eitaa logo
قلمزن🇵🇸
526 دنبال‌کننده
786 عکس
162 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
#کربلا #مدرسه_عراقی در خیابانی که درست اسمش را نمیدانم اما دقیقا پشت حرم حضرت عباس علیه السلام واقع است، در یک مدرسه دخترانه مستقر شده ایم، نیمکت هایش را گوشه حیاط چیده اند و در کلاسها که تعدادشان زیاد است پتو پهن کرده اند و موکب مانندی ایجاد شده تا در این ازدحام و نبودن جا کاری کرده باشند، دستشان درست، داخل مدرسه را که میچرخم به دبستان میماند، همه چیز را خوب نگاه میکنم، نگاهم نگاه مقایسه ایست با آنچه در دبستان های ایران دیده ام، خب تفاوت زیاد است، مجال نقد یکی و تحسین آن یکی و یا نقد هردو نیست، اما تفاوت ها باز هم از نگاه تربیتی و اجتماعی جالب است، بنظرم در عراق بچه ها اصلا گوگولی مگولی و تی تیش مامانی نیستند، یعنی روحیه عرب این قبیل لطایف را برنمی تابد، عکس هایی که گرفته ام تزئینات کلاسهارا نشان میدهند که عبارتند از استیکرهای چینی رایج در بازار، آن یکی درب دفتر مدرسه است با اطلاعیه ی خشکی که روی آن چسبانده اند، بی آنکه روبانی کنارش گره بزنند و "دختر قشنگم" و "دختر عزیزم" هارا روی کاغذها بیاورند، اینجا خبری از دخترانه های ایرانی نیست، چند تابلوی کار دست که یکی نقاشی ست و بقیه پولک دوزی ، روی دیوارها نصب شده که دخترانه بودن مدرسه را نشان میدهند، هیچ چیزی ، بواقع هیچ چیزی زیبا بنظر نمیرسد، نمیدانم زیبایی شناسی اینجا در چیدمان و تزئین و تعلیم اصلا چگونه تعریف میشود، از آن که بگذریم نمیدانم در این کلاسها دخترکان عراقی چه چیزهایی میاموزند، اما به شدت آرزو میکنم که کاش آنها و دخترکان ایرانی مادرانی تربیت شوند که سهم های بزرگ در شکل گیری تمدن اسلامی داشته باشند. ف. حاجی وثوق
قلمزن🇵🇸
#حاج‌خانم_فرشته_نیست حاج خانم لنگ لنگان وارد خیریه می‌شود، کارتش را می‌دهد و می‌گوید آمده‌ام اولین
دارد از کنار رد می‌شود که چشمش به قسمت می‌افتد، می‌آید و با بچه‌ها خوش و بش می‌کند و آفرین و مرحبای مادربزرگانه به هرکدامشان می‌گوید، برایش صندلی می‌آورم نمی‌نشیند، می‌گوید خانه خانواده سیدرضا هم دیگر دارد جور می‌شود و خوشحال است، دوباره از رفتنش می‌گوید ازینکه برایش خوانده شود و با بقیه پولش هرکاری که خوب است... دوست ندارم بشنوم، می‌گویم بگذریم ازینها... دوباره می‌گوید آفتاب لب بوم هستم... میپرسم از همسایه جدید چه خبر، همه چیز خوب است؟... می‌گوید پولی که برای رهن داده بود برگرداندم و گفتم برود ! می‌گویم خوش بحال شما و خوش بحال ... می‌گوید برایم دعا کن که بتوانم از خانه هم دل بکنم و ببخشم که دیگر سبک باشم... بغضم می‌گیرد... سرش را می‌بوسم و می‌گویم برای بچه‌ها و ما دعا کنید... باز می‌گوید خاک بر سر من... حاج خانم از آنهاست که دلت می‌خواهد خدا از عمرت بگیرد و به عمرش بیفزاید. سرش سلامت 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
موکب‌ها محل بارش بارانند بی‌وقفه، مداوم، حتی اگر آسمان دلی سخت و سنگی باشد. روستایی‌ها دسته‌دسته می‌آیند حالا به نقطه پایان چندروز پیاده‌روی رسیده‌اند، همه می‌لنگند، حتی نوجوان‌ها و جوان‌ها، صورت‌ها آفتاب‌سوخته هستند، پاها را بسته‌اند، یکی تاول دارد، یکی رمق ندارد اما همه خوش‌رو و خوش‌اخلاقند! عزتش همیشه محفوظ است، حتی وقتی چندروز راه رفته و خسته است و می‌داند که و خادمین موکب تشنه خدمتگزاری به او هستند، باز هم برایش سنگین است، پیرزن که به سختی راه می‌رود، دندان به دهان ندارد و صورتش کاملا سوخته، حاضر نمی‌شود در اتاقش بماند تا خادمین برایش چای ببرند، می‌گوییم مادر شما خسته‌ای بشین تا برایت بیاورند، می‌گوید خاک بر سر من، شرمنده همه هستم... می‌گوییم قربان خاک قدم‌هایتان، شما آقا هستید، به گریه می‌افتد، چایش را برمی‌دارد و لنگ‌لنگان می‌رود و به خدمت خادمین تن نمی‌دهد. کودکان با همان پاهای کوچک خسته هنوز رمق بازی دارند، هنوز به خنده‌ات می‌خندند، هنوز با انرژی در گفتگوها شرکت می‌کنند و شیرینند، آنقدر که دلت می‌خواهد همان چهره سوخته و همان لباس چندروز در راه پوشیده را ببویی و ببوسی و نوازش کنی. در اتاق بهداری غلغله است، یکی تاول میترکاند و پانسمان می‌کند، چندنفر ماساژ می‌دهند، بعضی‌ها تب دارند و پزشک و پرستار جهادی در حال درمان هستند، هر تصویری موجب باران است و هیچ راه‌حلی نمی‌تواند این معادله‌ عجیب را حل کند. و یک نکته مهم: زائر در مسیر به میزبانان بی‌نظیری دارد اما اینجا در یک تفاوت بزرگ وجود دارد، اینجا میزبانان، مهمانان عجیب و بی‌نظیری دارند. ف. حاجی وثوق @ghalamzann