eitaa logo
قلمزن
526 دنبال‌کننده
729 عکس
138 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
@ghalamzann مطلب همین است که اینجاست، اگر وضوحش کامل نیست، حتما نمی توانسته کامل تر باشد، اصلا برای این کامل نیست که هر کسی بتواند به قدر آنچه امکانش هست، بداند! در مواجهه با افراد و مسئولیت هایی که برای آدمی ایجاد میشود،عموما از جهات مختلف متاثر می‌شود، طبیعی ست که عواطف انسانی، ایست هایی ایجاد میکنند و در واقع نعمت های خداوند هستند بابت ایجاد تعادل در مواقعی که قانون و منطق تجویزهای خودشان را دارند، عقل واکنش هایی دارد و عواطف تلطیف کننده آنها هستند عقل می گوید باید بشود ، عواطف میگویند شاید بشود که نشود! عقل گسترده تر می بیند و عواطف تمرکز میکنند روی همان که هست همان که نزدیکتر است و ملموس تر، عقل کلی نگاه میکند و مصلحت جمع را می بیند، عواطف ریزتر میشوند و نگران سوژه میشوند، هردو منگنه ایجاد میکنند و باید بتوان از میان این دو منگنه راهی پیدا کرد که نه عقل ناامید شود و نه عواطف بایکوت شوند، این اتفاق، جدال دائمی مواجهه با مسائل در قبال جامعه هدفی ست که با آن روبرو هستی، اخیرترین مثالش، دخترک سابقه به هم ریختن قواعد و هنجارهای خانواده ومحیط پیرامونش را دارد با همین سن و سال اندک12 ساله اش... اما جسور است بیش از آن که باید باشد، و جسارت برای دخترکی در این سن و سال، حتما خطری بزرگ است، ترس هم دارد، از بعضی ها، اما این ترس فقط رفتار ظاهری او را در برخی اوقات، مطلوب نشان میدهد، عواطف میگویند دخترک نباید رها شود نباید حذف شود نباید طرد شود نباید عذرش خواسته شود چون حتما شرایطش بدتر خواهد شد، اما نگاه عقلانی میگوید دخترک دارد لطمه میزند به همه ی دخترک هایی که با او رابطه دارند دخترک دارد مانع میشود برای راه افتادن همه ی دخترک هایی که کنارش در کلاس و مراسم و جمع قرار می گیرند، دخترک جسور است ، آن قدر که به راحتی در محضر آنهای دیگر، یک هنجار را می شکند ، مقابله می کند، تشنج ایجاد می کند، دخترک قدرتمند است و از اصل جذب همسالان خوب بهره می برد، و آنها را خیلی خوب به سمت و سویی که میخواهد میبرد، بزرگترها میگویند دخترک باید برود، عواطف میگویند دخترک هم یک دخترک است، عقل مادی میگوید یکی باید فدای همه شود، عقل خالی از شوائب میگوید او نیز حق نجات دارد، همان قدر که همه و مجموعه... سه راه وجود دارد، حذف کامل دخترک از مجموعه و سپردنش به دست تقدیر! نگه داشتن دخترک و تلاش برای همسو کردنش با جمع و قواعد جمعی، جدا کردنش از جمع اما رها نکردنش و تلاش برای به راه افتادنش، خارج از مجموعه... اگر سومی مطلوب است، یک عزم جزم می‌خواهد و یک همت عالی و یک باغبان مستمر، که بتواند با وجود همه موانعی که از جانب ساختار تربیتی خانواده وجود دارد و وجود عوالمی که دخترک پیش از آن وقت که باید، آنها را تجربه کرده، آپشن های تازه ای برایش رو کند که جذابیتش کم نباشد. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
@ghalamzann ماجرای آرمان و غزاله را تقریبا همه میدانند، فرزندان دو خانواده از طبقات بالای شهر تهران،از پدرومادر پزشک و استاد دانشگاه، 7 سال قبل در سفر آنتالیا با هم دوست می‌شوند، با هم رابطه دارند، و ناگهان یک روز به دلیلی که هنوز معلوم نیست، آرمان، غزاله را با ضربات میله به قتل می‌رساند، بعد جسد او را داخل پلاستیک های زباله می پیچد و در ظرف زباله ای در خیابان میرداماد رها میکند، این اعتراف خود آرمان است، وقت قصاص آرمان که می‌رسد، سلبریتی ها به میدان میایند و البته همه ی کسانی که آبشخوری در آن سوی دنیا دارند که چرا قصاص، چرا این همه بیرحمانه،چرا آرمان باید بمیرد، چرا بخشش نباشد، و خانواده غزاله را در فشار رسانه ای و غیررسانه ای قراردادند که آرمان را ببخشند،عکس آرمان با لباس ورزشی و مدال قهرمانی را در صفحاتشان گذاشتند تا بیشتر دلمان بسوزد و ما هم به کمپین های حمایتی شان بپیوندیم و آرمان به همین شیوه از پای چوبه دار برمیگشت. حالا رومینا دختری که مثل غزاله دلش خواسته با پسری که دوستش دارد از خانه فرار کند، توسط پدرش که حتما و یقینا روان سالمی نداشته، به قتل رسیده است، این بار هم همان تغذیه کنندگان از آبشخورهای آن ور آبی، باز دین و قواعدش را وسط آورده اند و پای ناموس و غیرت را پیش کشیده اند و به شکل عجیبی این بار اتفاقا متقاضی قصاص هستند، بعضی هایشان هم تلاش کرده اند که مرد قاتل را به مسلمانی اش و ارادتش به سیدالشهدا ربط دهند که اتفاقا همه ی این پشتک و واروها برای همین است که آخرش برسد به دین و دینداری و حواشی اش، و ما همچنان در هر زمینی که پهن میکنند بازی می کنیم! من اینجا از همین رسانه کوچک، دعوت میکنم از سلبریتی های دلسوز و پای کار، آقایان و خانم ها پرویز پرستویی، رضا کیانیان، بهاره رهنما، صادق زیباکلام ،حسن آقامیری و و و ... شما با بازنشر عکس آرمان که قرار بود اعدام شود، همه ی تلاش خود را کردید تا از خانواده مقتول بخشش بطلبید، یک عده را با خود همراه کردید که به پدرومادر غزاله فشار بیاورند که ببخشند و قصاص را موردسوال قرار دادید، امروز کجا هستید؟چه میکنید؟عکس العمل شما چیست؟ اصلا خود شما بگویید دقیقا بین غزاله و رومینا چه تفاوتی وجود دارد؟!! آیا جز این است که ایکس و ایگرگ به حال این جماعت فرقی نمیکند و اصل موضوع اهمیتی ندارد ، فقط مهم این است که این طور وقت ها عقده گشایی کنند و نوک پیکان را به سمت مبانی دینی بگیرند و بدون آگاهی و اطلاع و کاملا غیرعالمانه و موج سوارانه ، بگذارند به حساب آن چه نباید؟! تکلیف جماعت متصل به آنطرف که معلوم است، ما این میان چه می کنیم که به هر نسیمی چپ و راست میشویم؟!... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
@ghalamzann می فرمود "برخی مساجد صهیونیستی شده اند، و طیف متمول جامعه آن را به دست گرفته اند..." درست می‌فرمود، قدیم ترها می‌گفتند مسجد خانه خدا بوده است آن گونه که هرکه از در آید حس کند خانه خدا سقف بالای سر اوست و او فقط خدا را صاحب این خانه ببیند تاکید می‌کنم فقط خدارا، خانه خدا حکما بالا و پایین نداشته است و حکما رئیس و مرئوس نمی‌خواسته است، خانه خدا باید آنقدر زیر پایت گسترده باشد که نه جای کسی تنگ شود و نه بنده ای از بندگان خدا در این خانه خودش را وامدار دیگری بداند، خانه خدا فقط و فقط باید نام خدا را یدک بکشد و هیچ نامی نباید بر آن جانمایی شود، خانه خدا باید بوی خدا بدهد، فقط بوی خدا، وقتی داخلش میشوی هیچ نام و صاحب نامی خیره ات نکند، در خانه خدا فقط خدا حکومت می‌کند و طبقه حاکمیتی معنا ندارد، بر خانه خدا فقط سایه خداست که سنگینی می‌کند و جای هیچ سایه دیگری نیست، و مهمانان خانه خدا، برای هم خیر می‌خواهند، و نسبت به هم احساس امنیت دارند، و نگاهشان به هم مهربان است، پشتِ هم بدِ هم را نمی‌گویند، و درد هرکدامشان درد همه ی آنهاست، اگر وارد مسجدی شدی و آنجا نه نامی جلوه گری کرد جز نام خدا و نه سایه ای سنگینی جز سایه خدا، و مجبور نبودی کسی را شکر بگویی جز خود خدا، بدان که آنجا حتما خانه خداست... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
@ghalamzann صف پشتی کنار مادرش نشسته، با یک چادر و مقنعه گل گلی خیلی قشنگ، هنوز به تکلیف نرسیده، با هیجان می‌گم چقدر قشنگند مبارکت باشه، لبخندی مضطربانه می‌زنه و خلاف همیشه همراهی نمی‌کنه، نماز شروع می‌شه و تموم می‌شه، سر برمی‌گردونم که "قبول باشه"ای بگم، می بینم ریزریز اشک می‌ریزه و گریه می‌کنه، دستپاچه کنارش میرم، چی شده زهراجان؟؟ در حالیکه لب‌هاش می‌لرزند_و معلومه گریه ازون گریه هاییه که بغض قبلش طولانی بوده_ می‌گه بازم تشهد و سلامو اشتباه خوندم، به مامانش نگاه میکنم، او هم با نگرانی میگه تشهد وسلامو یاد نمیگیره! اشکاشو پاک میکنم تندتند و میگم دختر قشنگ، همه ما خیلی وقتا اشتباه کردیم و اشتباه خوندیم، هیچ اشکالی نداره همین الان نمره 20 گذاشتند پای نمازت، تا خوب یاد نگرفتی هرجور بخونی نمره ات بیسته گریه کنی فرشته ها غصه شون میگیره الان نمازتو دستشون گرفتند و دارن به هم نشون میدن و کیف میکنن و به به و چه چه میگن، حالا بخند تا همه بخندند، این میون هی به مامانش نگاه میکنم که ایشون هم همراهی کنند...! مراقب بچه ها باشیم مراقب اضطراب هایی که براشون ایجاد میکنیم مراقب تلخی هایی که بجای حلاوت می چشند، مراقب فشارهایی که ممکنه خسته شون کنه، مراقب زلالیتِ فرصت هایی که ممکنه تبدیل بشن به کدورتِ تهدید... ما برای تک تک حس هایی که ایجاد میکنیم مسئولیم! پ. ن: فرموده اند اگر کودک را از خداوند بترسانی، دیگر هیچگاه رابطه اش با خداوند اصلاح نخواهد شد. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
@ghalamzann زمستان هایی که گذشت، بخاری های اضافه را آوردید، حتی رختخواب رساندید برای خانواده هایی که سرمای خانه نمیگذاشت سر راحت بر بالین بگذارند، خانه هایشان را گرم کردید، خانه ی دلتان گرم🌸 اینک فصل گرما رسیده است و رنج گرما کمتر از سرما نیست خانواده هایی هستند که حداقل وسایل سرمایشی را ندارند، حالشان در این روزهای گرم و فصل پیش رو، روبراه نیست، شاید طعم خوشایند کولرهای گازی اجازه ندهند داغی ظهر این روزهارا آنگونه که باید درک کنیم، اما مردم اذیتند، پنکه های اضافه کولرهای آبی بلااستفاده، و هر چیزی که می‌تواند یک خنکای حداقلی برای خانه هایشان مهیا کند، تا هوا گرم تر نشده، بسم الله💐 جهت هماهنگی : 09153173125 @ghalamzann
@ghalamzann یک نوزاد که محصول یک زندگی شکست خورده است تحویل شیرخوارگاه می‌شود، اتفاقی تحت تربیت یک "مامان صدیقه" مهربان قرار می‌گیرد، شیوه های تربیتی و برخوردهای درست و مادرانه که منطبق با سبک تربیت دینی ست این نوزاد را تبدیل به کودکی خلاق، باهوش و مهربان با همه شیطنت های کودکانه می‌کند، و بعدتر نوجوانی که اهل مطالعه است، درست و غلط را می‌داند، خوب درس می‌خواندو از سلامت روح و روان برخوردار است، و بعدتر جوانی می‌شود موفق، نخبه در بهترین دانشگاه پایتخت، با همان اخلاقیات، همان