eitaa logo
قلمزن
521 دنبال‌کننده
729 عکس
137 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرموده‌اند: آنها که با سروکار دارند باید با آدمها سروکار داشته باشند. @ghalamzann
میان روضه‌های کربلا، برای من جانسوزترین‌شان روضه خواهر و برادر است. در تک‌تک سکانس‌هایی که به خونِ دل رقم می‌خورند، هرجا که خواهر در مواجهه با برادر قرار می‌گیرد، تاب‌آوری‌اش دور از توان آدمی می‌شود. قیاس مع‌الفارق است هر گمان و تصوری از آنچه آنجا گذشته و آنانی که بوده‌اند، اما به گمان ناقص من، تصور ذره‌ خیلی خیلی کوچکی از آنچه بین‌شان گذشته تنها برای کسانی میسر است که خواهر باشند. خدا کند هیچ خواهری هیچ‌وقت خم به ابروی برادرش نبیند... @ghalamzann
قرار بود روز عاشورا کوچولوها جمع شوند منزل دوست‌‌جان و یک دورهمی و عزاداری و پرده‌خوانی و خوانش روایت کربلا به حد و اندازه خودشان داشته باشند. اما پیام دعوت برنامه به شکل عجیبی به انتشار بالا در فضای مجازی رسید. گروه‌ها و کانال‌هایی را می‌دیدم که پیام دست به دست می‌شد و مادرها یکدیگر را به حضور در برنامه توصیه می‌کردند. حالا یک دورهمی غیرقابل پیش‌بینی در پیش بود و هیچکس نمی‌دانست چه خواهد شد. با تدبیر دوست‌جان، برنامه از آپارتمانش به سالن اجتماعات مجتمع مسکونی منتقل شد. دوست‌جان‌های دیگر هم آمدند پای کار و هرکسی گوشه‌ای از کار را گرفت. صبح عاشورا تصویری از همدلی و همراهی بزرگ و کوچک رقم خورد و طوری کارها پیش رفت که گویی از اختیار تو خارج است و مجلس صاحبی دارد که خودش هدایتگری می‌کند. مهمانان کوچولو یکی‌یکی وارد می‌شدند و حسی توأمان با غرور و شعف در چشم‌هایشان بود، مهمانی متعلق به آنها بود و آنها فارغ از بزرگترهایشان دعوت شده بودند و چقدر خوب همراهی می‌کردند و چقدر در طول برنامه "خانوم" و "آقا" بودند. بچه‌ها همه چیز را کاملا جدی گرفته بودند، چه آن لحظه‌ای که درباره قهرمان‌های زندگی‌هایشان حرف زدند، چه آن لحظه که پای پرده‌خوانی عاشورا نشستند، چه آن لحظه که صف بستند و سینه‌زنی کردند. ما با مهمانان کاملا جدی و بزرگی روبرو بودیم که شیرین‌ترین مهمانان دنیا بودند. آن روز خیلی‌ها در آن دورهمی دوست‌داشتنی امام حسینی که مهمانانش از نقاط مختلف شهر آمده بودند، سهم داشتند، از میزبان نازنین که با کمال‌گرایی‌هایش، همه چیز را عالی می‌خواست تا بچه‌هایی که کارهای پشت صحنه را با مسئولیت‌پذیری عالی انجام دادند تا بزرگترهایی که خواهرانه دور هم جمع شدند و کار به دستشان انجام شد تا آن صاحب توفیقی که کاربرگ‌های نقاشی بچه‌ها را رساند و من در کنار همه‌ی این‌ها ایستادم و نگاه کردم و آموختم... و الحمدلله 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
هرچه گشتم نتوانستم بفهمم به که بگویم و کجا این حرف ها را بزنم که شما بشنوید؛ اما به اندازه ساعت هایی که در حسینیه نفس کشیدم، حرف دارم. ولی نه پیدایتان کردم و نه انگار شما شنوای صحبت های منِ نوجوان هستید. چقدر دیگر بگذرد متوجه میشوید که باید برای کودکان و نوجوان بیشتر وقت گذاشت؟ چند دهه هشتادی دیگر در مجلس شور و حال را به دیگران هدیه دهند تا متوجه شوید دل های نوجوانان سرشار از نور و لطف و صفاست؟ چند بار دیگر فقط نوجوان جمع باشد که در زنجیر زدن غش کند از عشق اباعبدالله؟ چند بار دیگر ببینید که درست یا غلط اما از سر عشق، زنجیر را بر صورتش میزند و باید دستش را بگیری و منصرفش کنی و او روی زمین بنشیند و ببارد؟ که کوچولو ها پشت هیئت به دنبال شما بدوند و تا آخر همپای دیگران زنجیر بزنند؟ که نوجوانان با عشق التماستان کنند که طبل‌زن دسته باشند و سریع کار را یاد بگیرند و صبح و ظهر و شب برایشان فرق نداشته باشد و بیایند و بمانند و پای کار باشند؟ غیر از جوانان کدام ها بودند که آنچنین با شور عَلَم را بغل بگیرد و بگریَد؟ چه کسی ذوقش از آنها بیشتر است که سقا باشد و آب برسانند؟ شما هم دخترک را دیدید که صدای قلبش را موقع شربت دادن میشنیدی و هی به صورتت نگاه میکرد و ذوق از صورتش میبارید؟ وقت که سهل است هزینه که سهل است باید برای این ستاره های تابان جان داد و مطمئن باشید آنها خوب خواهند درخشید. "ه جان" @ghalamzann
کلاس امروز را بیشتر دوست داشتم عطیه قرآنش را خواند سوره یوسف علیه‌السلام و فاطمه ترجمه‌اش را... اصلا "احسن‌القصص" خدا را باید از روی خود کتابش روایت کرد، و عجیب است حکایت رنج‌های این پیامبر ده ساله، یوسف علیه‌السلام از آن دوست‌داشتنی‌های خاص خداوند است، از آنها که دل می‌برد و دل به غیر خدا نمی‌دهد، زخم از برادر می‌خورد و مهر از برادر برنمی‌دارد، او میان شکنجه و خیانت و حسادت نزدیک‌ترین‌هایش، آنقدر دل در گروی هدایت‌شان دارد که دل خداوند برایش می‌رود و زود وحی می‌فرستد که "دلت نگران مباد یوسفم که حواسم به برادرانت هست" ! قصه یوسف علیه‌السلام از آن عاشقانه‌های نورانی‌ست که ده‌ها کتاب و فیلم و سریال نمی‌توانند روایتش کنند، اصلا مگر می‌شود عشق را نوشت یا به تصویر کشاند؟ مگر می‌شود توصیفش کرد؟ بی‌دلیل نبود که همان ابتدای کار با بچه‌ها قرار گذاشتیم که آنچه درباره‌اش دیده‌ایم و خوانده‌ایم کنار بگذاریم و با ذهنی که خالی از تصویر و شائبه و خیال و تصور است، این قشنگ‌ترین قصه خدا را ورق بزنیم. ما ابتدای ماجرای یوسفِ عزیزِ خداییم، و دلم برای روایتش و ادامه‌اش می‌لرزد، خدا کند این واسطه‌گری‌ِ بی‌ربط، احسنِ قصه‌های خدا را مکدر نکند. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
کوچولوی ۴ ماهه‌ی من! داری بزرگ می‌شوی و این حرف کمی نیست وقتی هر لحظه از زندگی با لحظه قبل از آن فرق می‌کند و تو نیز فرق میکنی، اصلا قرار خدا با ما آدمها همین بوده که امروزمان همان دیروزمان نباشد و حتی این لحظه همان لحظه‌ی گذشته نباشد و قدمی جلوتر آمده باشیم، و اینکه شما کوچولوها هنوز بر سر قرارتان هستید ما بزرگترها را خجالت می‌دهد! علی‌ای‌حال شیرینکم خواستم بگویم که بزرگ شدن رنج هم دارد، چون کم‌کم یاد می‌گیری دوست داشته باشی و مفهومی به نام برایت شکل می‌گیرد و دوست‌داشتن رنج دارد و تو داری به قدر خودت کم‌کم با رنج هم آشنا می‌شوی، به قدر لحظاتی که به آنچه می‌خواهی نمی‌رسی، به قدر لحظاتی که از محبوب‌های کوچکت دور می‌مانی، رنج را تجربه می‌کنی و رنج کشیدن بخشی از بزرگ شدن توست نازنین! برایت از خداوند دوست‌داشتن‌هایی را می‌خواهم که بهای رنج‌شان، بهایی شیرین و نورانی باشد🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
