eitaa logo
قلمزن
522 دنبال‌کننده
730 عکس
138 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده طرح ویژه یلدا : نذر "مادر" دوعالم 🍊هر خانواده یک کیلو میوه🍏 برای آنکه فرزندان ما طعم انفاق را هرازگاهی بچشند و شب چله در دورهمی خانواده احساس بهتری داشته باشند، پیشنهاد میکنیم در این طرح مشارکت کنید. یکشنبه 28 آذر از ساعت 4 تا 5 عصر در محل خیریه آماده دریافت یک کیلو میوه از هر خانواده هستیم، یک کیلو میوه را به دست فرزند عزیزتان بدهید تا بیاورد و کنار میوه‌های دیگر بگذارد، تا شریک این حال و هوای خوب باشد. ✅نوع میوه مهم نیست. ✅تنقلات هم می‌شود برای خوشحال کردن کودکان نیازمند اضافه کرد. این میوه‌ها بسته‌بندی و روز بعد در اختیار خانواده‌های آبرومند و نیازمند قرار می‌گیرند، ارزشمندی شب چله به همین همدلی‌هاست. @ghalamzann
پوست‌های خشک شده میوه را داخل کیسه میریزم تا سینی برای پوست‌های تازه آماده شود، کیسه دارد پر می‌شود و احساس مفید بودن، امید و جان تازه‌ای به انگیزه‌ام برای ادامه دادن می‌دمد، حالا دیگر پلاستیک زباله هرروز پر نمی‌شود و هرروز یک کیسه پر از زباله‌ی تر از محل دفع زباله‌ها کمتر می‌شود و به اندازه یک کیسه هرروز شیرابه کمتری تولید می‌شود و آلودگی کمتر، اصلا از اینها بگذریم، نکته مهم ماجرا اینجاست، علوفه گران است، روستایی محروم دستش به علوفه نمی‌رسد و خشکاله یک ماده غذایی مفید و مغذی برای دام‌های اوست، هم زباله کم می‌شود هم غذای دام فراهم می‌گردد! اینکار زحمتی ندارد، وقتی حس کنید دارید کار مفیدی انجام می‌دهید، انرژی مضاعف دریافت می‌کنید و حال خوبی نصیب‌تان می‌شود، فصل زمستان و بخاری و پکیج، فرصت خوبی برای تهیه خشکاله در زمان کوتاه است،با پسماند انواع میوه‌جات و صیفی‌جات و سبزیجات و...، شب چله را از دست ندهید و کمک کنید تا انبوه زباله‌ی تر به جای شیرابه شدن، بشود غذای دام و دل روستایی مظلوم هم آباد گردد. @ghalamzann
(بازنشر) روضه ی شب چله: چندسالی‌ست که شب چله را دوست ندارم، شاید توصیفش سخت باشد اما دورهمی‌های ساده و بی پیرایه‌ی آن سالهای دور که پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها با کاسه‌ای توت خشک و بادام و برگه‌ی زردآلو و تخمه و چند انار برایمان بهشت می‌کردند این سالها شده است میزهای هزاررنگ با ده‌ها تنوع شکلی و محتوایی که آخر شب حالت را تبدیل می‌کند به یک حال بد جسمی و روانی...جسمت تاب اینهمه تنوع و به‌هم خوری را ندارد و روانت تاب اینهمه تکثر و گاهی تبختر... میگویند قدیم‌ترها سادگی و صفای دورهمی‌ها حال آدمها را خوب می‌کرده است، مگر مدعی احیای سنت‌ها نیستیم؟ مگر شب چله جمع نمیشویم که سنت ایرانی‌اش را پاس بداریم؟ پس چرا حالمان را خوب نمی‌کند؟ به مدد فضای مجازی شوآف‌ها را هر روز بیشتر می‌کنیم ، چیدمان‌های عجیب و غریب، خوردنی‌های رنگارنگ، بلاهایی که سر میوه‌های بخت برگشته می‌آوریم و اضافه کنیم به همه‌ی اینها اختلاط‌ها و حذف حریم‌های محرم و نامحرمی و ارزشمندی‌هایی که روزبروز دارد از دستمان می‌رود...این احیای کدام سنت است؟ و ما کی و کجا به قدر نسل گذشته حال خوب عایدمان میشود؟! همینقدر می‌دانم که می‌شود کاری کرد که شب چله آرامش بیاورد و مصفا باشد و همان صله ارحامی شود که فرموده‌اند موجب طول عمر می‌شود، کافیست ما بخواهیم🌸 @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه‌ی او نگذارم... @ghalamzann
بین‌الحرمین را دوان دوان می‌روم این اولین بار است که مردد نمی‌مانم فروا الی الحسین... آمده‌ام گریخته‌ام دویده‌ام و هیچ چیزی جز "تو" این آتش را آرام نمی‌کند (چیزی داری برو امانات... هیچ! کفش‌هایت... نمی‌خواهم‌شان...) سراشیبی باب سه نقطه را با سر میروم طوفان شده و باران می‌بارد! زیر قبه‌ام خانم خادمه چوب پرش را تکان می‌دهد تا کسی کنار ضریح نماند رو رو رو! ... زوار دست می‌کشند و می‌روند شلوغ است غلغله... خانم خادمه روی یک چهار پایه ایستاده است و هیچ حرکت و توقفی از چشمش دور نمی‌ماند، کنار چهارپایه‌‌اش چسبیده به ضریح زیر قبه رها می‌شوم... پنج‌ساعت شش‌ساعت زمان را نمیدانم هنوز نشسته‌ام زیر پای خادمه چسبیده به مشبک‌هایت نه کسی می‌گوید برو نه کسی کاری دارد فروا الی الحسین گریختنم به سمت و سوی تو مبارکم باشد در شب جمعه‌ای این چنین... @ghalamzann
آمدنش بدون آنکه پدری داشته باشد معجزه بود تکلمش در ابتدای تولد معجزه بود زنده کردن مردگان معجزه بود و زیستنش و سیره اش و سلوکش و عروجش به آسمان... و آن روز که باز می‌گردد با مهدی موعود که سلام خدا بر او باد و پشت سر ایشان نماز می‌گزارد. میلادت مبارک پیامبر مهربانی و اعجاز مسیح بزرگ ما🌸 @ghalamzann
دست از جهان نَشُسته مکن آرزوی عشق! کاین نیست دامنی که توان بی‌وضو گرفت @ghalamzann
قلمزن
#میلاد_مسیح #کریسمس گروه دخترها را که باز می‌کنم تبریکات کریسمس را می‌بینم که خیلی عادی و طبیعی بر
نوشتن این اتفاق تکراری را دوست ندارم و اکراه دارم بابتش اما شاید باد صدا را به سر مأذنه برساند! صبح روز چهارم دی‌ماه روز میلاد علیه‌السلام است و برنامه‌های یک شبکه در حال پخش و خبری از تبریک و حتی یک اشاره کوچک نیست، برنامه زنده آغاز می‌شود مجری می‌آید و رسمش این است که همیشه همان ابتدا مناسبت‌ها را بگوید باز هم خبری نمی‌شود بخش "تقویم تاریخ" برنامه شروع می‌شود یقین دارم اینجا دیگر حتما تاریخ ورق می‌خورد و خبرش اعلام می‌گردد، اولین مناسبت سالروز درگذشت آقای نجفی چهره فعال دوران مشروطه، دومین مناسبت سالگرد مرحوم صانعی نگارگر... می‌رسد به سالروز درگذشت چارلی چاپلین و توضیحی درباره زندگی او می‌دهد حالا نوبت سالروز تولد نیوتن است که آن هم جا نمی‌ماند و و... تقویم تاریخ هم تمام می‌شود و برنامه هم، و میلاد مسیح علیه‌السلام گویی در تاریخ آقایان دیده نمی‌شود! میلاد نبی خدا که حلقه مهمی در سلسله نبوت عالم است، به همین راحتی و با سلیقه و نظر شخصی ما نادیده گرفته می‌شود چون ما او را متعلق به مسیحیت می‌دانیم و در دایره محدود سلایق ما ربطش به همه بشریت و به مجموعه خلقت، قابل درک نیست و نمی‌گنجد! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
مثلا آمده مشورت بگیرد و درددل کند از دوستان خوب و توانمند و پای کار و پر از دغدغه، باسواد، نخبه دانشگاهی و بی‌اندازه مخلص و دوست‌داشتنی، تقوای عجیبی دارد وقت حرف زدن مراقب است چیزی نگوید که باعث غیبت باشد حتی غیبت از کسانی که نمیشناسم از معدود آدمهایی‌ست که وقت حرف زدن حتی درددل کردن،مدام توضیح می‌دهد که نکند من ذره‌ای فکر کنم طرف مقابلش نیت سوئی داشته یا مثلا هوای نفسی یا منیتی...اصلا و ابدا! تلاش می‌کند همه را توجیه کند که حواسش نبوده قصدش خیر بوده سن و سالش بالاست حوصله‌اش کم شده و و و... او هوای نفسش را کشته اما من که هوای نفس دارم هرچه می‌گوید تصور میکنم و تصور که نه... تجربه‌ها را به یاد می‌آورم و این دست من نیست بسوزد پدر تجربه...! تعریف که می‌کند بی‌اختیار می‌خندم با هر جمله‌اش لبخندی می‌آید و نمی‌توانم پنهانش کنم در تعجب است چرا می‌خندی؟! می‌گویم میخواهی تهش را من بگویم؟ و می‌گویم... او هم می‌خندد اع از کجا فهمیدی؟! می‌گویم بسوزد پدر تجربه... ادامه می‌دهد و می‌پرسد راهکار چیست می‌گویم راهکاری ندارم نمی‌پذیرد... نه حتما داری حتما می‌دانی... می‌گویم اگر راهکار می‌دانستم رها نمیکردم... برق می‌گیردش.. نهه... چرااا... می‌گویم چرایش بماند اما قرار نیست تو رها کنی! می‌گوید همه کارها خوب پیش می‌رود همه چیز موفقیت‌آمیز است اما چون در تیم‌شان نیستم همراهی نمی‌کنند اصلا من را نمی‌پذیرند لبخندم باز می‌آید و او حرصش می‌گیرد می‌غرد که بجای خندیدن بگو چه کنم می‌گویم کارت را بکن فارغ از دیگران می‌گوید نمی‌شود که چندصدایی باشد خوب نیست مردم چه می‌گویند! راست می‌گوید چندصدایی خوب نیست باید آبروداری کرد مردم که نمی‌دانند و نباید بدانند باید آبروداری کرد تا جمع، جمع بماند. می‌گوید میشود بیایی و جلسه بگذاریم و تو از کار جمعی بگویی تا دلها نرم شوند و اختلافات جمع؟ می‌گویم دوست من دوست خوب من مساله شما اختلاف نیست تو پایت را جایی گذاشته‌ای که کسی دردش آمده، جایی را تنگ کرده‌ای، و ما آدمها برایمان سخت است تعارف که نداریم هرکسی که تهدید برای جایگاه ما باشد، حذفش میکنیم این یک قاعده است مگر خلافش ثابت شود... اما دلم نمی‌خواهد لااقل او رها کند، با همه‌ی خوبی‌ها و زلالیتی که در وجودش سراغ دارم، او حیف است نباید امیدش ناامید شود جلسه را می‌گذاریم تا او و اوها هرگز ناامید نمانند. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
باران ببارد می‌روی باران نبارد می‌روی این بغض بی صاحب چرا از تو ندارد پیروی... @ghalamzann
کفران نعمت است اگر حالت بهشت نشود وقتی درست همان وقت که نیازمندی عزیزی یادت کرده باشد و دعایت... شکر! @ghalamzann