مهربانی ها، همان منش و سلوک و باورهای شکل گرفته از دامن مادری عفیف، پرحوصله، مهربان و آگاه... "جوادجوادی" میتوانم بگویم دوست داشتنی ترین محصولی ست که رسانه ملی تاکنون تحویل داده است، کم و کاستی هارا که می گوییم، از مجموعه خوب "بچه مهندس" هم بگوییم، انتخاب نام زیبای "جواد" که این سالها به دلیل شیطنت های جاهلانه ی بعضی ها، رفته است تا به نامی تبدیل شود که خیلی ها دلشان نخواهدش، اما بچه مهندس دوست داشتنی ما، نامش جواد است، مثل همه جوان‌ها عاشق می‌شود، گرفتار می‌شود، درس می‌خواند، زندگی اش بالا و پایین دارد اما همه دوستش دارند، نه آنقدر کلیشه است که باورش نکنی، نه آنقدر یله و بی ریشه که دلت نخواهدش، بچه مهندس، همان بچه ایست که همه خانواده ها دوست دارند داشته باشندش، جوانی که فعال و پرشور است هم جلوت و موفقیت و رتبه و پیروزی دارد، هم خلوت و خدا و نجوا و نیمه شب، پای کشورش می ماند، ارزش مدار است اما همه موانع جوانان امروزی را هم تجربه می‌کند، این اولین بار است که در یک مجموعه تلویزیونی، به تولید ملی عشق میورزی، نخبگان کشورت را همان جایی که باید باشند می بینی، بزرگترها حرمت دارند، کوچکترها خوب تربیت می‌شوند، و حیا مقوله ای ارزشمند است، و ده ها شاخص دوست داشتنی که باید بچه مهندس را دیده باشید تا یکی یکی دریافتشان کرده باشید، "بچه مهندس" می‌توانست ساختار قویتری داشته باشد، اما مگر منِ مخاطب از جان یک سریال چه میخواهم، جز حس خوب، جز دریافت هایی که حالم را خوب کنند، جز زندگی هایی که باورپذیر باشند، جز آرامشی که نصیبم کند، "بچه مهندس" این حال و هوای خوب را داشت نترسیم از گفتنش، این را بلند بلند بگوییم تا اصحاب رسانه دستشان بیاید که مخاطب در میان همه علاقه مندیهای کمیک و اکشن و ترسناک و سبک های دیگرش، خیلی کم حالش خوب می‌شود، آقای رسانه ملی سخت نیست خوب کردن حال مخاطب، حتی اگر رنگ و لعاب کارمان به قدر و اندازه ی شبکه های آنور آبی نباشد. جوان ایرانی الگو می‌خواهد، وقتی می‌شود به این خوبی الگوسازی کرد تا بحال چه می کرده ایم... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
@ghalamzann اتفاقات خوب امروز که با کمک خیرین رقم خورد: 🌸 500 هزار تومان برای کمک به یک پیرمرد سید واریز شد که در حاشیه شهر زندگی می‌کند، دیالیز می‌شود و هزینه رفت وآمد به بیمارستان هم برایش دشوار است و خداراشکر که بیمه هزینه درمانش را تا حد خوبی پرداخت می‌کند. 🌸200 هزار تومان کمک هزینه غذایی برای خانم سیده ای که چندروزی ست مادر شده است، خودش و فرزندش در پناه امن الهی. 🌸700 هزار تومان قرض الحسنه برای تعمیر کولر یک خانواده آبرومند از جانب خیرین پرداخت شد که البته تعمیرش را یک تعمیرکار جهادی بر عهده گرفت تا هزینه تعمیر صفر شود و فقط خرید وسایل انجام شود، ماجور باشند. 🌸یک کولر آبی در راه است، برای یکی از خانواده هایی که شرایط سختی در گرمای هوا تجربه می‌کنند، صاحبش متنعم از خنکای قرب الهی. 🌸یک تلویزیون هم ان شاء الله تا فردا میرسد برای خانواده ای که ندارند، دستِ دهنده اش متصل به دستان پرمهر خداوند. 🌸تهیه وسایل سرمایشی برای بندگان مضطر خدا همچنان ادامه دارد، در هر زمینه ای میتوانید، دستی برسانید🙏 اینهارا نوشتم تا حال و هوای خوب ماه مبارک دوباره احیا شود، انفاق کردن به همین راحتی ست، حتی می‌توان تعمیر کرد، می‌توان قرض داد، می‌توان وسیله ای را به خانه یک نیازمند رسانید، از بنده ی حقیر کاری برنمی‌آید جز طلب خیر برای همه ی کسانی که برنامه ی کمک به نیازمندان، یکی از امور روتین زندگیهایشان است، خداوند یار و مونس و مراقبشان🌸 @ghalamzann
@ghalamzann "اندر حکایت نابلدی های ما" تعارف که نداریم، ما کار گروهی را یاد نگرفته ایم تمرین هم نکرده ایم به فرزندانمان هم آموزش نداده ایم و اتفاقا کم شدن تعداد فرزندان ، احتمال یادگیری کارجمعی را کاملا دشوار کرده است، جمع که می شویم به اختلاف می افتیم هر کسی حرف خودش را میزند و چون نقش آفرینی در جمع را بلد نیستیم پذیرفتن حرف دیگری هم برایمان سخت می‌شود، حال اینکه کمال گرا هستیم یا خودشیفته یا وسواس یا تحسین طلب یا خودرأی یا ترسو یا قانون گریز نمی دانم، اینها ویژگی هایی ست که کارشناسان برای افرادی ذکر میکنند که نمی توانند خود را با جمع وفق دهند، قصد بحث کارشناسی نیست چون تخصصش را ندارم اما تجربه میگوید ما نابلدیم و هر چه می کشیم از همین نابلدی هاست در جلسه ای که میتواند یک گفتگوی خوب شکل بگیرد با سروصدا و مغلطه و گفتن های بیهوده و اضافه، فرصت های توافق و همراهی را می سوزانیم "پیش زمینه های ذهنی" و "حب" و "بغض" ها تصمیم گیرنده میشوند و "عقلانیت" و "تدبیر" و "همراهی" و "تطبیق" را یک جا به باد می دهیم و چه فرصت های عظیمی چه فرصت های نابی چه فرصت های طلایی و بازگشت ناپذیری در همین نابلدی های ما سوخته اند و از دست رفته اند... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
قصه یک "انتخاب" که "طریق" و "رفیق" و "مقصد" و "مقصود" را عوض می‌کند... @ghalamzann
قلمزن
قصه یک "انتخاب" که "طریق" و "رفیق" و "مقصد" و "مقصود" را عوض می‌کند... @ghalamzann
13 آوریل سال 1980، تلویزیون شبکه دو ایتالیا در حال پخش یک مناظره مهم بین یک آمریکایی، یک ایتالیایی،یک عراقی و یک ایرانی بود، "ادواردو" بیست و شش ساله در عمارت پدری که بی شباهت به کاخ سلطنتی نبود روی کاناپه دراز کشیده بود و توجهش به تلویزیون بود، نوبت به مرد ایرانی که رسید به زبان ایتالیایی صحبتش را آغاز کرد، اولین جمله اش ادواردو را نیم خیز کرد: «به نام خداوند قویتر از ناوهای آمریکا»... یک هفته بعد ادواردو مقابل درب سفارت ایران در ایتالیا ایستاده بود و درخواست دیدار با مردی را داشت که در تلویزیون دیده بود، وقتی دربان درخواست او را به مرد مقیم در سفارت رساند، او گفت اگر ممکن است بگویید فردا بیایند، دربان رفت و لحظاتی بعد بازگشت و گفت این جوان ایتالیایی خواست به شما بگویم «خداوند هر در بسته ای را میگشاید»، مرد ایرانی خود را شتابان به ادواردو رساند و نامش را پرسید او خودش را معرفی کرد، مرد ناباورانه در حالیکه به موتورگازی دست چندم جوان ایتالیایی نگاه میکرد پرسید "آیا شما با مالک کارخانه های فیات و فراری و لامبورگینی و مازراتی نسبتی دارید؟؟" ادواردو لبخندی زد و گفت "من پسرشان هستم..." ، فرزند سناتور"جیوانی آنیلی" مالک کارخانجات اتومبیل سازی فیات، فراری، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو، آیوکو، هلیکوپتر سازی و ده ها شرکت و مجموعه دیگر است، خاندانی که در ایتالیا. خاندان شاهنشاهی محسوب می‌شوند، او در 20 سالگی در کتابخانه ای چشمش به قرآن می افتد