک شانه هستم خزان با خط سبز تو بهار است لبم با یاد لعل تو خمار است حسن را میسزد گر سجده سازم امام نیزه ‏ها مأموم یار است قعودت بستر سرخ حسینى میان صلح تو صد ذوالفقار است جمل از پا فتاد از نیزه تو دو دست تو دو دست کردگار است شهید کربلا خود بارگاهى است شهید مجتبى هم بى مزار است نمی‏داند غمى جز بیقرارى هر آنکس که اسیر این دیار است دل از من بیقرارى از من اى یار لطافت از تو زارى از من اى یار بدانستم ز تو اکنون کرم چیست؟ ندارد فرق زَر یا که دِرَم چیست؟ هر آنجا که تویى میخانه آنجاست به دنبال توأم دیگر حرم چیست؟ تو را مشتاق هستم هل اتایم کنار روى تو دیگر ارم چیست؟ اگر پاى غم تو در میان است بپرس از پاى خود که این سرم چیست؟ اگر که شاهد خلق گدایى تو میدانى که روح و پیکرم چیست؟ سرم با دامن تو انس دارد بگو دردانه چشم ترم چیست؟ بسوزان و به بادم دِه سحرگاه که بر پایت نشینم گاه و بیگاه @ghafeleyeh_montazeran
. سرم را در عدم خاک تو کردند تو را سینه، مرا چاک تو کردند تو را با ناز لولاک آفریدند مرا اعراب لولاک تو کردند تو را در حمد، مالک نام دادند مرا هم جُزء املاک تو کردند اگر ما را گِل از عشقت سرشتند به آب چشم نمناک تو کردند حدیث شمع را بر خاک لیلى از آن بزم طربناک تو کردند تو فهمیدى گدایت مستحق است مرا ممنون ادراک تو کردند چه روى دلگشائى دارى اى یار عجب بزم صفائى دارى اى یار مُقیم شال سبز دلبرانم سرشکم کز گریبانى روانم نرویَد از مزارم جُز لطافت که من هم بهره ‏مند از آسمانم بجز خاک قدوم عشقبازان نباشد در میان سُرمه دانم خریدار غمم، مسکین دردم گرفتار توأم سرگرم جانم گدایت جبرئیل و عرش جایت رسولى، بنده‏ اى، ربّى ندانم پریشانم اگر دیوانه هستم سر زلفى پىِ یک شانه هستم خزان با خط سبز تو بهار است لبم با یاد لعل تو خمار است حسن را میسزد گر سجده سازم امام نیزه ‏ها مأموم یار است قعودت بستر سرخ حسینى میان صلح تو صد ذوالفقار است جمل از پا فتاد از نیزه تو دو دست تو دو دست کردگار است شهید کربلا خود بارگاهى است شهید مجتبى هم بى مزار است نمی‏داند غمى جز بیقرارى هر آنکس که اسیر این دیار است دل از من بیقرارى از من اى یار لطافت از تو زارى از من اى یار بدانستم ز تو اکنون کرم چیست؟ ندارد فرق زَر یا که دِرَم چیست؟ هر آنجا که تویى میخانه آنجاست به دنبال توأم دیگر حرم چیست؟ تو را مشتاق هستم هل اتایم کنار روى تو دیگر ارم چیست؟ اگر پاى غم تو در میان است بپرس از پاى خود که این سرم چیست؟ اگر که شاهد خلق گدایى تو میدانى که روح و پیکرم چیست؟ سرم با دامن تو انس دارد بگو دردانه چشم ترم چیست؟ بسوزان و به بادم دِه سحرگاه که بر پایت نشینم گاه و بیگاه @ghafeleyeh_montazeran
🌸 هر كه دل بُرد،دلبر ما نيست هر كه نازي فروخت،ليلا نيست هر كه هويي كِشَد مسيحا نيست هر كسي با تو نيست با ما نيست دلبر محض، غير مولا نيست كيست مولا و فيه نور ِاله قد تجلي بنورهي الله گه خدا آينه ست و مولا گاه وسط و ابتدا و آخر راه ذره اي فرق بين آنها نيست عاشقان دف به كف ز حيراني صف كشيدند بر غزل خواني تا فِتد بر كه فال قرباني رحمت حق به قوم نصراني نزد آن شيعه كز تو شيدا نيست مستم از عشق و خُم به دوش تويي نُهمين بحر باده جوش تويي پسر سلسله فروش تويي حق تعالاي هر سروش تويي ورنه جبريل مرد اينها نيست اي پدر خوانده ي پياله و خُم هو تويي اي عزيز يازدهم اي امير عمارت مردم تو به "نحنُ "بناز و من "انتم" كه كتابت به شرح آتاني ست اربعيني به شيشه مِي بوده كس نداند كه تاك كِي بوده مِهر يا اين كه تير و دِي بوده چون عروس علي ز ري بوده نيمي از اين شراب ايراني ست شه به بزم جلوس مي آيد منكر او عبوس مي آيد جانِ سلطان طوس مي آيد يا انيس النفوس مي آيد جان دهيدش ، گَهِ تماشا نيست جلوات تو مشرق سحر است خلوات تو فيض خونجگر است سكنات تو مو به مو پدر است حركات تو حيدري دگر است لمعات تو كم ز زهرا نيست اي غروب بهانه را مرعات گريه كم كن بخور ز آب فرات يافتي چون ز تشنگي تو نجات به علی اصغر و لبش صلوات بهتر از اين به آب معنا نيست جگرش را به روي دست گرفت پسرش را چنان كه هست گرفت گردن نازكش شكست گرفت بوسه ي تير تا نشست گرفت معني، اين غير داغ مولا نيست @ghafeleyeh_montazeran
غربت برای تو به وطن گریه می کند هر مرد در غم تو چو زن گریه می کند خونابه ی نگاه تو وقتی تمام شد بر غصه ی دل تو دهن گریه می کند باران گرفت و لاله ی عباسی ات شکفت عباس بر تو سرو چمن گریه می کند رفتی که حرف دل بزنی رخ خضاب شد اینجا حنا به طرز سخن گریه می کند تو روح زینبی، سر جدّت نگاه کن بر روح زخم خورده، بدن گریه می کند از شاهکار صلح تو طرحش بلند شد هفتاد و دو سری که به تن گریه می کند هفتاد روزن از کفن تو گشوده شد در ماتم تن تو کفن گریه می کند در هر کسی برای حسن اشک چشم نیست معنی، حسین بهر حسن گریه می کند @ghafeleyeh_montazeran
⚫️اجرك الله يا صاحب الزمان(عج) از بعد روزی که شدند سایه بان جوادت حرمت را بخشیدی به کبوترها... تسلیت یا شعرنوشت : فاطمه بهر سرت روغن بادام آورد ؛ گریه کرده است که زلف تو پریشان نرود بال در بال به بالای بلای تو ملول... چند مرغند که با پیکر تو آن نرود @ghafeleyeh_montazeran