#روزنوشت
#باران_باصفا
#حاجخانم_دوستداشتنی_ما
قرار بود برای یک جلسه با مربیان بارانی دور هم جمع شویم ، از آنجا که شب لیلهالرغائب بود و معمولا روزش را روزه میگیرند،
قرار گذاشتیم نان و پنیر و سبزی و خرما بیاوریم
و با سفره افطار شروع کنیم.
اما قصه طور دیگری اتفاق افتاد. حاج خانم راجی هم - که مادر بارانیها هستند - تشریف آوردند و مثل همیشه که وقتی میآیند، ماجراهای خوشمزهتری اتفاق میافتد، حلوای دلچسب و کوکوی شیرین و دسر کدو حلواییشان روی سفره ساده باران نشست. مامانْمریم هم شیرینی سومین فرزندش را به سفره اضافه کرد. مریم جانِ باران هم پیراشکیهایی که خودش هنرمندانه درست کرده بود آورد و هدی جانِ باران هم سوپ خوشمزه را به جمع خوردنیها اضافه کرد.
سفره دلنشین و رنگی رنگی افطاری بدون برنامه قبلی در جمع باصفای باران چیده شد و جای دخترها حسابی خالی بود.
سفره که جمع شد نشستیم پای جلسه و حاج خانم عزیز ما مثل همیشه بزرگوارانه به زحمت افتادند و تا ما جلسه را جمع کنیم، همه چیز را جمع و جور کردند و خجالتمان دادند.
حتی به این هم ختم نشد و حاج خانم پلاستیکهای خالی را که یکجا جمع و مچاله شده یودند، آوردند و نشستند با دقت و ظرافت تا کردند
و گذاشتند کنار برای روز مبادا،
و ما یاد گرفتیم که زندگی وقتی روی صفا و قاعده و سلیقه و توجه مادرانه باشد، حتی دورریختنیها نیازمند نظم و ترتیب میشوند و به کارآمدی میرسند و به مقام بهدردبخور بودن، نائل میشوند!
آن شب کنار حاج خانم و دوستان مصفای بارانی، گفتیم و شنیدیم و تصمیمات تازه گرفتیم،
امید که نور و برکتش از آسمان برسد و عاقبت باران و بارانیها خیر باشد🌱✨
✍ ف. حاجی وثوق
@ghalamzann