eitaa logo
قلمزن
478 دنبال‌کننده
713 عکس
122 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
جلسه مسجد حوالی اذان مغرب تمام می‌شود، زمان ندارم شتابان از پله‌ها پایین میروم تا از مسجد بیرون بزنم و نماز را به منزل برسم! از جلوی شبستان بانوان که عبور میکنم دخترک گویی مرا می‌بیند و شتابان خودش را می‌رساند متل همیشه با هیجان و محبت زیاد صدایم می‌‎‌کند متوقف می‌شوم دست‌هایش را باز می‌کند و ادای در آغوش کشیدن را درمی‌آورد (و کرونایی که هنوز بین ما فاصله گذاری کرده است!) "خانوم لطفا نرین بمونین"..."عجله دارم دخترم" "باشه خب...اشکالی نداره.." میروم...به سرکوچه که می‌رسم طاقت نمی‌آورم و برمی‌گردم دوباره شادی می‌کند، جانماز گل‌گلی را که هدیه یک دوست است، درمیاورم با همان لحن همیشه پرهیجانش می‌گوید "چقدرررر نازه خانوم" به سمتش دراز می‌کنم نمی‌گیرد، میدانم که نماز نمی‌خواند، بلندش می‌کنم و می‌گویم کنار تو میخوانم مادرش نگاه می‌کند و لبخند تلخی می‌زند دخترک کنارم می‌ایستد و باز فقط به قدر سه رکعت طاقت میاورد سلامش را گفته و نگفته جست می‌زند و مقابلم پشت به قبله می‌نشیند، گوشی را درمیاورد و می‌پرسد "چرا اینقدر کم استوری میذارین" میپرسم "چطور" میگوید "من همه‌ی وقتمو برای استوری میذارم و اینکه کیا دیدند برام مهمه" و لیست را نشانم می‌دهد دستش را روی یک اسم گذاشته تا مثلا نبینم کنجکاوی نمیکنم و میگویم "باشه نمی‌بینم" با هیجان می‌گوید "داداش مجازیمه خانوم" (قبلا هم در موردش و در موردشان بارها صحبت کرده) "باشه به سلامتی" " خانووووم فقط همین؟!" "دوست داری چی بگم" "خانووم خب ببینین وقتی قهر کردم برام چی گذاشته" (و پیام‌های پسرک را نشانم می‌دهد) بعد عکسی که پسرک برایش فرستاده باز می‌کند، حال بدی پیدا می‌کنم دستی که چندبار تیغ خورده و تیغ روی یکی از برش‌ها قرار دارد "وااای این دست کیه" "دست داداش مجازیمه" "این پسر عقل نداره از من میشنوی باهاش نپر" "خانوووم نگین اینطوری" "هر کسی که رفتارش عاقلانه نیست باهاش کات کن اگه منم رفتارم و حرفام عاقلانه نبود باهام کات کن" "نه خانوووم من میتونم کمکش کنم شما بگین چیکار کنم" "تو نمیتونی باید خانواده‌اش بهش کمک کنند" "خانوم منم خانواده شم، داداشمه" "داداش باید خونی باشه نه مجازی"... "خانوووم نخیرم داداشمه" (تعارف را کنار میگذارم) "اسمش داداش نیست دوست پسره!" دستش را با اطوار خاصی جلوی دهانش می‌گیرد "وااای خانوم این چه حرفیه میزنین اگه پیاماشو بخونین اینطوری نمیگین" "فرقی نداره چیزی به نام داداش مجازی نداریم" "ولی خانوم اون خیلی رعایت می‌کنه تابحال یه‌بارم بهم نگفته عشقم فقط میگه عزیز دلم!" (متحیر نگاهش میکنم، یکریز حرف میزند و اصرار میکند...) "خانوم تروخدا بگین چطوری کمکش کنم" "باید بره پیش یه آدم درست و حسابی" "خب شما درست و حسابی هستین به من بگین کمکش کنم" "تو بهترین کاری که میتونی بکنی اینه که باهاش کات کنی" "نه خاااانوووم..." گوشی‌اش زنگ می‌خورد برمی‌دارد و می‌رود که صحبت کند شاید با داداش مجازی‌اش... ف. حاجی وثوق @ghalamzann