eitaa logo
قلمزن
526 دنبال‌کننده
728 عکس
136 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
یک بانی خوش ذوق، افطاری سبک برای حاشیه شهر فراهم کرده بود، شیر و کیک و پنیر و مربا و نان و خرما گرفته بود تا سفره های خالی رنگ بگیرند، بچه های مسجد غروب پنج شنبه در کناره های شهر، مناطق عباس آباد و فرخ آباد و اروند، با انگیزه و پرانرژی توزیع شان کردند، اپیزودهای زیبا از تولید تا توزیع، وامدار بانیان و بچه های مسجدند🌸 @ghalamzann
@ghalamzann خانه این خانواده سه ونیم نفره، که چهارمین شان یک ماه دیگر اضافه می‌شود در "کال زرکش" مشهد است، در محله ای فوق محروم و فضایی آلوده و نابهنجار، در خانه کوچکشان که فقط یک هال دارد و یک آشپزخانه، فرش و تلویزیون مرتب هم دارند، شاید بعضی هایمان این را نپسندیم و تعریفمان از نیازمند کسی باشد که در فضای نمور و بدون زیرانداز و وسایل معمول زندگی کند، بعضی هایمان حاضر نمی‌شویم به چنین مواردی کمک کنیم بعضی هایمان معتقدیم که نیازمند باید جلوی چشم ما گرسنگی و نداری اش برجسته باشد تا دستی برسانیم، این بعضی ها به این زن باردار آبرومند گرسنه گفته بودند برو تلویزیون و فرشت را بفروش و مواد غذایی بخر، دلش شکسته بود، میگفت سالها طول کشیده تا با پول کارگری شوهرم اینهارا خریده ایم، آبرومندند، کرونا مضطرشان کرده و چند ماه است درآمدی ندارند، یعنی اجازه ندهی انسان آبرومند کرامتش خدشه دار شود، اجازه ندهی به خاک سیاه بنشیند و بعد وجدانت اجازه دستگیری دهد، یعنی برای کمک کردن هایت، عکس از خانواده و شرایطش نخواهی، یعنی اینها درست به اندازه ی ما آدمند. پس اندازه ی گرسنگی آدم‌ها و داشته هایشان را هنگام دستگیری روی ترازو نبریم! پی نوشت: چندشب پیش در یک برنامه توزیع، یکی از توزیع کنندگان وقتی بسته هارا به نیازمندان تحویل میداد با نهایت ادب و تواضع بسیار عذرخواهی می‌کرد که مارا ببخشید، کوچک شماییم، ناقابل است، شرمنده ایم و... و اکرام دقیقا یعنی همین احساس دین داشتن به طبقه نیازمند جامعه! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
دوستی عزیز پیشقدم شده تا برای شب میلاد کریم اهل بیت علیه السلام، تعدادی بسته افطاری سبک بیاورد تا راهی خانه های نیازمندان شوند، این کار می‌تواند گسترده تر باشد می‌تواند پای مشق و تمرین تک تک مارا در موضوع کرامت باز کند، می‌توانیم شریک باشیم چند بسته غذای گرم طبخ کنیم و بیاوریم، حتی یک بسته، می‌توانیم کیک و کلوچه و شکلات بیاوریم می توانیم هر کدام از اقلام سفره افطار را به قدر توانمان تامین کنیم حتی یک جعبه خرما می‌توانیم... تک تک ما به قدر بضاعت مان می‌توانیم برای شب میلاد، یعنی جمعه ای که در پیش است، مشق کرامت کنیم سخت نیست جایگزین یکی از مهمانی های افطاری هرساله هم نخواهد بود یک "یاعلی" می‌خواهد و یک تصمیم برای رقم زدن یک اتفاق خوب در شب میلاد کریم ترین رفیق خداوند، اگر دوست دارید این سفره را بزرگتر کنید با هر یک از اقلام سفره افطار، لطفا اطلاع دهید. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
@ghalamzann وقتی از توزیع برمیگردی حال و هوایت جور دیگریست این را حتما همه ی کسانی که تجربه توزیع آن هم با چاشنی مجالست و مهمان خانه ی نیازمندان شدن را چشیده اند، خوب می‌دانند، خدا می‌داند قصدم مکدر شدن هیچکس نیست، قصدم وصف حال و هوای یکی از خانواده های دوست داشتنی این شهر است، لطفا تحمل کنید: خدیجه خانم زنی ست به شناسنامه جوان، مثلا 32 ساله، اما به چهره 45 ساله و شاید بیشتر، با یک چهره آفتاب سوخته اما بسیار خندان، مردش کارگر سرگذر است، قربانی کرونا، سه ماه است بیکارند هم خودش که کارگر خانه مردم بوده هم مردش که روزمزد بوده است، خانه کوچکشان را جایی در کناره های شهر، آخرهای شهیدمیرزایی 40، با جستجوی بسیار پیدا می‌کنیم، خدیجه خانم با چادر سفیدش دم در ایستاده است با شرمندگی مارا به داخل خانه هدایت می‌کند، پسرک کوچک 4 ساله که بعدتر می‌فهمیم نامش سیدیونس است خیلی مردانه مارا به داخل دعوت می‌کند، و دخترک 9 ساله تازه مکلف شده با چادر رنگ و رورفته و مقنعه سفید مدرسه کنار اتاق ایستاده و برخلاف برادرش ساکت است، اورا بی بی زهرا معرفی می‌کنند و یقین دارم نه جشن تکلیفی داشته است و نه کسی برایش از آن چادرهای گل گلی و روبان بسته و سجاده های خوشگل خریده است اما مرد خانه: بدون اغراق صورتش را ندیدم، در تمام مدت سرش با زاویه بسته به سمت پایین بود و هرگز بالا نیاورد، و قرار نیست بگویم که هیچ چیز به اندازه حالت مرد در آن خانه ویران کننده نبود!! خدیجه خانم باردار است و دکتر برایش استراحت مطلق! تجویز کرده است، اما میدود و زندگی اش را جمع می‌کند، وسط خانه بساط نخ تسبیح و دانه هایش پهن است، می‌گوید این روزها تسبیح نخ میکنم، مردش هم ضایعات و بازیافت جمع می‌کند و این روزهای بیکاری را می‌گذراند، سیدیونس با آن رفتار مردانه اش مبهوتمان کرده است، دو پلاستیک پر از خوردنی‌های رنگارنگ و جذاب به دستش میدهیم، اول خیلی مردانه می‌گوید لازم نیست!! بعد می‌گذارد کنار خانه، کاملا بی تفاوت، انگار نه انگار یک پسر 4 ساله با آن جثه ریزش، با انبوهی از تنقلات جذاب مواجه شده است، حتی نگاه به آنها نمی‌کند، چندباری می‌گویم برو هرچه دوست داری بردار و بخور، می‌خندد و سرش را به بالا تکان می‌دهد، یعنی نمی‌خواهم!! بی بی زهرا تمام مدت چادرش را با دستش گرفته، صورت زیبایی دارد و به نظر نورانی! خدیجه خانم میگوید تازه مکلف شده و روزه می‌گیرد، می‌گوید یک روز سحر بیدار نشده نگذاشتم روزه بگیرد تمام روز گریه کرده است، کاری به حواشی زندگی این خانواده و مشکلاتشان ندارم اما نمیتوانم تعجب نکنم از نظام تربیتی عجیب حاکم برخانه، بچه هایی با عزت نفس بالا و فوق العاده مودب و دوست داشتنی در حدی که دلت میخواست فقط نگاهشان کنی، در آن خانه محقر، در کناره های شهر، اگرچه یخچالی خالی بود و سحرشان به نان و ماست گذشته بود اما چهارونصفی آدم، عاشق و شاکر کنار هم زندگی می‌کردند. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
خوردنی های شب نیمه ی رمضان یک به یک میرسند و هدایای کوچک و بزرگ، غذاهای گرم هم در راهند، نوجوانان محله دارند مهیای توزیع می‌شوند، طوفانی در پیش است... @ghalamzann
خانواده سه ونیم نفری کال زرکش به زودی چهارنفر می شوند، به همت بندگان خوب خدا، مقدمات استقبال از نی نی کوچولو مهیا شد، لباس نوزادی و رختخواب و پوشک و عسل و روغن زرد، مرغ و گوشت هم به زودی اضافه می‌شوند و با اقلام غذایی فردا تحویل خانه کوچکشان می شوند، دعای خیرشان بدرقه زندگی هایتان🌸 @ghalamzann
@ghalamzann روزی که اینجا نوشته شد طوفانی در راه است به واقع تصور اینهمه حضور و همدلی نبود، بسته هایی بود که می‌رسیدند، غذاهای گرم، بيسکوئيت و کلوچه و آبمیوه، انواع شکلات و تنقلات، نان و پنیر و سبزی و خرما و حلوا، کیک های خانگی،مربا جات خانگی، و و و... سونامی عجیبی بود از تماس تلفنی و پیامک و دایرکت و ده ها پیشنهاد و عرضه و تحویل، شب قبل عده ای داوطلب آماده کردن سبزی خوردن شدند، دونفر بانی نان ها شدند، پنیرها، خرماها و خوردنی های دیگر، بسته بندی ها انجام شد غذاهای گرم از چند نقطه شهر رسیدند، بچه های مسجد دیگ های حلیم را مهیا کردند، کیک های خانگی برش خوردند و بسته بندی شدند، بسته های نان و پنیر و سبزی و خرما آماده شدند، شله زردها رسیدند، بسته های میوه نوبرانه با سلیقه تمام تحویل شدند، هدایای بچه ها دریافت شدند و و و... سرانجام دیشب، شب میلاد کریم اهل بیت علیه السلام، بیش از 1000 بسته از انواع خوردنیجات که بیش از 300 تای آن غذای گرم بودند، در مناطق محروم توسط بچه های مسجد توزیع شد. تک تک شما که سهمی در این طوفان همدلی داشتید، دست خدا یارتان🌸 @ghalamzan
100 اسباب بازی فرستاده است تا روز عیدی برسد به دست کودکان نیازمند... (عکس بخشی ازین هدایا را نشان می‌دهد) "خانه شادی" در بهشت رضوان نصیبتان🌸 @ghalamzann
@ghalamzann «جان را من آفریدم و دردش بداده ام» "دردِ جسمانی" ایجاد می شود: وقتی انفصالی اتفاق می افتد ، انفصالِ میان اعضا، وقتی سلول ها از هم فاصله می گیرند ، وقتی ناهمواری بوجود می آید ، وقتی نظم و اتصال طبیعی جسم به هم میخورد ، قطع این ارتباط و انفصال موجب درد می شود، "درد روحانی" ایجاد می‌شود:  وقتی انفصالی اتفاق می افتد،  وقتی جدا می‌شود از جایی از چیزی از کسی به همان اندازه که عظمتِ روح با جسم قابل قیاس نیست ، عظمت و شدّتِ دردهایشان به مقایسه نمی آید. @ghalamzann
@ghalamzann درخواست یک: دخترک 7 ساله است، در اسفندی که گذشت به دلیل بی‌حالی و ضعف مورد آزمایش قرار می‌گیرد، نتیجه سرطان خون است، شیمی درمانی شروع می‌شود، آمپول هایی که در هفته باید تزریق شوند و قیمت هرکدام... اول این تصور ایجاد می‌شود که برای بچه ای که ماندنی نیست چرا هزینه می‌کنند، اما پزشکان خبر خوش آورده اند، بدنش به شیمی درمانی جواب داده است، این یعنی خانواده باید همه ی دنیایش را بگذارد برای آنکه دخترک زنده بماند، نترسیم که دستمان نمی‌رسد و بضاعتمان اندک است، از اندک های ما زندگی دوباره جریان پیدا می‌کند، دخترک سید است، سهم سادات هم به او می‌رسد. درخواست دو: شب بیست و یک ماه مبارک، شب مردی بزرگ است که انبان به دوش می‌گرفت و نمیگذاشت گرسنه ای در شهر بماند، میخواهیم شب بیست و یکم، غذای گرم به گرسنگان برسانیم هرکسی می‌تواند حتی یک وعده غذای یکنفره برساند، خبرمان کند. @ghalamzann
@ghalamzann "در شب قدر، باید انسان در خود توسعه ای به وجود آورد و محدود فکر نکند که نان و آب و. .. نداریم. باید به نیروهای باطنی خود فکر کند. آنها را بررسی کند و ببیند که با آنها چه کرده؟ با ذهنی که خدا به او داده، با قلبی که داده، چه کرده؟ با تخیل و توهّم و تفکر و تعقّل خود،چه کرده؟ با اینها چگونه برخورد کرده است؟... با این نیرو و دریچه ای که ما را به وحی آسمان ها و به شهود این طرف و آن طرف دنیا نائل می کند، چه کرده ایم؟ آدمی باید جایگاه و کار خود را در مجموعه ملت ها و در این جهان گسترده، بشناسد. بداند که چه می خواهد بکند؟ تقدیری داشته باشد. بفهمد که وقتی پای بچه اش می شکند، سرش می شکند، لوله خانه اش آب می دهد، آیا باید همه غم های عالم در او صف بکشد؟! همّ و غمّ او همین ها باشد؟! به حقِّ حقّ قسم، وقتی در روز قیامت، خداوند اولیای خود را محشور می کند و ما می بینیم که غم و غصّه های آنان چه بوده، به حال خود گریه می کنیم و شرمنده می شویم که چقدر غصّه های ما حقیر بوده است!" @ghalamzann
قلمزن
@ghalamzann #ولی_نعمتان وقتی از توزیع برمیگردی حال و هوایت جور دیگریست این را حتما همه ی کسانی که
@ghalamzann چند خاله ی مجازی باذوق و باسلیقه برای بی بی زهرا و سید یونس هدیه خریده اند حالا بی بی زهرا یک چادر با گل های صورتی دارد و چند لباس قشنگ، و مقداری لوازم التحریر، و سیدیونس هم لباس قشنگ و اسباب بازی، و برای خدیجه خانم مادرشان هم هدایایی گرفته اند، قرار بود ببریم درب خانه و با چند بادکنک برای بی بی زهرا جشن روزه اولی بودنش را بگیریم و هدیه ها را بدهیم، اما خیر محترمی کمک نقدی کرده بودند و خواسته بودند در خلوت و در غیاب خانواده به مرد خانه تقدیم شود تا عزتش محفوظ بماند، بعد به این فکر کردیم که حکما این پدر هرگز نتوانسته است بچه هایش را خوشحال کند و هرگز نتوانسته است برای دخترش جشنی بگیرد یا هدیه ای تهیه کند، کارِ قشنگ تر این میشد که هدایا همراه مبلغ نقدی در غیاب خانواده به پدر تحویل شود تا او سرافراز و با غرور وارد خانه شود و به اهل بیتش بسته ها را هدیه کند، قرارمان شد سر خیابانشان، مرد آمد، مرد هنگام تحویل گریه اش گرفت، مرد با افتخار و لبریز از غرور پدرانه راهی خانه شد در حالیکه از شوق نمی‌توانست حرفی بزند و می‌گفت بچه ها چه ذوقی خواهند کرد، و ما چه می‌دانیم که خداوند برای آنهایی که امشب این همه شادی را روانه این خانه کوچک در کناره های شهر کرده اند، چه خواهد کرد... ف. حاجی وثوق @ghalamzann