#طنز
🌸 رفتیم خواستگاری واسه داداشم
🌸 دختره گفت :
👈 ما رسم نداریم جهیزیه بدیم 😐😳
🌸 داداشم عصبانی شد و گفت :
👈 ما هم رسم نداریم زن بگیریم .
🌸 هیچی دیگه داداشم زد بیرون
🌸 دختره هم رفت دنبالش تا راضیش کنه
😜😅😍
🌸 پس یادتون باشه ، علکی و بی جهت ،
🌸 خواستگارا رو رد نکنید .
🌸 همین که اومد چارچنگولی بچسب بهش .
😍 😄 😊
💟 @ghairat
#طنز
🌹 از یه دیوونه می پرسن : چی شد خل شدی ؟
🌸 گفت : من یه زن گرفتم
🌸 که دختری ۱۸ ساله داشت .
🌸 بابام از اون دختره خوشش اومد .
🌸 باهاش ازدواج کرد و شد زن بابام .
🌸 و زن من ، مادر زن بابام شد .
🌸 و من شدم پدر زن پدرم !
🌸 یعنی بابام داماد من شد .
🌸 بعد دختر زنم پسر زائید .
🌸 که اون پسره ، هم داداش من شد هم نوه من
🌸 یعنی من پدربزرک داداشم شدم !
🌸 بعد از اون ، زنم پسر زائید .
🌸 که زن بابام ، خواهر ناتنی پسرم شد
🌸 و پسرم ، هم نوه پدرم شد هم برادر زنش ...
🌹 حالا بهم حق میدی که چرا دیوونه شدم ؟
💟 @ghairat
💌 #پیامک_عاشقانه پیشنهادی
🇮🇷 فصل تغییر میکند .
🇮🇷 مردم تغییر میکنند .
🇮🇷 اما قول میدهم که عشق من ،
🇮🇷 همیشه ثابت و صادق باشد .
💞 همسر گلم ! دوستت دارم .
💟 @ghairat
💌 #متن_عاشقانه
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹 قسمت هفدهم 🌹
🍎 صاحب قلیان سرا گفت :
⚜ زنگنه ، سمیر زنگنه ؛
⚜ دانشجوی پایه چهار دانشکده ادبیات .
⚜ همه دانشجویانی که ،
⚜ در دانشگاه مواد می فروشند
⚜ موادشونو از همین زنگنه می گیرند .
🍎 سمیه تشکر کرد و بیرون رفت .
🍎 پوشیه اش را در آورد ؛
🍎 و به داخل دانشگاه رفت .
🍎 دانشگاه خلوت بود .
🍎 گوشه ای نشست و دفتری در آورد .
🍎 و نقشه ای برای مبارزه با موادفروشان ،
🍎 و دستگیری فاسدان ، طراحی کرد .
🍎 یکی یکی دانشجویان و اساتید ،
🍎 وارد دانشگاه شدند .
🍎 از دور متوجه مرضیه شد ،
🍎 مرضیه با یک پسر دیگر ،
🍎 وارد دانشگاه شد .
🍎 با دقت که نگاه کرد متوجه داریوش شد .
🍎 سمیه ، از اینکه ببیند ،
🍎 دختری با پسر غریبه ،
🍎 ارتباط و خوش و بش داشته باشد ؛
🍎 به شدت ناراحت می شود .
🍎 بخاطر همین ؛
🍎 به سرعت به طرف مرضیه رفت .
🍎 مرضیه به سمیه سلام کرد .
🍎 اما سمیه ، بدون جواب سلام ،
🍎 دست مرضیه را گرفته ؛
🍎 و او را به گوشه ای برد و گفت :
🌷 مرضیه تو داری چکار می کنی ؟
🌷 چرا با این کثافت می گردی ؟
🌷 تو می دونی اون کیه ؟
🌷 این همونیه که شیدا رو معتاد کرد .
🌷 اون داریوش ، یه احمقه ، کثافته .
🌷 اون یه دختر باز و هوس بازه .
🌷 اصلاً آدم درستی نیست دختر .
🌷 باهاش نگرد ، ولش کن .
🍎 مرضیه لبخندی زد و گفت :
🌟 چرا شلوغش می کنی سمیه .
🌟 من که کاری باهاش ندارم .
🌟 اون خودش سر راه ، جلوی منو گرفت
🌟 و گفت که چندتا سوال دارم .
🌟 منم جوابش رو دادم همین .
🌟 به خدا هیچ رابطه ای با هم نداریم .
🍎 سمیه ، خیلی نگران مرضیه بود .
🍎 اما مرضیه نگران خودش نبود .
🍎 او دختری بود
🍎 که زود با همه صمیمی می شود .
🍎 و همچنین خیلی راحت ،
🍎 به هر کسی اعتماد می کند .
🍎 و همین امر ،
🍎 باعث نابودی او می شود .
🍎 خانواده شیدا نیز ،
🍎 پشت سر هم به دانشگاه می آمدند
🍎 و سراغ شیدا را از دوستانش می گرفتند .
🍎 چند روزی می شود که شیدا گم شده است .
🍎 و هیچ کس از او ، هیچ خبری ندارد .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
🌹 یکی از خواسته طبیعی زن ،
🌹 تمایل به آرایش و پیرایش و تزیین است .
🌹 این کار برای عبادت و شوهر ،
🌹 خیلی زیبا و عالی است .
🌹 اما برای خیابان و نامحرمان ،
🌹 عین خیانت است .
💟 @ghairat
#آرایش_زنان
🇮🇷 ناراحت بودم ، از دست زنم عصبانی بودم .
🇮🇷 اما او چیزی نمی گفت .
🇮🇷 و با اینکه من مقصر بودم ،
🇮🇷 ولی خودش معذرت خواهی می کرد .
🇮🇷 ناگهان دستم به آینه او خورد و شکست .
🇮🇷 آینه ای که ، خیلی آن را دوست می داشت ؛
🇮🇷 و مورد علاقه او بود .
🇮🇷 بعد از آنکه آرام شدم ،
🇮🇷 او را بغل کردم و بوسیدم .
🇮🇷 و بابت بدرفتاری هایم ، عذرخواهی کردم .
🇮🇷 و خصوصا بابت شکستن آینه اش ،
🇮🇷 ابراز شرمندگی کردم .
🇮🇷 ایشان هم با لبخندی زیبا فرمودند :
🌹 از قضا آینه ی چینی شکست
🌹 خوب شد اسباب خودبینی شکست
💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹 قسمت هجدهم 🌹
🍎 سمیه ، به فکر بر چیده شدن فساد ،
🍎 از دانشگاه و جامعه بود .
🍎 به خاطر همین ؛
🍎 همیشه فکرش مشغول بود .
🍎 و همچنین در ذهن خودش ،
🍎 در حال چیدن نقشه بود .
🍎 نه در کلاس درس ، حواسش جمع بود ؛
🍎 نه در حیاط دانشگاه ، نه در خانه و خیابان .
🍎 از دانشجویان و اساتید ، آمار زنگنه را گرفت .
🍎 از دوستانش ، نشانی خانه زنگنه را گرفت ؟
🍎 و اینکه با چه کسانی در ارتباط است .
🍎 کجا می رود ، چکار می کند .
🍎 چه ساعت هایی کلاس دارد .
🍎 چه ساعتی وارد دانشگاه می شود .
🍎 چه ساعتی از دانشگاه خارج می شود .
🍎 از چه مسیرهایی در تردد است .
🍎 ماشینش را کجا پارک می کند و...
🍎 بعد از چند روز ،
🍎 در کوچه ای که در آن ،
🍎 ماشین زنگنه پارک شده بود ،
🍎 ایستاد ، و منتظر آمدن او شد .
🍎 زنگنه به طرف ماشینش آمد .
🍎 دزدگیر ماشین را زد .
🍎 و دستش را به طرف درب ماشین برد .
🍎 که سمیه از پشت صدایش زد و گفت :
🌷 آقای زنگنه ؟!
🍎 زنگنه، رویش را به عقب برگرداند .
🍎 خانمی را دید ،
🍎 که سر تا پایش سیاه بود .
🍎 چادر و پوشیه ، پوشیده بود .
🔥 زنگنه گفت : بله امرتون
🌷 سمیه گفت :
🌷 شما در دانشگاه ، مواد می فروشید ؟
🍎 زنگنه برآشفته شد و گفت :
🔥 به قیافه ام میاد از این غلطا بکنم .
🍎 سمیه دوباره با جدیت گفت :
🌷 شما مواد فروشی ؟!
🔥 زنگنه گفت :
🔥 شما ماموری یا فضولی ؟!
🌷 سمیه گفت :
🌷 جواب منو بده .
🔥 زنگنه گفت :
🔥 خانم محترم !
🔥 لطفا بفرمائید مزاحم نشین .
🍎 سمیه پایش را بلند کرد
🍎 و لگدی به شکم زنگنه زد .
🍎 سپس همان پایش را ،
🍎 روی گردن زنگنه گذاشت .
🍎 و با عصبانیت گفت :
🌷 از کی مواد می گیری ؟
🌷 و به دست کی می رسونی ؟
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
💌 #پیامک_عاشقانه پیشنهادی
💞 اول ، چهرهی زیبای تو بود
💞 که مرا جذب کرد .
💞 حالا ، این قلب زیبای توست
💞 که با عشق مرا در آغوش گرفته است .
💟 @ghairat
🌸 همه ما به نوعی گرفتار تجملات
🌸 و زیاده روی در لباس و وسائل زندگی شدیم .
🌸 به قدری چشم و هم چشمی فراوان شده
🌸 که عروسی ها ، مراسمات ختم ، روضه
🌸 و حتی رفتن بر سر مزارها ،
🌸 به نمایشگاه لباس و زیورآلات تبدیل شدند
🌸 و عمده این تجملات را زنان دامن می زنند .
🌸 یقیناً تجملات و تشریفات و زیاده روی ها ،
🌸 هزینه های سنگینی دارد
🌸 که مرد خانه را مجبور می کند
🌸 تا چند شیفتی کار کند
🌸 و یا تن به کارها و در آمدهای نامشروع بدهد
🌸 که در هر دو صورت ،
🌸 عوارض و پی آمدهای ناگواری ،
🌸 برای همه خانواده دارد حتی زنان و فرزندان
🌸 پس تا می توانید مثل حضرت زهرا ،
🌸 به زندگی ساده ، قانع باشید .
💟 @ghairat
#حضرت_زهرا_الگوی_ماست
#تجملات #چشم_وهمچشمی