"ع" جان: وقتی خواستی دعا کنم قبول شوی و مضطرب بودی، گفتم که قبولی در تیزهوشان واقعا آنقدر مهم نیست که این همه برایش به اضطرار بیفتی و من برایت از خدا خیر می‌خواهم، اما برایت مهم بود و برای این هدف مهم تلاش کردی، آنقدر که گوشی تلفنت را کنار گذاشتی، آنقدر که خودت را از آنچه دوست داشتی محروم کردی، آنقدر که به خودت فشار آوردی و من می‌دیدم و می‌فهمیدم و به تلاش وافرت غبطه می‌خوردم، حالا نتیجه آمده است و تو سربلند شدی و شادی من بخاطر این نیست که قرار است دبیرستان تیزهوشان درس بخوانی که برای نتیجه تلاشت خوشحالم، برای خستگی‌ناپذیر بودنت و رسیدن به هدفی که برایش برنامه داشتی و همین عالی و کافی است. مبارکت باشد دخترم و از خدا می‌خواهم که مسیر پیش‌رو برایت پر از نور و حرکت باشد و حضور امثال شما دخترهای اهل فکر و اندیشه و ایمان، چراغ‌های تازه‌ای روشن کند. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
وقتی در فرایند تصویب و تولید، دغدغه‌ها نیت‌ها و معیارها تأمین رضایت بالادستی است و به صراحت ذبح می‌شود، چطور یک دستگاه می‌تواند اثربخش و تحول‌آفرین باشد؟! @ghalamzann
اگر کسی را در شایسته نامزدی برای انتخابات مجلس می‌دانید، در کمپین دعوت از شایستگان برای نامزدی در مجلس مشهد شرکت کنید. https://app.epoll.ir/25479950 @ghalamzann
هنوز میان فراز و نشیب قصه مانده‌ایم، آنجا که چیزی شبیه اتفاق می‌افتد و زنی که برای این تجربه‌ی تازه همان شیوه‌ی اجتماع خودش را می‌داند و پیش می‌برد. برگ دشواری از ماجراست آنقدر که گفتنش و حتی چگونه گفتنش تأمل می‌خواهد. این بار آیات را می‌خواند و ترجمه‌اش را -و کاش ترجمه‌ها می‌توانستند دقیقا همان چیزی را بگویند که خداوند فرموده است- ما حالا به زلیخا رسیده‌ایم و و یوسف و قصه‌ای که اگرچه به شنیدنش عادت کرده‌ایم و از آن گذاشته‌ایم، اما سوگند می‌خورم که زیباترین گواه تاریخ است بر قدرت بی‌نظیر انسان در مهارکردن نفسانیاتش آن هم در نوعی از امتحان که شیطان با تمام قوا ورود کرده و هرچه اغواکننده است به میدان آورده! عاشق است و عشق در تمدن شیطانی مصر همیشه سرانجامش معلوم بوده است، اما این بار یک سر عشق، نبی خداست و اوست که بازی زلیخا را به سمت و سوی دیگری می‌برد. به تمامیت‌خواهی زلیخا که رسیدیم، پای به میان آمد و با بچه‌ها از غیرت در محبت‌های زمینی حرف زدیم، اتفاقی که در محبت الهی رقم نمی‌خورد و محب دلش می‌خواهد محبوبش، محبوب همه‌ی عالم باشد. احسن‌القصص خدا را باید طور دیگری خواند و مزمزه کرد. ما با یوسف عزیز خدا قرار است طور دیگری آشنا شویم. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
خبر رفتنی شدن‌تان یکی یکی می‌آید و حسی توأمان با بغض و ذوق با خودش می‌آورد، دارد کم کم حسودی‌ام می‌شود! هی می‌روید و می‌آیید و خبر تازه می‌آورید و مسیری که با شما پر می‌شود حتما همان مسیر سبز و نورانی است. @ghalamzann