هدایت شده از کانون فرهنگی حضرت قائم (عج) مسجد جامع جلالآباد
🌀تحقیقات نشان میدهد سردردها مخصوصا در کنارههای سر ناشی از کمبود آب در بدن است
🔹بنابراین قبل از اینکه سردرد بگیرید یا قرصهای شیمیایی با هزاران عوارض را بخورید, دو لیوان آب بنوشید تا از بیشتر شدن درد جلوگیری شود
🇮🇷مرکز طب اسلامی
🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
هدایت شده از کانون فرهنگی حضرت قائم (عج) مسجد جامع جلالآباد
خدایا ” تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم
تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم
تو را وفادار دیدم و بی وفایی نمودم ولی هر کجا که رفتم سرشکسته بازگشتم
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم
اما…
تو مرا چه دیدی که همچنان بخشنده و توبه پذیر و مشتاق بنده ات ماندی ؟
#امام_زمان
#خدا
هدایت شده از کانون فرهنگی حضرت قائم (عج) مسجد جامع جلالآباد
#سلام_امام_زمانم💞
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمَنْصُورُ عَلَی مَنِ اعْتَدَی...
▫️سلام بر تو و آن هنگام که ظلمت هزاران ساله ی جور و ستم را تنها بارقه ای از خورشید نگاهت، صبح می کند.
سلام بر تو و بر مطلع الفجرِ آمدنت که پایان تمامی ستمگری هاست...
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
السلام_علیک_یا_بقیه_الله
هدایت شده از کانون فرهنگی حضرت قائم (عج) مسجد جامع جلالآباد
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری_قرآن
💠 و مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ
و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا میفروشد و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است. بقره/۲۰۷
هدایت شده از کانون فرهنگی حضرت قائم (عج) مسجد جامع جلالآباد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️نماز شب
✨آیت الله مجتهدی تهرانی
هدایت شده از کانون فرهنگی حضرت قائم (عج) مسجد جامع جلالآباد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_دانشمند
【 با غیر خدا معامله نکنید
هدایت شده از کانون فرهنگی حضرت قائم (عج) مسجد جامع جلالآباد
#درددلاعضا
#ایستادگی.
باهاش قهر کردم و گفتم تو آبروی منرو جلوی دانشگاه بردی جزوهی دوستمم امانت بود.
شب تو خونه بودم که با پدر و مادرش اومد. گفتن که امین دیگه نمیتونه نامزد بمونه و گفته هر چه زودتر باید عروسی بگیره. قرار بود تا آخر دانشگاه من نامزد بمونیم. هر چی گفتم نه کسی حسابم نکرد. پدرم قبول کرد و همون شب قرار عروسی رو برای ماه بعد گذاشتن. هیچ وقت یادم نمیره اونشب تا صبح گریه کردم. به حساب نیومدن خیبی برام گرون تموم شده بود. صبح خواستم لج کنم تنهایی برم دانشگاه ولی با آبرو ریزی دیروز جرعت نکردم. خوشبختانه برادرش رو فرستاد و مجبور نبودم ببینمش.
تو دانشگاه از دوستم عذر خواهی کردم و اون گفت دیروز نامزدش همه چیز رو دیده بعد که شما رفتید جزوه رو برداشته. برام کپی گرفته بود و بهم داد. خیلی خجالت کشیدم. بعد دانشگاه هم برادرش اومد دنبالم. یکهفته ای برای اینکه یه وقت مجبور به منت کشی نشه نیومد سراغم و با برادر شوهرم رفتم. تا روزی که قرار بود بریم خرید. این روز هابرای همه شیرینه ولی برای من از زهر هم تلخ تر بود. با مادرش اومد و منم با مادرم رفتم. اونروز مهربون بود. لج کردم و دست روی گرون ترین چیز ها گذاشتم ولی اونا مشکل مالی نداشتن هر چی که گفتم خریدن. امین از نیتم خبردار شد و اگر من یه مانتو انتخاب میکردم خودش کیف و کفش ستش رو هم برام میگرفت. که مثلا به من بفهمونه با این چیزا مشکل نداره. توی همون هفته جهیزیهم رو هم بردن و روز عروسی رسید
هدایت شده از کانون فرهنگی حضرت قائم (عج) مسجد جامع جلالآباد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه گروه از زنانی که در قیامت با حضرت زهرا سلام الله علیها محشور می شوند!
🎙آیت الله مجتهدی ره
هدایت شده از کانون فرهنگی حضرت قائم (عج) مسجد جامع جلالآباد
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢عاقبت چت با نامحرم💢
هدایت شده از کانون فرهنگی حضرت قائم (عج) مسجد جامع جلالآباد
🔴 #هردو_بدانید
💠 از موفقیتهای یکدیگر احساس غرور کرده و همدیگر را از ته دل تحسین کنید!
💠 به کار یکدیگر علاقهمند بوده و به آن احترام بگذارید!
💠 سعی کنید کارهای خستهکننده و یکنواخت مثل کارهای خانه را با هم تقسیم کرده و آن را برای هم جذاب کنید.
🆔 @khanevadeh_313
هدایت شده از کانون فرهنگی حضرت قائم (عج) مسجد جامع جلالآباد
#درددلاعضا
#ایستادگی.
شب عروسی بود که متوجه شدم امین به شدت شکاکه و اون سختگیری هاش به خاطر غیرت و تعصب نیست. به همه شک داشت و فکر میکرد اونشب قراره من رو با لباس عروس بدزدن. جوری دست من رو گرفته بود و فشار میداد که همه فهمیده بودن. منم که شنل روی صورتم بود و اطراف رو نمیدیدم هر جا که میکشید باهاش میرفتم.
شب که همه رفتن و تنها شدیم گفت به زودی از قوانین جدید زندگیت بهت میگم و تو حق نداری به غیر از اون عمل کنی.
انقدر سرد و خشک شد که انگار نمیشناختمش. فردا بعد از مراسمی که طبق رسوم انجام میشد گفت دیگه حق دانشگاه رفتن نداری. بدون من یا برادرم حق بیرون رفتن از خونه رو نداری. لباس هایی هم که داری رو من میگم کدومشون رو استفاده کنی.حتی خونهی پدر و مادرت هم نباید بری. گفتم من دانشگاه میرم. تو وقتی من رو گرفتی دانشجو بودم. خوشت نمیاومد از اول نمیگرفتی. گفت من در رو قفل میکنم میرم ببینم چه جوری میخوای بری. زنگ زدم به پدرم و با گریه شکایت کردم اما گفت وقتی شوهرت مشکل مالی نداره درس به چه دردت میخوره یکی دوسال برید بگردید بعد هم براش بچه بیار. وقتی پدرم اونجوری گفت فهمیدم حامی برای درس خوندن ندارم