eitaa logo
قلمزن
526 دنبال‌کننده
729 عکس
138 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
؟! دعوت کرده‌اند برای جلسه شورای نقطه‌چینِ استان! و در متن دعوتنامه قید کرده‌اند که جلسه و شام در فلان هتل "پنج‌ستاره" خواهد بود! می‌پرسم شورا زیر نظر کجاست اسم فلان نهاد کشوری را می‌آورند! پاسخ را می‌نویسم و ارسال میکنم: "ضمن عذرخواهی، با جلسه و مراسم در هتل پنج ستاره موافق نیستم موید باشید" و این علامت سوال می‌ماند، چرا جلسه فلان شورای استان باید در هتل پنج ستاره برگزار شود؟! ف. حاجي وثوق @ghalamzann
اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به سر شد... @ghalamzann
گفتند جایی انتهای شهر زندگی می‌کند برای دیدنش رفتیم دیدن خودش و خانه‌اش، خانه که نه... سقفی که بتواند زیرش بخوابد، پیرزن در را که باز کرد وارد فضایی شبیه پارکینگ شدیم که گویی قرار است بعد وارد یک خانه شویم اما خانه‌ای در کار نبود روی سیمان کف همانجا یک زیلو یا روفرشی پهن شده بود، یک لامپ کوچک و کم‌نور سوسو می‌کرد و یک شیر آب همان کنار بود، دود فضارا پر کرده بود آنقدر که دیدن را سخت کرده بود و البته نفس‌کشیدن را! پرسیدیم دود برای چیست خاکستر کف زمین را نشان داد و خیلی عادی گفت آتش روشن کردم تا هم اینجا گرم شود هم غذایم را گرم کنم! گاز نداری؟ ندارم... لوله‌های گاز را دزدیده‌اند و هرچه داشتم، نه یخچالی دارد و نه هیچ وسیله‌ای، وسط یک خانه مخروبه زندگی می‌کند خانه که نه... سقفی که دیواری دارد و دری، دری که شیشه‌اش شکسته است و معلوم نیست سرمای زمستان را پیرزن چگونه می‌گذراند، آنقدر شرایط حیرت‌آور بود که نمی‌شد باور کنیم، مگر می‌شود مگر ممکن است نه امکان ندارد جایی از کار ایراد دارد اصلا نمی‌شود که این باشد، از مرد همسایه پرس‌وجو می‌کنیم می‌گوید همین است که دید‌ه‌اید! جایی در همین شهر، پیرزنی بدون حمایت و بدون هرنوع امکانات اولیه دارد زندگی می‌کند، نه اعتراضی دارد نه توقعی، و من باور دارم آدم نیستم وقتی این تصاویر را می‌بینم و باز سر آسوده به بالین می‌گذارم و همچنان زنده می‌مانم و هر مسئولی که می‌داند حال امثال این پیرزن را و کاری نمیکند و هر مسئولی که نمی‌داند و بی‌خبر است هردو مستوجب مجازات هستند در کشوری که اجرای عدالت شعار اصلی آن است. ف. حاجي وثوق @ghalamzann
قلمزن
#به_عقب_برنمی‌گردیم؟! دعوت کرده‌اند برای جلسه شورای نقطه‌چینِ استان! و در متن دعوتنامه قید کرده‌
تمام دیروز و امروز به این فکر کرده‌ام که چطور ممکن است جلسه یک شورای راهبردی در این شهر در هتل پنج ستاره برگزار شود و و پیرزن‌هایی در همین شهر در این فاجعه زندگی کنند؟! چطور این شورا و این شوراها می‌توانند راهبردی داشته باشند؟ چطور می‌توانند کاری برای مردم انجام دهند؟! فراموش نمیکنم جلسات و همایش‌ها و سِمی"ناهار"هایی که با هدف حل مشکلات مختلف برگزار شده و می‌شود و بوی اشرافی‌گری‌شان حالت را به هم می‌زند، آقایان! خانم‌ها! مسئولین و مدیران! برای خدا کت و شلوار و ژست مدیریت را یک روز کنار بگذارید بروید حاشیه شهر، سر در خانه‌های مردمی کنید که به واقع به نان شب محتاجند، مفهومی که هرگز نمی‌فهمیم و در حد ضرب‌المثل باورش کرده‌ایم، به خانه‌ای بروید که کودکش نمی‌داند کتاب داستان چیست، به خانه‌ای بروید که مردش بخاطر نداشتن پول نمی‌تواند عمل کند و زمین‌گیر شده است، به خانه‌ای که غذا ندارند، دارو ندارند، شادی ندارند، جمع کنید جلسات نمایشی و بدردنخورتان را، خدارا خدارا خدارا دردشان را بچشید تا بتوانید برایشان کاری کنید، اگر نه بگذارید و بروید... @ghalamzann
قلمزن
#خانه_پیرزن گفتند جایی انتهای شهر زندگی می‌کند برای دیدنش رفتیم دیدن خودش و خانه‌اش، خانه که نه...
از دیشب تماس می‌گیرید و پیام می‌فرستید که می‌خواهید کاری برای پیرزن انجام دهید، بی‌شک دست شما مردم خوب در دستان خداست که دلتان برای رنج بندگان خدا می‌لرزد، اما اتفاق خوب اینکه خبر به رسیده و از روابط عمومی‌اش زنگ زدند و پیگیر ماجرا شدند، از مدیرکل کمیته امداد هم پیامی رسید که قول انجام اقدامات داده‌اند. به لطف خداوند هرکاری که انجام شود منعکس خواهد شد تا امیدوار باشیم که حتی قدم‌های کوچک تاثیرگذارند و می‌توانند کارهای بزرگ رقم بزنند.منتظر خبرهای خوب هستیم. ف. حاجي وثوق @ghalamzann
بی‌تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم.... 🍀حوالی خانه @ghalamzann
تلویزیون دارد برنامه کودک پخش می‌کند موضوع برنامه "سخاوتمندی"! است و همه دارند تلاش می‌کنند که کودکان سخاوتمندی را یاد بگیرند، گزارشگر می‌رود سراغ کودکان که همه دبستانی و سال‌های اول دبستان هستند و از هرکدامشان می‌پرسد که سخاوتمندی یعنی چه و همه بچه‌ها بدون تأمل شروع می‌کنند به تعریف این کلمه و در حد علمای اخلاق تبیینش می‌کنند، گزارشگر هم به‌به و چه‌چه می‌کند و باز سراغ بعدی می‌رود... "علی علیزاده" جایی گفته بود تلویزیون "نظرسازی" می‌کند نه "نظرسنجی" ، راست گفته بود، این گزارش یکی از مصادیقِ دم‌دستی این ادعاست. (لطفا نیایید و نگویید که پس علی علیزاده را قبول داری! اینجا داریم درباره حرف‌ها حرف می‌زنیم نه ماهیت آدم‌ها) رسانه به آدمها یاد می‌دهد که خودشان نباشند به آنها یاد می‌دهد که حرف را دیکته کنند و بگویند و رسانه چیزی جز ما آدمهای نابلد نیست که نمی‌دانیم باید چطور برنامه بسازیم، کودک، کودک است قرار نیست ادای بزرگترها را دربیاورد قرار نیست همه چیز را بداند آن هم وقتی منِ برنامه‌ساز کج‌سلیقگی کنم و با یک کلمه سخت به سراغ این طفل‌های معصوم بروم و بخواهم چیزی را بگویند که من می‌خواهم. یادم هست چندسال قبل "حسین‌رفیعی" مصاحبه‌هایی با کودکان می‌گرفت که خیلی ساده بودند و هرچه آنها در عالم کودکانه خود می‌گفتند پخش می‌شد، این گزارش‌ها آنقدر جذاب بودند که هرروز عصر پیگیر دیدنشان بودم تا برای دقایقی شریک زلالیت و صفای کودک‌طور گزارش‌ها باشم، ما آدمهای نابلد شفافیت را از رسانه می‌گیریم تظاهر و فریبکاری را ترویج میکنیم و اجازه نمی‌دهیم آدمها خودِ خودشان باشند و حواسمان نیست که اگر خودشان باشند چقدر جذاب‌تر می‌شود آنچه که ما برای تعداد مخاطبانش دغدغه داریم. ف. حاجي وثوق @ghalamzann
ما را به حال خویش نخواهد گذاشت ما سختی‌کشیده‌ایم، یتیمی‌چشیده‌ایم آخر خودش هم از دلمان در می آورد دنیا و آنچه را که شنیدیم و دیده‌ایم دریا! مزن به سینه ما دست رد که ما گر قطره ایم از آب وضویی چکیده‌ایم @ghalamzann
قلمزن
#نهم_ربیع #شهرداری_مشهد #هیئات_مذهبی_مشهد #ما_امت_محمدیم ⚫️شبی که مشهد خواب بود⚫️ شب میلاد نبی خدا
