#خانه_پیرزن
گفتند جایی انتهای شهر زندگی میکند
برای دیدنش رفتیم
دیدن خودش و خانهاش،
خانه که نه... سقفی که بتواند زیرش بخوابد،
پیرزن در را که باز کرد وارد فضایی شبیه پارکینگ شدیم که گویی قرار است بعد وارد یک خانه شویم
اما خانهای در کار نبود
روی سیمان کف همانجا یک زیلو یا روفرشی پهن شده بود،
یک لامپ کوچک و کمنور سوسو میکرد و یک شیر آب همان کنار بود،
دود فضارا پر کرده بود آنقدر که دیدن را سخت کرده بود و البته نفسکشیدن را!
پرسیدیم دود برای چیست
خاکستر کف زمین را نشان داد و خیلی عادی گفت آتش روشن کردم تا هم اینجا گرم شود هم غذایم را گرم کنم!
گاز نداری؟ ندارم... لولههای گاز را دزدیدهاند و هرچه داشتم،
نه یخچالی دارد و نه هیچ وسیلهای،
وسط یک خانه مخروبه زندگی میکند
خانه که نه... سقفی که دیواری دارد و دری،
دری که شیشهاش شکسته است و معلوم نیست سرمای زمستان را پیرزن چگونه میگذراند،
آنقدر شرایط حیرتآور بود که نمیشد باور کنیم، مگر میشود مگر ممکن است نه امکان ندارد جایی از کار ایراد دارد اصلا نمیشود که این باشد،
از مرد همسایه پرسوجو میکنیم میگوید همین است که دیدهاید!
جایی در همین شهر، پیرزنی بدون حمایت و بدون هرنوع امکانات اولیه دارد زندگی میکند،
نه اعتراضی دارد نه توقعی،
و من باور دارم آدم نیستم وقتی این تصاویر را میبینم و باز سر آسوده به بالین میگذارم و همچنان زنده میمانم
و هر مسئولی که میداند حال امثال این پیرزن را و کاری نمیکند
و هر مسئولی که نمیداند و بیخبر است
هردو مستوجب مجازات هستند
در کشوری که اجرای عدالت شعار اصلی آن است.
ف. حاجي وثوق
@ghalamzann