eitaa logo
قلمزن
526 دنبال‌کننده
728 عکس
136 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌بخشی می‌گذری چشم می‌بندی رد می‌شوی می‌باری خیس میکنی طهارت می‌دهی حال خسته را خوب میکنی شفا می‌دهی جلا می‌دهی دست خالی را پر میکنی سائل را بی‌جواب نمی‌گذاری می‌باری می‌باری می‌باری و بودن یعنی همه‌ی این‌ها و جز این‌ها... چه خوب که کریم دوعالم شما هستی🌱 @ghalamzann
انت القوی و انا الضعیف و هل یرحم الضعیف الا القوی؟!... خودت بهتر میدانی که ما فقط ادای آدم‌قوی‌ها را درمیاوریم ما ژستش را می‌گیریم ادعایش را داریم حرفش را می‌زنیم اصلا اهل وانمود کردنیم! خودت که بهتر می‌دانی چه نیازی به اعتراف و گفتن... و دانستن این راز فقط کار شمارا که ولیّ ما هستی جدی‌تر و سنگین‌تر کرده است! وگرنه بنده‌ی یه‌لاقبا را چه به عرض‌اندام! به ضعف‌مان رحم کن به اندازه‌های کوچکی که داریم به ظرفی که زود به زود پر می‌شود به توانی که اندک است به آمادگی‌های نداشته به کوچکی‌های رو شده به درس‌های ناخوانده می‌شود مدارا کنی با کوچک‌ترها؟!... 🌱 @ghalamzann
وقتی قرار شد ترجمه خواندنی قرآن کریم برای نوجوانان تهیه شود، خیلی از شمایان پای کار آمدید تا کمک کنید قیمت شکسته شود و توانایی خرید فراهم گردد. هر کسی سهمی برداشت و گوشه‌ای از بار را گرفت و در نهایت یکی از بندگان خوب خدا کار را تمام کرد و جناب آقای ملکی، مترجم محترم قرآن هم پای کار آمدند و امکان خرید 40 ترجمه خواندنی کتاب خدا مهیا شد. (بانیان چه دادند و چه به دست آوردند، تنها خدا می‌داند...) آنقدر شوق و استقبال ایجاد شد که 40 قرآن خیلی زود صاحب پیدا کرد و در شب میلاد کریم اهل بیت علیهم‌السلام، به دست نوجوانان رسید. این قرآن ها رفتند تا بشوند مونس و جلیس و رفیق دوستان نوجوان ما، تا به جای طبقات دکور و طاقچه، داخل کیفشان بروند، تا به جای سنگین و رنگین نشستن در کنج کتابخانه، میان دستان دختران و پسران ما جای بگیرند و خط‌کشی بشوند و نکته‌برداری و مخلص کلام آنکه، ترس و احتیاط بچه‌ها از دست زدن به قرآن بریزد و بشود جان‌شان و ماندگار در برنامه‌هایشان، می‌رسد روزی که کلام استوار خداوند بشود پناه امن اندیشه‌های فرزندان این آب و خاک و دلارام وجودشان... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
در اتاق ملاقات NICU بیمارستان نشسته است و نرمه نرمه اشک می‌ریزد. حال بیمارش را می‌پرسم، می‌گوید سه‌قلو هستند، یکی خوب است دوتای دیگر بستری شدند. می‌گویم خوب می‌شوند غصه نخورید. می‌گوید غصه گرسنگی و درمانشان را می‌خورم. پدرشان کارگر است، روزی 200 تومان درمی‌آورد، هزینه بیمارستان و هزینه شیرخشکی که هرروز تمام می‌شود و اجاره یک میلیون و 200 تومانی در جاده سیمان... زن می‌گوید و اشک می‌ریزد و مظلومانه صورتش را پاک می‌کند. شماره تلفتش را می‌گیرم و شماره کارتش را و می‌گویم همان خدایی که این سه‌قلوی نازنین را هدیه کرده، روزی و غذایشان را هم می‌رساند و می‌گویم بعضی‌ها نذر شیر دارند، نگران شیر بچه‌ها نباش... از مسئول شیفت پرس و جو می‌کنم، شرایط همان است که گفته است. حالا یکی دیگر از بچه‌ها مرخص شده و یکی مانده است که به امید خدا به زودی مرخص می‌شود. اگر می‌خواهید شما هم بانی شیر این سه طفل معصوم باشید کافیست اطلاع دهید 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
شب میلاد بود و پسرها داشتند کوچه خانه شهید را ریسه می‌بستند. کار به نوجوانان واگذار شده بود و مرد و مردانه پای کارشان ایستاده بودند و یکی نردبان را گرفته بود و یکی آن بالا بود و چندتا هم پایین، ریسه آماده می‌کردند. رفتم خداقوت بگویم که دیدم اخم دارند و کار را متوقف کرده‌اند و روی لبه جدول نشسته‌اند. علت را پرسیدم گفتند این خانه روبرویی اجازه نداده سر ریسه‌ها را روی نرده‌های دیوارش ببندیم. حق داشتند، یک خانه با عرض زیاد که اگر مانع میشد مشکل جدی در بستن ریسه‌ها به وجود می‌آمد. بدجوری حالشان گرفته بود. رفتم زنگ منزل را بزنم یکی از پسرها هشدار داد که زنگ نزنید عصبانی است و می‌آید دعوا می‌کند! اینکه چه بین‌شان گذشته بود، نمی‌دانم اما هر چه بود اتفاق خوبی نبود و احتمالا پسرها هم طبق سن و جنس‌شان، نتوانسته بودند تعامل خوبی برقرار کنند. بسم‌الله گفتم و زنگ را زدم. خانمی با صدای عصبانی که احتمالا فکر کرده بود باز هم همین پسرهای از ظن خودش شیطان هستند، پشت آیفون گفت بله! سلام کردم و با عذرخواهی خواهش کردم بیاید بیرون، گفت کارتان را بگویید، دوباره خواهش کردم بیاید. پسرها ایستاده بودند و با نگرانی منتظر احتمالا گیس و گیس‌کشی بودند که در باز شد و یک خانم جوان که چادر رنگی‌اش را نمی‌توانست درست روی سرش نگه دارد خیلی حق به جانب در را باز کرد. اول عذرخواهی کردم که باعث زحمت شدیم بعد پسرهای اخمالو و ناامید را با بساط‌شان نشان دادم و گفتم به امیدی آمده‌اند که کوچه را در شب میلاد ریسه ببندند. کارشان گیر دیوار شماست، می‌شود اجازه بدهید که سر ریسه‌ها را این بالا ببندند؟ نگاهی به پسرها کرد و سرش را پایین انداخت و گفت مشکلی نیست، ببندند. دستم را روی شانه‌اش گذاشتم و گفتم اگر رضایت ندارید جمعش میکنیم. مهربان‌تر شد و گفت نه اشکالی ندارد. روی دیوار بودند ناراحت شدم - و حق داشت - تشکر کردم و عیدش را تبریک گفتم و رفت داخل خانه... به پسرها گفتم بسم‌الله... بروید بالا و ببندید. گفتند چطور قبول کردند؟ گفتم با اجازه گرفتن، مودبانه صحبت‌کردن و احترام گذاشتن... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
ادب حکم می‌کند قدردانی کنم از همه‌ی شما که دعاهایتان را این روزها همراه کردید خالصانه تا به لطف خداوند شفا حاصل شود...🌱 شکر خدا، این کوچولو از بیمارستان مرخص شد و شب قدر در کنار خانواده، قرآن روی سر گرفت... ✨ خداوند دست‌گیرتان باشد و در پناه امن او، آرامش و سلامتی و عاقبت‌بخیری را تجربه کنید... 🍃
شب‌های قدر، شب‌های طرح و برنامه و تصمیم هستند و مقدرات ما بر اساس آنچه می‌خواهیم و طلب می‌کنیم و تمایل داریم، چیده می‌شوند. بیاییم راهبرد سال آینده را برای خود و خانواده، "انس با قرآن" قرار دهیم...🌱 و گمان نکنیم که هست و داریم‌اش و بی‌نیازیم از حرکت و تلاش در این مسیر، که انس با قرآن، یک مرتبه معنایی ویژه است که سعادت حقیقی را در دنیا و آخرت تأمین می‌کند و باید امشب برایش تصمیم گرفت و آن را آرزو کرد و برایش قدم برداشت. ملتمس دعای خیرتان✨ @ghalamzann
پیام استاد: "شب قدر است و نزول فرشتگان آغاز شد..." 🌱 😭 @ghalamzann
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ اینک شما و وحشتِ دنیای بی‌علی... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
دیشب آن حلقه‌ی بی‌مقدمه و ناگهانی کنار ستون را دوست داشتم وقتی بعد از تمام شدن برنامه‌ها، کنجی نشستم تا شاید دعایی بخوانم، یکی یکی آمدید و نشستید و اگرچه دعاخواندن روی هوا ماند اما برای چندمین بار، شدیم یک حلقه یا بقول ستایش یک گِرده! و از نگاه من همان که ارزشمند است و نورانی، حتی نرگس که سرش همیشه در گوشی هست و بقول خودش دنیایش همان است، در همان وضعیت سر توی گوشی، آمد نشست و فاطمه که شیطنت‌هایش را کرده بود و حالا جدی شده بود و وجیهه که شوخی و جدی سرش را روی پایم گذاشت و گفت محبت می‌خواهد و زهره که در حال تقلیدصدا و نشان دادن توانایی‌اش بود و آیناز که پر از سوال و سکوت و لبخند و سماجت برای بیان یک خاطره، از اول تا آخر، بیخیال نشد و زهرای شیرین که بزرگتر از سنش بوده و هست و زینب که ساکت‌تر از بقیه بود و و و... من دیشب آن حلقه بی‌قاعده کنار ستون را دوست داشتم، اگرچه سلفی می‌گرفتید و دوست داشتید درباره کراش و رل زدن و انواع دیگرش حرف بزنید و باز شیطنت کنید و باز سماجت من را برای متمرکز شدن روی طرح و برنامه شب قدر چندتایتان به شوخی بگیرید و باز هم برای خودتان آرزوهای خوب نکنید و خیر و خوبی نخواهید، اما دوستتان داشتم و برایتان خواستم. حتی برای نرگس که دلش می‌خواست تقدیر سال آینده اش جداشدن از خانواده و گرفتن پارتی! باشد و فاطمه که دلش شبیه آن و عجیب‌ترش را میخواست. من برایتان بهترین‌ها را خواستم حتی وقتی ستایش خیلی مودبانه خواست رضایت بدهم که رل بزند! من برایتان بهترین‌ها را خواستم و حواسم هست به احوالات متفاوتی که دارید، به که نیمه شب پیام دادی و خواستی برایت آرزوی شهادت کنم و که در جستجوی راه‌های شکسته شدن بودی و که نوشتی حرم بودی و خواستی زنگ بزنی اما ملاحظه کردی و و دیگر... برای تک تک شما خیر کثیر خواستم تا تقدیرتان در سال آینده، بهترین باشد و حال و احوالتان بهتر از آنچه هست و دغدغه‌هایتان بزرگتر و جدی‌تر و نگاهتان به زندگی معقول‌تر و عمیق‌تر...🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
مارا بزرگ کن مارا بزرگ کن آن‌قدر که دغدغه‌هایمان بزرگ شوند! ما را شاید دغدغه‌ی نان و آب نباشد، اما شهوت دیده شدن روزی مارا خواهد کشت مارا اسارتِ این همه بازی از پای درخواهد آورد بیا و نبین بازی‌هایمان را خجالتمان نده ما کوچک مانده‌ایم و وسط بزرگسالی داریم کوچکی می‌کنیم ما در کودکی‌هایمان مانده‌ایم و شبیه کودکان بازی می‌کنیم و اهل رقابتیم اما خلاف کودکان صداقت نداریم از حُسن نیت حرف می‌زنیم اما اگر بتوانیم حتی پایمان را سر راه پای یکدیگر می‌گذاریم تا کسی نتواند جلو برود و حرکت کند ما از هم طلب حلالیت می‌کنیم اما بوی صداقت و خیرخواهی نمی‌دهیم و شاید تلخ‌ترین قصه‌های دنیا ان جاهایی رقم می‌خورد که چشمه صداقتش گل‌آلوده باشد! بیا و ترحم فرما تا لااقل در شریف‌ترین "زمان‌"ها و مقدس‌ترین "مکان‌"ها ذهن و دلمان آلوده‌ی نفسانیات نماند... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
✨خدای مهربان شب‌های قدر! 🔹در سال پیش‌رو: 🍃مرا آن پدری قرار ده که روزی حلال در سفره خانواده می‌نشاند. 🍃و مرا آن مادری قرار ده که قوت و غذای خانه را با ذکر خدا آغشته می‌کند و نور می‌کند و به جان خانواده می‌نشاند. 🍃و مرا آن فرزندی قرار ده که حفظ حرمت پدر و مادر و خدمت به آنها، برکت و گشایش مسیر زندگی‌اش می‌شود. 🍃و مرا آن رفیقی قرار ده که خیر و حرکت و برکت را فقط برای خود نمی‌خواهد و دلش و جانش برای جان گرفتن رفیقش به دامن تو متوسل می‌شود. 🍃و مرا آن همسایه‌ای قرار ده که تا خبر آسایش و آرامش همسایه به او نرسد، سر به بالین نمی‌گذارد. 🍃و مرا آن بنده‌ای قرار ده که جز برای رضایت تو قدمی برنمی‌دارد و جز نگاه تو، نگاهی نمی‌خواهد و جز تایید تو، تمایلی ندارد و می‌داند "آن‌کس که باید ببیند، می‌بیند.." ف. حاجی وثوق @ghalamzann