سال گذشته چنین شبی مطلبی با عنوان "شبی که مشهد خواب بود" اینجا منتشر شد و در کمال تعجب امسال به شکل عجیب‌تری همان اتفاق تکرار شد! خیابان‌ها را گشتیم، احمدآباد و حوالی آن، نه چراغی نه پرچمی نه کارناوالی! مشهد باز هم شب میلاد پیامبر خدا در خواب و سکوت گذشت، اتفاق حیرت‌انگیزی‌ست و می‌توان گذاشت پای خستگی مردم، که توانی برای عیدانه گرفتن برایشان نمانده، محسنیه گرفتند و عسگریه! ایام نهم ربیع قرمز پوشیدند و سنگ تمام گذاشتند، هیئات هم انرژی لازم را برای ایامی که گذشت صرف کردند، لابد مهم‌تر بوده است! اما شهرداری، ظاهرا اصلاح‌طلب و اصولگرا ندارد، شهر در شب میلاد رسول خدا همان شهر است، در همان سکوت و انفعال... اینکه درک درستی از حقیقت عظمت این شب و روز نداریم، تقصیر چه کسی‌ست؟! ف. حاجي وثوق @ghalamzann
عید مبارک‌مان باشد عیدی که بزرگ است ویژه است و با همه اعیاد دیگر متفاوت، عیدی که برای منِ شیعه و اوی سنی نیست، برای عالم هستی، برای همه‌‌‌ی اهل جهان است. فرصت خوبی‌ست که برای شناختنش زمان بگذاریم ما که دلمان می‌خواهد شبیه او باشیم، شبیه او که گویی خداوند عصاره حلاوت و شیرینی و دلچسب بودن را جمع کرده و در وجود او دمیده است، ما آدمها به خودمان ظلم کرده‌ایم به میزانی که او را نشناخته‌ایم و از سیره دوست‌داشتنی‌اش دور مانده‌ایم، امروز می‌شود یک قرار مهم گذاشت و این دوری و ظلم را جبران کرد ما مردم سرگردان و بی‌پناه آخرالزمان، از نان شب به این اتصال نیازمندتریم. عکس: کار دخترکوچولوی دوست‌داشتنی است، شب عید درست کرده و آورده و مثل همیشه نقاشی قشنگش را پیوست کرده است، الهی که او و همه‌ی بچه‌ها تا خود خدا، در پناه امن رسول‌الله باشند🍀 (صلوات‌الله و صلواتنا علیه و آله) @ghalamzann
مشغول کار هستم که همکار حراست زنگ می‌زند، "می‌توانید تا درب اداره بیایید؟ " و از کسی می‌گوید که در لابی اداره دارد سروصدا می‌کند، می‌گوید بیایید صحبت کنید شاید آرام شود، خودم را می‌رسانم، پیرزن روی صندلی‌های لابی نشسته، کفش‌هایش را درآورده و پاهای پلاستیک پیچیده‌اش را روی صندلی دیگر دراز کرده است، دستهایش هم در پلاستیک هستند، کنارش می‌نشینم "چه شده مادرجان؟" با صدای بلند اما مبهم که سخت میفهمی ، می‌گوید می‌خواهد در برنامه صحبت کند و فقط همین و تا در برنامه حرف نزند، نمی‌رود! می‌گویم باشد قبول... فعلا بگویید مشکل چیست؟ شروع می‌کند به حرف زدن از ابتدای زندگی تا حالا، از فرزندان بیمار و عقب‌مانده ذهنی‌اش، از اینکه چیزی برای خوردن ندارند، از بیماری‌های خودش، و از همه غصه‌هایش، مدتی گفتگو میکنیم، بیشتر دلش خواسته حرف بزند فریاد اعتراضش را برساند و خیالش راحت شود که حرفش را رسانده، یکی از همکاران حراست مبلغی را می‌رساند، آرام در مشتش میگذارم و می‌گویم برود قول می‌دهم بیاییم و سری بزنیم، اول باور نمی‌کند می‌گوید خیلی‌ها گفتند و نیامدند، نمیروم! میگویم قول می‌دهم مادر،قول صددرصد... آدرسش را می‌نویسم، مردد است دستم را گرفته و مرتب می‌گوید حتما میایی؟ خودت میایی؟ کسی بیاید راه نمی‌دهم خودت میایی؟! قول می‌دهم چندبار که میایم... می‌گوید چای بیاور گلویم خشک شد برایش چای می‌بریم همکارم داخل چای، نبات هم می‌گذارد، پیرزن نبات را که می‌بیند می‌گوید نمی‌خورد برایش خوب نیست، چای بعدی را می‌بریم می‌خورد و قبول می‌کند که برود در حالیکه قول گرفته به خانه‌اش برویم و دردهایش را از نزدیک ببینیم و باور کنیم! خداوند عمری دهد و فرصتی تا این قول روی زمین نماند... ف. حاجي وثوق @ghalamzann