#روز_نوشت
#برف_بازی
با اصرار دخترها رفتیم پیاده روی در اولین برف پاییزی،
کار به برف بازی کشید و حسابی از
خجالت هم درآمدیم
دستهایشان قرمز شده بود و دستکشها خیس،
اما کوتاه نمیآمدند و ادامه میدادند
دخترک مظلوم که کوچکتر از همه است
کم آورده بود
دستکش های خیسش را که بیرون کشیدم دستهایش به شدت قرمز و متورم بودند،
شالش را پیچیدم دور دستانش و با دستهایم آنقدر نگه داشتم تا گرمتر شود،
دخترک مظلوم هم جثه کوچکی دارد
هم ضعیف تر است همیشه زودتر کنار میکشد،
دخترک خندان تا آخرین لحظه گلوله برفی درست کرد و حسابی تیربارانم کرد
و البته طبق وعده ای که دادم انتقام سختی گرفتم اما همچنان زیر رگبار برفها ریسه میرفت!
دخترک شرور و دوست دیگرش حواسشان مثل همیشه دنبال کسی بود که توجهش را جلب کنند،
تا نیمکتی را دیدند که چندپسر رویش گعده گرفته بودند،
دیگر آرام و قرار نداشتند،
خانوم میشه بریم اونطرف،
میشه یه دور از جلوشون رد بشیم
میشه بریم فقط نگاهشون کنیم و برگردیم؟!...
(امروز به دوستی میگفتم گمان میکنم اصلا چیزی به نام حیا را این بچه ها
نمیشناسند و یاد نگرفته اند)!
تا پسرهارا میبينند،
اداواطوارشان شروع میشود
بلند بلند حرف میزنند
شعر میخوانند حرکات موزون اجرا میکنند و و و...
کلافه میشوم و البته همیشه خجالت میکشم،
از بقیه بچه ها جدایشان میکنم و میگویم بچه ها میدونید پسرها اصلا دخترهای لوس و سبکو دوست ندارند؟
میدونید با اینکار هاتون نه فقط از شما خوششون نمیاد که حتی مسخره تون میکنند؟ میدونید که باید جلوی پسرها مغرور و سنگین باشین حتی اگه دوست دارین اونا از شما خوششون بیاد؟!
با هیجان دارند گوش میکنند
گویی که خانوم مربی دارد آداب و رسوم چگونه دلبری کردن و چکونه دوست جنس مخالف پیدا کردن را یادشان میدهد!!
دخترک شرور به دوستش میگوید خانوم شما همسن ما بودین مغرور بودین؟
میگویم بله خیلی زیاد،
میخندد و به دوستش میگوید
خانوم هم سرشون تو کاره ها...
آن یکی میگوید راست میگن بیا خودمونو بگیریم
و بعد طوری قیافه میگیرند که انگار پسرهای آنطرف منتظر تصمیم گیری اینها هستند...
چاره ای نیست
ناچارم به همین قدر آموزش فعلا اکتفا کنم!
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann