eitaa logo
قلمزن
521 دنبال‌کننده
729 عکس
137 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
اربعین رفته ها این روزها را خوب می‌فهمند روزهایی که بغضی مستدام می‌آید و می‌ماند، حس عجیبی دارند این روزها، نفس کشیدن چای خوردن راه رفتن و هرچیز ساده دیگری تو را به یاد چیزی می اندازد که امسال نداری اش... حکما حکمتی دارد هرچیز و حتی این محرومیت عظیم، حال که نرفتن سهم ماست به یاد بیاوریم که این روزها باید بلیط میخریدیم دینار تهیه میکردیم خرج سفر می‌دادیم و حال اینهارا نداریم و امتحانی بزرگ در پیش، فصل سرما با سرعت دارد از راه میرسد خیلی ها ندارند و همین خیلی ها بعضی هایشان هم ندارند نمی‌گویم به قدر خرج سفر اربعین اما می‌شود به قدر کرایه ماشینی که از شلمچه یا مهران تا نجف می‌رساندمان به نیازمندی برسانیم تا خانه سردش گرم شود و یخچال سوخته اش تعمیر، و امکان حسینی شدن را هر لحظه می‌سازیم🌷 اگر می‌توانید در این حرکت بزرگ همراهمان شوید لطفا اطلاع دهید. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
جلوی گریه را نگیرید بگذارید هروقت اشک به چشمتان می‌آید جاری شود بگذارید هروقت بغض در گلویتان گره می‌خورد، بترکد و راحت شود جلوی گریه را نباید گرفت گریه اگر مهار شود دلتان را کدورت برمی‌دارد نترسید ازینکه فکر کنند افسردگی دارید یا مشکلی در زندگیتان هست نترسید ازینکه فکر کنند زودرنج هستید یا بلد نیستید اشکتان را مهار کنید گریه در هر شبانه روز سهم شماست و اگر فنجان اشک سهمیه شما با اشکهای مقدس پر نشود با اشک های کودکانه پرخواهد شد چشم هایتان را رها کنید گریه کردن شرم ندارد زن و مرد هم ندارد خاصه این روزها که حسرت ها و محرومیت ها نرفتن ها و ماندن ها هر روز بغض می‌آورند و دلتان هر لحظه گریه می‌خواهد راحتش بگذارید اگر گریه نکنید عادت میکنید به گریه نکردن آن وقت دلتان دیگر دل نمی‌شود... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
تصمیم گیری های ذیل قدرتمندی های وابستگی به "پول" این "کلید مشگل گشا"، "فرهنگ" ، این مفهوم "مظلوم و بی دفاع" را کرده است گوشت قربانی و توپ فوتبالی که هربار زیر پای یک ابرقدرت قرار بگیرد و با حرکت پای او و فشار و جهتی که او میخواهد به سوی هدفی پرتاب شود. کشف تازه ای نیست که تا بشر بوده و حیات اجتماعی اش برقرار، این فرایندِ ناگزیر همواره به حوزه های انتقالِ فرهنگ تحمیل شده است. اینکه این مساله دردِ بیدرمان است یا خیر، نیازمندِ هم اندیشیِ دلسوزانِ فرهنگی ست اما به هر حال دردش دردناک است و رنجش بی حساب، یا معلولِ نابلدیِ متولیانِ فرهنگی‌ست و یا علتش کاربلدیِ قدرت های اقتصادی که دود هردوتایش چشمانِ فرهنگ بینوا را میسوزاند! و مصادیقش مثلا در میشود تحمیلِ بسته های بازرگانی که فرهنگ و سبک زندگی را در خود حل میکنند و می‌جوند و نشخوار می‌کنند و آنچه خود می‌خواهند تحویل می‌دهند اعتراض هم داشته باشی می‌گویند پولش را داده اند و ما به این پول نیازمندیم. و در و مجموعه های فرهنگی می‌شود روح و که تصمیم می‌گیرد و یکه‌تازی می‌کند و همه "بله قربان‌گو"یش می‌شوند. قدرت های اقتصادی لزوما مشهدمال و ایران مال و جهان مال و فلان موسسه اعتباری نیستند که گاهی میشوند خود ارگان ها و نهادهای حکومتی مثلا سپاه یا بسیج یا ... که چون بضاعت مالی دارند می‌توانند متولی فرهنگی هم باشند! اگرچه مجموعه های مالی و نهادهای حکومتی به یکدیگر شباهت و ربط و خط ندارند اما نتیجه یکی‌ست کار به دست کسانی پیش خواهد رفت که مکنت مالی دارند پس را هم می‌سازند هم می‌گیرند و هم در مرحله اجرا تحمیل می‌کنند و حتی اگر کاری جایی درست هم به دستشان انجام شود باز هم در اصلِ موضوع تفاوتی نکرده است. در هر حال: زورِ پرزورِ پول به زورِ کم زورِ بضاعتِ فرهنگی و تربیتی همواره چربیده است. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
تک تک ما مقصریم... @ghalamzann
قلمزن
#سفرنامه_اربعین_98 #برگ_آخر 364 روز مانده به اربعین 99....... @ghalamzann
اربعین پارسال وقتی سرخوش و سرمست برمی‌گشتیم با اطمینان خاطر این پست گذاشته شد! چه کسی فکر می‌کرد به همین سادگی محرومیت اتفاق بیفتد. به همین سادگی بیچاره و بدبخت و فلک زده بنشینیم و هی تلویزیون را ببینیم و هی دلمان بخواهد که نباشیم و بخواهد که کاش ازین عمر بی ثمر بکاهند اما رفته ها را برگردانند، کسانی که سفر اربعین را و هروله میان نجف و کربلا را نچشیده باشند اصلا نمی‌دانند دقیقا چه چیزی را از دست داده ایم... خدا رحم کند به نداری و تنهایی مان! @ghalamzann
9.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینیم و بنشینیم زار بزنیم... @ghalamzann
اربعین مان در ماندن گذشت اما بودند آدمهایی نیک که گذران این روزها را آسان تر نمودند: 🍀 آنها که جمع شدند و به نیت سلامتی همگان قربانی کردند و گوشتش را به دست گرسنگان رساندند. 🍀آنها که بخاری برای خانه های سرمازده فرستادند. 🍀آنها که اسباب بازی خریدند و آوردند تا به دست کودکان یتیم و چشم انتظار برسانیم. 🍀آنها که برای سیل عظیم لوازم التحریر قدم به قدم همراه شدند. 🍀آنها که برای تهیه ارزاق نیازمندان قدم جلو گذاشتند. 🍀کاسبی که وقت خرید ارزاق می‌گوید برنجش با من. 🍀آنها که ماسک و مواد شوینده اهدا کردند. 🍀آنها که جمع شدند و تک تک اینهارا بسته بندی نمودند. 🍀آنها که روز اربعین رفتند به مناطق محروم و تک به تک توزیع شان کردند. 🍀نیکوکاری که روز قبل از اربعین 500 هزار تومان رسانید که شب اربعین به خانواده یتیم برسانیم. 🍀خیّری که پوشک برای بیمار زمین‌گیر تهیه کرده است. 🍀مادری که وسایل اضافه منزلش را برای عروسان نیازمند فرستاده است. 🍀 بزرگواری که یک لپ تاپ آورده و می‌گوید برای کتاب و کتابخانه کودکان استفاده کنید! 🍀عزیرانی که تبلت هارا خریده اند و آورده اند تا فلان دانش آموزان نیازمند از درسشان نمانند. 🍀نیکوکاری که تماس گرفته و می‌گوید روضه ای نشانم دهید تا شامش را تامین کنم. 🍀و حسن ختام همه چیز نماینده مجلسی که زنگ می‌زند و می‌گوید مرا با خودتان به منطقه محروم ببرید تا مشکلات را بهتر ببینم. این حجم زیاد از خوبی و خیر، برکات این روزهاست برکات سپاس خداوندی را که طعم رحمت و رأفت و محبت و معرفت را توسط بندگان نیکوکارش بر این روزهای دلتنگی چشانید، سپاس... @ghalamzann
امروز با نماینده مجلس این شهر به آلونک های کوچک و محقر حاشیه شهر سرک کشیدیم نماینده ای که خودشان تماس گرفتند و پیشنهاد کردند که صبح جمعه همراه ما باشند، بدون دفتر و دستک و تشریفات بدون دوربین ثبت و ضبط، بدون راننده و هیئت همراه، ایشان را در ایستگاه اتوبوس سوار کردیم قدم به قدم در کوچه پس کوچه های شهر آمدند، با ما بغض کردند و با ما پای صحبت نیازمندان نشستند، کنار بستر نم کشیده کودکان معلول، میان آلونک روی پشت بام، وسط محله ای که بچه هایش هم زیر لباسهایشان تیزی دارند، بی ادعا آمدند و لحظه به لحظه را شنیدند و پی گرفتند، و هیچکدام از آن مردم نفهمیدند و ندانستند کسی که پای صحبتشان نشسته نماینده آنان در مجلس شورای اسلامی است. هرگز قرار نداشنم از هیچ مدیر و مسئولی بنویسم اما این بار و امروز به پاس زحمت ایشان به پاس تواضع ایشان به پاس بی ادعایی ایشان خواستم بگویم هستند آدمهایی که اگرچه بر مناصب نشسته اند اما هنوز گردوغبار جاه و مقام و کرسی و ریاست دامنشان را آلوده نکرده است اگر توفیق رفیق باشد قصه های شنیدنی امروز را برایتان خواهم نوشت... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
نوجوانان گروه شهید محرابی را که یادتان نرفته، چند دختر نوجوان و پرشور که هرازگاهی قدم های بزرگ برمی‌دارند، این بار جمع شده اند تا در ایام شهادت امام رضا علیه السلام، برای کودکان نیازمند غذای گرم و هدایای کوچک تهیه کنند. این گروه کمک های شما را به دستان کوچک و خالی فرزندان محروم این شهر میرسانند...🎁 ✨شماره حسابشان جهت واریز مهربانی شما که باید تا چهارشنبه ۲۳ مهرماه باشد: 5892_1012_1972_2721 بانک سپه، خانم سارا تنها ماجور باشید🌸 @ghalamzann
پیکر شهید محمد بلباسی پیدا شده است و فردا در حرم آقا طواف داده می‌شود، چهارسال قبل در خان طومان به شهادت رسید وقتی زینبش هنوز پا به دنیا نگذاشته بود اینکه امشب چه بر خانواده اش میگذرد، نمی‌دانم اینکه همسرش عاشقانه هایش را فردا چطور بر تکه های پیکرش می‌خواند، نمی‌دانم اینکه خداوند چطور دلشان را آرام کرده و میکند، نمی‌دانم اما خواندن نوشته های خانم بلباسی در قبل و بعد شهادت محمد، میگوید شهید شدن دفعتا اتفاق نمیافتد، یک فرایند است تو کم کم شهید می‌شوی و کم کم همسر شهید، و این فرایند آنقدر جدی است که وقتی شهید میشوی همسرت بنویسد "الحمدلله که خانه ما خانه شهادت شد و از خودت میخواهم کاری کنی که پیکرت برگردد... " برای اینکه در این فرایند قرارمان دهند دعا کنیم برای اینکه حسابمان کنند دعا کنیم برای بزرگ شدنمان دعا کنیم و برای اینکه تا لحظه مرگ کودک نمانیم... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
یک خانواده با بچه های کوچک در یک خانه اجاره ای زندگی می‌کنند که فرش ندارد این روزها که هنوز زمستان نرسیده است سرمای کف خانه حتی با بخاری گرم نمیشود نیازمند دو فرش 6 متری هستند هرچه باشد خوب است مستعمل و کهنه نیز کف خانه را گرم میکند اگر می‌توانید برسانید لطفا شتاب کنید. بهترین ها نصیبتان @ghalamzann
کتابخانه روی پاگرد مسجد است و قبل و بعد این پاگرد دو ردیف پله وجود دارد، مقابل درب کتابخانه ایستاده بودم و بچه ها مشغول انتخاب و گفتگو، پله ها پر بود از بچه هایی که نشسته بودند یا کتاب می‌خواندند یا صحبت می‌کردند، ناگهان اتفاق عجیبی افتاد یک خانم جوان که بچه دوسه ساله ای در آغوش داشت از لابه لای بچه ها با سرعت خودش را به بالای پله ها رسانید، کاملا دستپاچه بود فقط عذرخواهی می‌کرد که می‌داند نباید اینطور به مسجد می‌آمد اما چاره ای نداشته و می‌داند که باید چادر می‌پوشید اما ناگهانی شده، شلوار چسبان کوتاه بدون جوراب مانتوی کوتاه زردرنگ با آستین دوربع و شالی که روی نصفه پایین سر مانده بود... خیرمقدم گفتم و خواهش کردم چون بچه در بغل دارند روی پله بالایی بنشینند گفتم اگر کوچولوی شما کتاب دوست دارد برایش داریم استقبال کرد یکی از کتاب های آقای "منوچهراحترامی" را برداشتم و دستش دادم و چیزی نپرسیدم دوباره گفت برای خواهرش گریه میکرد مجبور شدم بیاورمش پرسیدم خواهرش کیست "ایرن" را نشانم داد حالا موضوع روشن بود "ایرن" کودکی که تازه به جمع بچه ها پیوسته با آمدورفتش مادرش را به مسجد کشانده بود چنددقیقه که گذشت دیگر معذب نبود کودکش را نشانده بود و برایش کتاب میخواند گفتم میخواهید عضوش کنم؟ گفت می‌شود؟... اسمش را نوشتم و دو کتاب تحویلش دادم وقت رفتن مراسم مسجد تمام شده بود و هنگام خروج غذای نذری میدادند نه خودش گرفت نه "ایرن"، گفتم چرا نمی‌گیرید گفت باشد برای نیازمندان گفتم اینجا کسی نیازمند نیست گفت نه بدهید به دیگران، غذا را دستش دادم و گفتم تبرک است غذای مجلس امام حسین است پس نزنید گرفت و تشکر کرد بچه ها طبق روال سوار شدند که برسانمشان و بقول خودشان ویراژ برویم در کوچه ها، گفتم غذاهایتان را در ماشین بگذارید برایتان میاورم با شرمندگی پذیرفت وقتی مقابل ساختمانشان خواستم "ایرن" را پیاده کنم از غذاها فراموش کردم مادر با خجالت آمد و گفت غذا را می‌شود ببرم؟ و غذاها را برد... "ایرن" کوچک بدون آنکه بداند پای مادرش را برای اولین بار به مسجد گشوده بود. ف. حاجی وثوق @ghalamzann