فاطمیهی امسال با فاطمیهی همهی سالهای قبل فرق میکند. مثل فاطمیهی سال نود وهشت که با همهی سالهای قبلترش فرق داشت.
فاطمیهی آن سال همه چیز انگار آتش گرفته بود. وسط زمستان، هوا بوی دود میداد و در و دیوار هایمان جوری سوخته بود که همه توی کالبدهایمان چکه چکه فرو میریختیم!
آسمان خشک و خاکستری بود. درد یتیمی جوری آوار شده بود روی سرمان که از هر کوچه که میگذشتیم، ردِ سیلی روی صورتمان جا میگذاشت.
فاطمیهی سال نود وهشت، شبیه هیچوقت نبود. شعلههای آتش، از پشتِ درِ بهشتیترین خانهی عالَم تا فرودگاه بغداد کشیده شده بود!
آن وسط ما ماتمزدههای مبهوت، مانده بودیم بیمادر و بی سردار که برای مظلومیت علی میمردیم و زنده میشدیم!
فاطمیهی امسال با همهی سالها فرق دارد. با فاطمیهی نود و هشت حتی!
امسال پُریم از خاطرههای ممتد و شبهای بیتاب و هزار هزار عاشقانهی بیپایان زیر خاک. همه چیز را به چشم دیدهایم و با دل چشیدهایم!
امسال تازه فهمیدیم تشییع پنهانیِ کسی که دوستش داری چه دردِ غریب و جانکاهی میتواند باشد!
اصلاً کار از آتش و دود و فرو ریختن گذشته! دستمان به هیچ کجا بند نیست امسال!
همهی بغضهایمان را قورت داده بودیم تا فاطمیهی امسال از راه برسد و دلمان قرار بگیرد. داغ روی داغ نشانده بودیم روی قلبمان تا برویم وسط روضه و دردمان را بند بزنیم به درِ سوختهی خانهی مادر.
همین هم شد!
این روزها، پای هر روضهای که میرویم، حرف از سکوتِ عاشقانهی دو جفت چشم بیتاب است.
آن وسط، دردِ پهلوی مادر و قلب پدر که به اوج میرسد،
آستینها را میچپانیم توی دهان.
داغ دلمان تازه میشود و
آتش، از مدینهی سالِ یازدهِ هجری تا دیِ نودوهشت کش میآید و
توی فروردین و اردیبهشت و مرداد و مهرِ چهارصدوسه، شعله میکشد!
آن وقت میفهمیم که دستمان به هیچ کجا بند نیست!
چشم باز میکنیم و از پشت پردهی تار و خیس، دنبال کسی میگردیم که دیگر باید کم کم پیدایش شود!
این روزها وسط روضه،
هی چشممان دو دو میزند تا او از راه برسد و انتقامِ تمامِ عاشقانههای بیپایان و
دلهای مدفونِ زیر آوار و
جانهای سوخته را بگیرد!
#فاطمیه_۱۴۰۳
@pichakeghalam