eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
348 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
552 ویدیو
110 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
سعید بیابانکی در چهارم مهر ۱۳۴۷خورشیدی در خمینی‌شهر اصفهان دیده به جهان گشود. خاندان پدری وی در اصل از اهالی خور و بیابانک هستند. نکته جالب توجه در خصوص این شاعر موفق این است که یغمای جندقی شاعر سده ۱۳ و همچنین حبیب یغمایی شاعر و پژوهشگر معاصر به گونه‌ای به وی متصل می‌شوند. سعید بیابانکی درباره‌ کودکی و نیاکان خود گفته است: «نیاکان ما ساکن منطقه بیابانک، با مرکزیت خور بودند که از کویر مصر به شهر سده در اصفهان کوچ کردند و من در این شهر متولد شدم. از سویی، اجداد ما به یغمای جندقی، شاعر قرن سیزدهم می‌رسند. شهر سده علی‌رغم مساحت کم و جمعیت اندک، عده زیادی شاعر خوب دارد از جمله ۲ شاعر در ادبیات کلاسیک به نام‌های سروش اصفهانی که شاعر دوره قاجار بوده است و میرزا نعیم که کمی بعد از سروش اصفهانی می‌زیسته و بهاریه‌ای معروف به نام هفت میوه دارد» قالب اشعار بیابانکی به سبک فارسی کلاسیک است و همچنین شعرهای طنز بسیاری در میان آثار خود دارد. این شاعر موفق معاصر در قالب‌های متفاوت اشعار بسیاری دارد از جمله سنتی، سپید، غزل و چارپاره اما در میان آن‌ها چارپاره‌های او شهرت بسیاری دارد. وی در چارپاره‌های خود به مفاهیمی چون عشق، مذهب، مسائل اجتماعی و تاریخی و همچنین زندگی شهدا و احیای فرهنگ‌ها پرداخته است. سید علی موسوی گرمارودی در مورد چارپاره‌های او چنین گفته که «چارپاره‌های سعید بیابانکی از چارپاره‌های شاعران دهه چهل و پنجاه بهتر است»زندگینامه شهدا از دیگر موضوعاتی است که بیابانکی به آن پرداخته است، این شاعر نامدار به خاطر سرودن اشعار زیبا و روان خود موفق به دریافت جوایز بسیاری شده و حتی برگزیده سومین جشواره شعر فجر شده است.
هنر من سرودن نظم است به همین علت است بی‌نظمم برخلاف جماعت شعرا من نه اهل بساط نه بزمم مخلص شاعران شیرازم چاکر عالمان خوارزمم مثل ران گراز ده ساله اندکی غیرقابل هضمم پشت جبهه به یاری کلمات تا بخواهند بنده می‌رزمم به علاوه کتاب هم دارم بنده یک شاعر اولوالعزمم
هرگز دلم برای کم و بیش غم نداشت آری نداشت غم که غم بیش و کم نداشت در دفتر زمانه فتد نامش از قلم هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت در پیشگاه اهل خرد نیست محترم هر کس که فکر جامعه را محترم نداشت با آنکه جیب و جام من از مال و می تهیست ما را فراغتی است که جمشید جم نداشت انصاف و عدل داشت موافق بسی ولی چون فرخی موافق ثابت قدم نداشت به بهانه 25مهر سالروز درگذشت شاعر دهان دوخته فرخی یزدی
"از آزادی تا قانون در اشعار فرخی یزدی" در پایان دوران مظفری و در زمان استبداد محمد علی‌شاه، مفاهیمی چون: آزادی، قانون و عدالت‏‌طلبی و استبدادستیزی در شعر فارسی فراوانی قابل‌توجهی یافت. از این میان، مفهوم آزادی با تلقی‏‏‏‏‏‌ای ‏اجتماعی و متفاوت با نگرش فردی کهن مهم‏ترین ‏خواستۀ مدنی شاعران فارسی است که در اشعار عصر مشروطه تجلی یافته است. از شاعران شاخص این زمان، فرخی یزدی بیش از دیگران به آزادی توجه داشته تا آنجا که حتّی در ردیف غزل‏‏‏‌های سیاسی‏‌اش چندبار از این مفهوم بهره برده است: آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی تا مگر به دست آرم دامن وصالش را می‏‌دوم به پای سر در قفای آزادی در محیط طوفان‏زای، ماهرانه در جنگ است ناخدای استبداد، با خدای آزادی دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین می‏‌توان تو را گفتن پیشوای آزادی فرخی ز جان و دل می‏‌کند در این محفل دل نثار استقلال، جان فدای آزادی (دیوان فرخی) البته در دیوان فرخی، نقطه‌ی ایجاد اعتدال در نقش اجتماعی "آزادی"، توجه به "قانون" است. او از شاعرانی است که بیش از دیگر سخنوران مشروطه به لزوم پیروی از قانون در اشاره کرده است: گر ز روی معدلت آغشته در خون می‏‌شویم هرچه بادا باد ما تسلیم قانون می‏‌شویم (همان) او در رباعیاتش نیز به ضرورت قانون‌محوری توجه کرده و آن را مسیر رسیدن به آزادی دانسته است: چون موجد آزادی ما قانون است ما محو نمی‏‏شویم تا قانون است محکوم زوال کی شود آن ملّت در مملکتی که حکم با قانون است (همان) او قانون و عدالت را مکمل هم‏‏‏ می‏‌داند. جامعۀ آرمانی او بر اساس همین دو مفهوم شکل گرفته است: خوش، آن‏که در طریق عدالت قدم زنیم با این مرام در همه عالم، علم زنیم قانون عادلانه‏‌تر از این کنیم وضع آن‏گاه بر تمام قوانین قلم زنیم دست صفا دهیم به معمار عدل و داد پا بر سرِ عوالم جور و ستم زنیم (همان) "دو کوچه تا نیما/ محمد مرادی" https://eitaa.com/mmparvizan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طوفان الاقصیٰ در سرزمین زخمی موعود پیکار در دامان الاقصیٰ ست هنگام نابودی اسرائیل در غرش طوفان الاقصیٰ ست ....... این غده ی چرکین زهرآلود از ریشه وبُن کَنده خواهد شد فصل بهار فتح و پیروزی از عاشقی آکنده خواهد شد ........... دنیا بداند قدس تنها نیست ارض فلسطین ارض موعود است خیبر شکن ها باز می گردند اینجا قرار مرز موعود است ......... خون سلیمانی ومُغنیه جاری به رگ های فلسطین است آزادی قدس شریف امروز در رزم مردان خدا بین است ........... با لشکر سجیٓل می آید پهپاد های عشق همراهش دنیا پر از شعر شکوفایی ست در دفتر لبخند چون ماهش .......... می آید و می ریزد او درهم کاخ ستمکاران دنیا را با بانگ تکبیر اناالمهدی سرسبز خواهد کرد فردا را کیوانی هفدهم مهر ۱۴۰۲ عملیات طوفان الاقصیٰ
4.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎦سوگ‌سروده افشین علا در شبکه خبر برای شهدای بیمارستان غزه ..
روزی که تیغ ها به شبیخون برآوریم با خون دمار ماکِر و مَکرون برآوریم اثبات کرده ایم که در روز ناگزیر اسب نفس بریده به جیحون برآوریم چندی اگرچه گاو مُطَلاّ به چَرچَر است ساطور هم به کُشتن صهیون برآوریم! قصه ی پُر غصه ی امروز بشریت، دد خویی انسان نماهایی است که بی هیچ فَضلی، خود را برتر می دانند و همگان را خوار می دارند و زار می خواهند و دست از ذبح کودکان بی گناه نیز بر نمی دارند! نیاز به محکوم کردن این مرام سبُعانه نیست که این کار پلیدتر است از هر ناروایی و نیز این که قرآن مجید، نفی انسان ها از میهنشان را با مرگ آن ها برابر نهاده است. خاصه که این ستمِ با مرگ برابر، بیش از هفتاد سال است ادامه دارد. محکوم باد، هزاران بار محکوم باد! عصر حَجَر از همان روزی که بیرون زد شرار از سنگ ها عقل روشن دید رازِ بی شمار از سنگ ها کوه را تا دید سر بر آسمان ساییده، گفت: برمی آید گوییا بسیار کار از سنگ ها! دید تا آتشفشان را گفت: می گردد بلند، روزِ ناچاری بلی، حتّی بُخار از سنگ ها بر زمین تا لرزه افتاد از گُسَل های نحیف می شنید انگار او، داد و هَوار از سنگ ها از همان عصرِ حَجَر، قصرِ حجر آمد پدید زندگی این گونه شد با اعتبار از سنگ ها! عقل اما هیچ با خود اینچنین باور نداشت تا ببیند انقلاب و انفجار از سنگ ها، تا ببیند این که یک روزی، گُرازِ آهنین سخت پیدا می کند راه فرار از سنگ ها «باغِ سنگی» میوه خواهد داد روزی، بی گمان «قدس» خواهد چید تُردِ آبدار از سنگ ها گرچه می روید بهار از بارش باران، ولی در فلسطین سبز می روید بهار از سنگ ها دکتر غلامرضا کافی _استاد دانشگاه ،پژوهشگر،نویسنده و شاعر «سازمان بسیج هنرمندان سپاه فجر استان فارس »