و آیاتش را می‌خواند و آن را کلام بشر نمی بیند... ادواردوی مسلمان شده که ثروت افسانه ای را ملک شخصی نمی داند، حالا دیگر وارث خوبی برای مایملک آنیلی ها نیست، نصیحت های خانواده هم کارساز نیست، حالا ادواردو به ثروت عظیم تری رسیده است، به رسم دنیای غرب، و برخلاف شعارهای توخالی آزادی اندیشه و حقوق بشر، ادواردو به شکل مشکوکی به قتل می‌رسد. در سالگرد شهادتش روح بزرگش متعالی🌸 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
@ghalamzann امشب خانم جوانی را نشان می‌داد که تا 22 سالگی، زندگی اش باری به هر جهت و بی بندوبار بوده است در جمع های دوستانه اش مواد مخدر و مشروب هم داشته اند به پوشش هم طبیعتا هیچ تقیدی نداشته است بعدتر زندگی اش تغییر می‌کند و... ماجرایش مفصل است و پیشنهاد میکنم حتما ببینید آرامشی که ته دلش هیچوقت حس نکرده بوده و امروز دلش آرام است و دغدغه هایش عوض شده اند، از انتخاب تازه و اتفاقات عجیبش که بگذریم، یک جای حرفهایش دردت می‌گرفت، آن جایی که می‌گفت در همان شرایط بی تقیدی، گاهی مسجد رفته بودم برای نماز، و مسجدی ها طوری رفتار کردند که دیگر نتوانستم به مسجد بروم، قصه تکراریست و کسالت بار، اما هرازگاهی تلنگرلازمیم همه ی ما! این برنامه باشد تلنگرمان که ما، تک تک ما: به قدر اخمی که کردیم به قدر لبخندی که نزدیم به قدر مهری که نورزیدیم به قدر دستانی که نگشودیم به قدر کلامی که منعقد نکردیم به قدر روی خوشی که نشان ندادیم به قدر "قبول باشد"ی که نگفتیم به قدر بداخلاقی هایمان تظاهرهایمان تبخترهایمان بالا به پایین نگاه کردن هایمان و به قدر هر کاری که کردیم تا دلی رمیده شود و هرکاری که نکردیم تا بذری کاشته شود، باید جواب پس بدهیم این خیالات نیست عین حقیقت است و اگر معتقدیم که معاد در "حال" جریان دارد بدانیم که هم اینک باید جواب پس بدهیم... پی نوشت: پر واضح است که بندگان خوب خدا، در مسجد و در هر جای دیگر، عطر خدا می پراکنند و هستند و حضورشان را می چشیم، یقینا این واگویه، گردی بر ساحتِ دوست داشتنی آنان نمی نشاند🌸 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
@ghalamzann از یک جای معتبر معرفی شده است که بیاید و کمکی برساند تماس میگیرم تا در گفتگوی تلفنی کمی شناخت پیدا کنم میپرسم سابقه فعالیتتان چه بوده و کجا مشغول بوده اید، می‌گوید هر کاری که فکر کنید انجام داده ام میپرسم لطفا دقیق بفرمایید باز هم دقیق نمیگوید کارهای مختلف خانوم! چندسال فعالیت در جاهای مختلف، خیلی موفق بوده ام و و و... میپرسم اسم مجموعه هایی که کار کرده اید، می‌گوید الان نیستند قبلا بوده اند، به اعتبار معرّف، می‌گویم یک بار تشریف بیاورید و کار را انجام دهید، اگر بازخوردها مطلوب بود در خدمت شما خواهیم بود، می پذیرد، به دلایل مختلف و بعد از مشورت با مجموعه قرار می‌شود همکاری فعلا منتفی باشد، اطلاع میدهم و عذرخواهی میکنم که فعلا منتفی ست و نیایید، پیام می‌دهد که من خواهرزاده آقای فلان و شاگرد آقای بهمان هستم، کار برای من زیاد است و هدف فقط خدمت بود... می‌گویم ما فارغ ازینکه آدم‌ها با چه کسانی نسبت دارند، برنامه ریزی میکنیم، پیام عصبانی بعدی را می‌فرستد... استاد نوشت: همه ی ما فرعون هایی درون خود داریم فرعون های هرکسی به وقت خودش ظهور می‌کنند، مراقب فراعنه خود باشیم. @ghalamzann