#قربانیان_وضع_موجود
این ساعتها و ساعتهایی که گذشتند با هر پیامی که ازین بچهها رسید، با هر تلفنشان، با هر استوری ترسناکشان، وسط گفتگوهای پر از التهابشان، بارها جان دادهام و احیا شدهام، پای ترسهایشان، گریههایشان، سوالهایشان و سردرگمیهایشان نشستهام، بچههایی که نصفشان شدهاند آنطرفی و کف خیابانند
و نصفشان شدهاند اینطرفی و پر از سوال و خشم و اضطرابند.
با بزرگترهایشان کار ندارم اما عجیب دلم میخواهد بروم وسط خیابان،
دست بکشم به سر تک به تک این بچهها، نوازششان کنم، برایشان گریه کنم و یکی یکی سوارشان کنم و با خود بیاورمشان،
دلم میخواهد بغلشان کنم، آرامشان کنم،
قربانصدقهی تک به تکشان بروم
و بگویم دردتان به جانم،
نفرین بر آنها که شما را دستاویز کردند
نفرین بر آنها که در تمام سالهای زندگی شما نگذاشتند کودکی کنید نوجوانی کنید از زندگی لذت ببرید و آرامش را تجربه کنید، همه آنها که به شکل مداوم ناامیدتان کردند، حال خوبتان را گرفتند و از خاک و سرزمینی که متعلق به شماست برایتان تصویر جهنم ساختند و شما باور کردید که اینجا جهنم است اینجا مرکز سیاهی و رنج زمین است و اگر اینجا باشید به جایی نمیرسید،
آنها که هر روز در گوشتان خواندند که بهشت آنطرف دنیاست و دنیای رنگیرنگی دروغ را بر باورتان نشاندند، آنها که ملاحظه معصومیت و ظرف کوچک شمارا نکردند، آنها که فریبتان دادند، آنها که اعتماد را از شما گرفتند، آنها که امید را امید را امید را از وجودتان بیرون کشیدند...
#احساس_بدبخت_بودن_از_خود_بدبخت_بودن_ترسناکتر_است و این بلایی بود که در همهی این سالها دانسته و ندانسته، شوخی و جدی، جوک و تفریحی، به سرتان آوردند.
و نوجوان و جوانی که ناامید باشد و انگیزه زندگی را از دست داده باشد،
بیچارهترین موجود جهان است!
نفرین بر آنها، آن مسئولین خائن و ناتوان، آن رسانههای فریبکار و منفعتطلب، آن سلبریتی خریده شده، آن متولیان تربیت بیحاصل و بیاصل و نسب، آن پدرومادر نادان و بیعقل و بیتوجه و مهمتر آن خوارج نابلد و بیمغزی که از سر تکلیف خواستند شما را به راه راست موردنظرشان هدایت کنند.
نفرین بر همهی اینها که امروز باعث و بانی احوال خراب و ناآرام شما طفل معصومها شدند.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#قربانیان_وضع_موجود
#اپیزود_اول
وقت نماز مغرب وارد مسجد میشوم، آمدهاند و صندلیهای آخر شبستان نشستهاند که مثلا نماز نمیخواهند بخوانند. وقتی دستشان را میفشارم میگویم شب یادتان نرود، تماشای #فوتبال دستهجمعی، منتظرتان هستم.
دخترکی که وسط #اغتشاشات بوده میگوید اصلا نمیآییم. و آن یکی که زبان تندتری دارد، صدایش را بلند میکند و میگوید امکان ندارد و شروع میکند به فحاشی کردن به #تیم_ملی ... سومی هم کلا تحت تاثیر است و هرچه آنها بگویند، تایید میکند. چند نمازگزار برمیگردند و نگاه میکنند و میترسم تذکر یا توبیخ آنها وضعیت را بدتر کند. میبرمشان بیرون، روی پلهها، حرف میزنیم، آن که صدایش بلند است و معمولا اهل فحاشی، نمیتواند گفتگو کند. اما با دخترک مثلا اغتشاشگر همیشه توانستهایم حرف بزنیم. او گریه میکند و میگوید مردم ما دارند کشته میشوند، چطور برای تیم ملی دست بزنیم و شادی کنیم؟ دخترک فحاش میگوید این تیم ملی نیست تیم جمهوری اسلامی است(13 ساله و 14 سالهاند! ) میگویم مردمی که برای پیروزی تیم ملی جشن گرفتند، #مردم نیستند؟ دخترک فحاش میگوید نه آنها مردم نیستند، مردم یعنی ما یعنی آنهایی که معترضند. دخترک اغتشاشگر اما میگوید خانوم همه ما مردم هستیم. میگویم اگر شادی کردن این روزها بد است چرا آنهایی که به شما میگویند شادی نکنید، وقت پیروزی انگلستان با پرچم انگلیس آمدند و شادی کردند؟! دخترک فحاش میگوید خوب کاری کردند. اما دخترک اغتشاشگر میگوید من به آنها هم گفتم اشتباه کردند. خانوم من به احترام شما شب #پیروزی به خیابان آمدم و در شادی مردم شرکت کردم اما قلبا دلم نمیخواهد شادی کنم.
بغلش میکنم و میگویم میدانستم آن شب برای من آمدی، اشکش را پاک میکنم و میگویم فدای دل مهربان تو... اما دخترم با همه رنج و غصهای که هست، آیا باید حق شادی از مردمی که به آن نیاز دارند، گرفته شود؟ آیا وسط این روزهای سخت نباید حال دل کشورمان و مردممان خوب شود؟ نباید بچههای تیممان را تشویق کنیم؟ نباید فریاد بزنیم که پشتشان هستیم؟ و میگویم و او اشک میریزد... دخترک فحاش میگوید الهی ببازند که دلم خنک شود. میگویم دخترم تو با آنهایی که آرزوی باخت کشورشان را دارند، فرق میکنی، دوباره صدایش را بلند میکند که من از همانها هستم. او را هم در آغوش میگیرم و در گوشش میگویم اعتراض داری اما تو از آنها نیستی. چیزی نمیگوید. و به هر سه تایشان میگویم دوست داشتید بیایید تا مسابقه را با هم ببینیم اما اگر اذیت میشوید، نمیخواهم بیایید، دوستتان دارم دخترها... و تنهایشان میگذارم و میروم تا بغضی که این چنددقیقه گلویم را گره زده است دور از آنها رها کنم...
شب وقت تماشای بازی، هر سهتایشان آمدهاند.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#قربانیان_وضع_موجود
#اپیزود_دوم
اپیزود دوم را نوشتم اما قید انتشارش را زدم. درد را گاهی نمیشود به تصویر کشاند. نمیشود نوشت که چطور چند نوجوان هممحلی، چند دوست به جان هم میافتند و برای هم دندانقروچه میکنند و چیزی نمانده همدیگر را بزنند و حتی بیشتر... برای آنکه یکی دلش میخواهد تیم کشورش ببازد و این را بلندبلند اعلام میکند. و آن دیگری تحمل نمیکند و شعار مرگ بر وطنفروش سر میدهد و باز این یکی میخواهد آن یکی را بزند و بقول خودش تکه تکه کند!
وقتی دخترک 14 ساله با چهرهای که ترسناک شده، میگوید خانوم دوست دارم چاقو و چنگال بیاورم و سر فلانی را ببرم و مغزش را دربیاورم... تنت میلرزد. وقتی نمیتوانند کنار هم بنشینند و بازی را تماشا کنند و لذت ببرند و شاد و آرام بگذرانند، تنت میلرزد. وقتی تمام وقت به هم چنگ و دندان نشان میدهند، تنت میلرزد.
ما چه کردهایم با این بچهها، ما یعنی مای مسئول، مای پدر و مادر، مای معلم و مربی، مای مدعی، مای مدعی، مای مدعی... که حتی امروز وسط تلاشیِ دوستنداشتنی این نسل، تقصیر و سهمی برای خودمان قائل نیستیم و یکدیگر را خطاب و عتاب میکنیم!
ما با این نسل چه کردهایم؟! با نسلی که هنوز برای این نوع کنشگریها کودک است و کوچک است و ناتوان است و کمصبر، اما ما در هر طرف این بازی که ایستادهایم، این نسل را بازیچه کردهایم.
ما را به آنکه میپرستیم، هر طرف که ایستادهایم، با دهه هشتادیها پز ندهیم، به همدیگر نشانشان ندهیم، آنها را وسط بازیهای خود نیاوریم، این بازی از هر طرف که باشد دوسر باخت است. نوجوانی وقت رشد است وقت جهیدن وقت پخته شدن وقت یاد گرفتن و ظرف وجود را بزرگ کردن... لطفا هوای نوجوانی را داشته باشیم. این مهمترین دوره سنی، گناه دارد برای آنکه بشود لحاف ملا و هرکسی به سمتی که دلش میخواهد، آن را بکشد.
و یادمان باشد و حتما یادمان باشد، آنچه بین این بچههای معصوم میگذرد، ماحصل آن است که ندیدند بزرگترهایشان با هم خوب گفتگو کنند، با هم خوب تعامل کنند و با هم روی نقاط اختلافشان خوب حرف بزنند و خوب گوش کنند...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann