eitaa logo
مجله قلمــداران
5.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
306 ویدیو
10 فایل
این کانال متعلق به چهار یار هم‌قلم است! کپی یا اشتراک‌گذاری آثار، شرعا حرام‌ است. #به‌جان‌او به قلم ف_مقیمی راه ارتباطی @moghimstory ادمین تبادل و‌تبلیغ @Gh_mmm
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله ♥️👇🏻 👇🏻♥️ جوانه ی اول ❤️ : https://eitaa.com/ghalamdaaran/10508 میانبر پست ها 😍 https://eitaa.com/ghalamdaaran/14047 💚👇🏻 👇🏻💚 دست اول 💚 : https://eitaa.com/ghalamdaaran/20696 😍👆🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حسین جانم ... باز هم روز من و عرض ادب محضر یار با «سلامی» برکت یافته روز و شب ما صٙلی الله عٙلیکٙ یا اباعبدالله ...
بسم الله ♥️👇🏻 👇🏻♥️ جوانه ی اول ❤️ : https://eitaa.com/ghalamdaaran/10508 میانبر پست ها 😍 https://eitaa.com/ghalamdaaran/14047 💚👇🏻 👇🏻💚 دست اول 💚 : https://eitaa.com/ghalamdaaran/20696 😍👆🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍♥️ عاقد و بقیه از اتاق بیرون می‌روند. عطیه در را می‌بندد. سرم پایین می‌افتد. از گوشهٔ چشم می‌بینم که نگاهم می‌کند. _قابل نمی‌دونید خانم؟ گردش خونم بالا می‌رود و تب می‌کنم. لبخند می‌زنم. با خجالت سر بالا می‌آوردم و نگاهش می‌کنم. تا امروز آنقدر از نزدیک ندیده بودمش. چشم‌هایش زیادی مشکی است. ابروهای پُرپُشتش به ریش بلندش می‌آید. می‌گوید: _اجازه میدی؟ سرتکان می‌دهم: _برای چی؟ دست‌هایش بالا می‌آید و محکم در آغوشم می‌گیرد. نفس را بیرون می‌فرستد و زمزمه می‌کند: _آخیش.... https://eitaa.com/ghalamdaaran/20696
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باز هم این دل دیوانہ تو را مےخواهد دل بشڪستہ ز دسٺ تو عطا مےخواهد خستہ‌ام از همہ دنیا و گرفتارانش ڪرمے ڪن ڪه دلم مےخواهد
😍♥️ عاقد و بقیه از اتاق بیرون می‌روند. عطیه در را می‌بندد. سرم پایین می‌افتد. از گوشهٔ چشم می‌بینم که نگاهم می‌کند. _قابل نمی‌دونید خانم؟ گردش خونم بالا می‌رود و تب می‌کنم. لبخند می‌زنم. با خجالت سر بالا می‌آوردم و نگاهش می‌کنم. تا امروز آنقدر از نزدیک ندیده بودمش. چشم‌هایش زیادی مشکی است. ابروهای پُرپُشتش به ریش بلندش می‌آید. می‌گوید: _اجازه میدی؟ سرتکان می‌دهم: _برای چی؟ دست‌هایش بالا می‌آید و محکم در آغوشم می‌گیرد. نفس را بیرون می‌فرستد و زمزمه می‌کند: _آخیش.... https://eitaa.com/ghalamdaaran/20696
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق یعنی صاحب ایمان شدن عشق یعنی بی‌خبر مهمان شدن عشق یعنی قم، عشق یعنی جمکران عشق یعنی ... 🌹تعجیل در فرج صلوات🌹 اللهم صَل على محمد وال محمد وعجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1603276551-ali-fani-12.mp3
7.8M
دعای هفتم صحیفه سجادیه🌱🥀 🎤علی فانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفقای عزیز قلمدارانی سلام ♥️🍃 داستان جوانه با تمام خاطرات شیرین و دوست داشتنی که داشت ، به پایان رسید و زیباترین صحنه ها و کاربردی ترین درس ها رو در ذهن همه ی ما به یادگار گذاشت.... ضمن قدردانی از همراهی شما عزیزان ، اعلام می کنیم که داستان طی چند روز آینده از کانال برداشته میشه و ان شاء الله راهی مسیر چاپ میشه 😅 پس هرکسی جامونده و هنوز نتونسته پارت های انتهایی رو بخونه تا آخر روز جمعه، هرچه سریع تر خودشو برسونه و ان شاء الله ما شرمنده ی روی ماه شما نشیم . قطعا می‌دونید همون‌طور که بارها اعلام شده ؛ نشر ، فوروارد ، ارسال در گروه ها و کانال ها و صفحات شخصی ، حتی به اندازه ی یک خط از داستان شرعی و قانونی حرامه و پیگرد الهی و قانونی خواهد داشت و قطعا با متخلف از طریق پلیس فتا برخورد خواهد شد. 🌹 😍 💚👇🏻 👇🏻💚 دست اول 💚 : https://eitaa.com/ghalamdaaran/20696 😍👆🏻
صلی‌الله‌علیک‌یا‌ساکن‌کربلا سلام‌اۍحضرت‌عشق حضرتـــ جان! سلام‌اۍروح‌عالم،رو‌ح‌ایمان سلام‌اۍجرعه‌نوش‌جام‌ڪوثر سلام‌اۍسید‌و‌سالارخوبان
1603276551-ali-fani-12.mp3
7.8M
دعای هفتم صحیفه سجادیه🌱🥀 🎤علی فانی
اَݪسَلآم‌عَلَێڪَ‌یٰآاَبٰآعَبدِلݪّہ♡ 🤍دل آزرد‌ه‌ىِ مـارا تو خريدار شدى 🤍ڪه به عالم ندهم لطفِ خريدارت را ... 🍃عشق‌فقط‌یک‌کلام‌حسین‌علیه‌السلام♥
1603276551-ali-fani-12.mp3
7.8M
دعای هفتم صحیفه سجادیه🌱🥀 🎤علی فانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کوزه را از آب خنک چشمه پر میکردم که مردی سوار بر اسب از راه رسید . با دیدنش درآن هوای مه آلود و تنهایی، ترس ورم داشت. مرد غریبه در پایین دستِ من کنارچشمه نشست و کف دستی از آب پرکردو نوشید. به دست هایم شتاب بیشتری میبخشم، تا کوزه زودتر پرشود آنقدر هول شدم که کوزه از دستم در آب افتاد. قبل از من پسر جوان پاتند کرد و کوزه ام را از آب گرفت. برای گرفتن کوزه سمتش رفتم. _دست شمادرد نکنه آقا.. _این طرفا یه خرس دیدم بهتره دفعه دیگه برای بردن آب... نگاهش به نگاهم افتاد، همینکه خواست کوزه را دستم دهد، برای دقایقی خیره به چهره ام زبانش بند آمد، گویی حرفش یادش رفت ....💞🙈 https://eitaa.com/joinchat/2008219670Ca8c79f11fb داستانی قدیمی کاملا واقعی