#لذت_ترسیدن
#خاطرهبازی
آرام و طاها دارند از فیلم ترسناکی میگویند که تازگیها دیدهاند و هرکدامشان بیشتر باد به غبغب میاندازد که مثلا نترسیده است، برایشان تعریف میکنم که بچههای کوچولوی محله یک فیلم ترسناک را به من معرفی کرده بودند و میگفتند که نمیترسند و من وقتی فیلم را دیدم از شدت ترسناک بودنش ادامه ندادم... به قول خودشان گیر سهپیچ میدهند که عمه جون باید فیلم را معرفی کنید و خوشبختانه اسم فیلم از ذهنم رفته است و میگویم واقعا الان یادم نیست اسمش را و فعلا تمام میشود!
اول برایم عجیب است اما بعد یادم میآید که چقدر ترسیدن را دوست داشتم و یکی از لذتهایمان این بود که با هم جمع بشویم و حرفهای ترسناک بزنیم و بترسیم و وقتی تنها شدیم به "غلطکردن" بیفتیم هربار اما باز در جمع شدن بعدی تکرارش کنیم!
تابستانها روستای کوهستانی مادربزرگ که میرفتیم، درختان گردو قصههای ترسناکی داشتند و من و برادر، در دنیای کودکی و نوجوانی با قصههای ترسناک اهالی، روزها را خوش میگذراندیم و غروبها اگر دیرتر برمیگشتیم و هوا تاریک میشد برای گذشتن از باغهای گردو چشمهایمان را میبستیم و جیغ میکشیدیم و میدویدیم که فقط به خانه برسیم و تازه وقتی میرسیدیم، برای لحظاتی بدنهایمان از ترس و هیجان هنوز میلرزیدند!
اصلا خود را به وادی ترس انداختن، شده بود یکی از لذتهای زندگی... یادم هست در همان روستا در سه روز، سه نفر از دنیا رفتند، رسم روستا این بود که میّت را روی نردبان میگذاشتند و برای دفن میبردند و بعد نردبان را ایستاده میگذاشتند و معتقد بودند که اگر بیفتد یکنفر دیگر از دنیا میرود و نردبان میافتاد!
١۶ ساله بودم و دور از چشم مادربزرگ که آنجا متولی ما بود و معتقد بود دختران نوجوان نباید میّت را ببینند، خودم را میرساندم و سیر نگاه میکردم، هم وقتی در اتاق خانهاش زیر ملحفه بود، هم وقتی در غسالخانه کوچک روستا غسلش میدادند، هم وقت تلقین و تدفین،
زنان روستا مداوم میگفتند که نباید ببینی و کمسن و سال هستی، اما روح سرکش و لجوج نوجوانی، همهی چیزهایی را میخواست که دیگران منعش میکردند و خب پشیمانی هم داشت. با اینکه زمان گذشته است، هنوز تصویر واضح آن سه چهره از ذهنم پاک نمیشود و خدا میداند آن روزها وقت خواب چقدر سخت میگذشت و چقدر پشیمان میشدم!
علیایحال ترسیدن در نوجوانی لذت عجیب و مبهمی دارد که نیاز دوره سنیات را به #آدرنالین دوستداشتنی برطرف میکند،
اما دخترها!
پیشنهاد میکنم به ترسهایی بسنده کنید که هیجانانگیز هستند،
مثل ترنهوایی و سقوط آزاد و بازیهای مهیج
و خود را درگیر ترسهای موهومی نکنید که قوه خیال را به غلط تقویت میکنند.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann