🔺️ *فراخوان گردآوری اشعار*
📜 جهت ارسال و انتشار آثار با شماره تماس زیر در ارتباط باشید: ۰۹۱۰۴۴۰۱۴۰۷
#شعر #عزیز_مردم
💠 *هما | هنر معلمان انقلاب اسلامی*
☑️ Ble.ir/Homaart_ir
🌐 Homa-art.ir
فراخوان هنر
از "ما" فقط می آید این سان استواری ها
از پا نیفتادن میانِ بی قراری ها
ما را مبادا ماندگی..ما بسترِ رودیم
هر صبح و شب در ما شهیدانند جاری ها!
در ما شکستِ سنگ ها رسمی تماشایی است
ما را بنا کردند با آیینه کاری ها!...
باران شبی از ما گذر می کرد،شاعر شد
حک کرد روی زخم جنگل، یادگاری ها
ما اهل پروازیم...بالاییم...در اوجیم
حتی به هنگام فرودِ اضطراری ها...
از پچ پچ داس و تبر، یک نکته فهمیدیم
سرخ است آغاز تمامِ رستگاری ها!...
ما صبحِ فرداییم، "رجعت" سرنوشت ماست
ما را بپرسید از شبِ چشم انتظاری ها...
سیده اعظم حسینی
تک بیت
اردیبهشت ،حرف دلش را نگفت ورفت
تکلیف شاعران جهان نامشخص است !
#حسین کیوانی
اردیبهشت ،بهشت شاعران
از دل من تا بارگاه تو
یک پلک زدن فاصله است
می دانم برای دردهای نگفتهام
آنجا یک آسمان حوصله است...
ناهید فتحی( راشا)
تقدیم به امام خوبان
امام رضا(ع)
خدا به همراهت
کشاندهای دل یک شهر را به همراهت
سفر به خیر و سلامت! خدا به همراهت
عبای سادۀ تو سایهسار مردم بود
برو که سایۀ آل عبا به همراهت
چه کردهای مگر ای مرد با دل این قوم؟
که هست این همه دست دعا به همراهت
به روی شانۀ تو بار درد اُمّت بود
بگو که میبریاش تا کجا به همراهت؟
کبوتر حرمی! رو به آسمان رفتی
دعای خیر امام رضا به همراهت
دلم گرفته از این روزگار رنجآلود
ببر به شهر شهیدان مرا به همراهت
✍🏻 #عاطفه_خرّمی
🏷 #شهید_آیتالله_رئیسی | #رئیسی_عزیز
💔[ شهید جمهور ]
هرچه صدا کردیم: "ابراهیم!"
اسم تو حتی برنگشت از کوه
آنقدر روحت بیقراری کرد
جسم تو حتی برنگشت از کوه
اردیبهشت اردیجهنم شد
هر صفحهی تقویم را سوزاند
این بار آتش سرد شد اما
وقتی که ابراهیم را سوزاند
گشتیم دنبال پر و بالت
گفتند دیگر وا نخواهد شد
جز بالگرد سوخته چیزی
پیدا نشد، پیدا نخواهد شد
چشم انتظار دیدنت گشتند
حتی شهیدان خدایی هم
آن سو "بهشتی" بیقرار تو
آن سوتر انگاری "رجایی" هم
این ملت دردآشنا، دیروز
در شادی و غم انتخابت کرد
ای انتخاب مردم ایران!
حالا خدا هم انتخابت کرد
#رضا_یزدانی
#شهید_جمهور
#شهید_رئیسی
29.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به سید ابراهیم رییسی
«چشم انتظاری»
شب قاصد بیتابی و چشم انتظاریهاست
باران و مه آغاز تلخ بیقراریهاست
یک ملت امشب مات و حیران و پریشان است
هنگامهی طوفانی از غمها و زاریهاست
پاییز می آید بهاران را بخشکاند
انگار فصل شوم و نحس بدبیاریهاست
ناباورانه میرسد اخبار حزن انگیز
صبحی که پیغامش دوباره زخم کاریهاست
بر ما مبادا خم شدن، بر ما مبادا آه
کوهیم و استمرارمان از استواریهاست
ما را محک زد بارها تقدیر با ماتم
باید بداند غم شروع رستگاریهاست
دردی نشسته بر تن و خون کرده دلها را
داغی که بر پیشانی است از یادگاریهاست
ما بازتاب نور خورشیدیم در فردا
وقتی که دل اعجازی از آیینه کاریهاست
پروین جاویدنیا
24.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دریغ آی ابراهیم
تبر به دست تو دادیم آی ابراهیم
که زخمدارِ فسادیم آی ابراهیم
دریغ این که نشد کار را تمام کنید
به ماتم تو فُتادیم آی ابراهیم
به خصمِ خسته نکردی تو اعتماد آری
که ما حماسه نژادیم آی ابراهیم
تو سر به صولت دشمن فرو نیاوردی
که بر بلند چکادیم آی ابراهیم
تو بازتاب شکوفاییِ وطن بودی
چنان که آینه زادیم آی ابراهیم
قبای همت ما تار و پود تاریخ است
که از تبار قُبادیم آی ابراهیم
کم از بهشت نخواهیم خاک ایران را
که ما فرشته نهادیم آی ابراهیم
برای دفع فسادی که آفت باغ است
تبر به دست تو دادیم آی ابراهیم
دریغ این که تبر وانهاده شد ناگاه
به سینه داغ نهادیم آی ابراهیم
دریغ مرگِ تو ای رادمردِ نیک آیین
صبورِ داغ مُرادیم آی ابراهیم
به آرمان تو سوگند، آرمان بر جاست
که مرد جَهد و جهادیم آی ابراهیم
به نوگشایی سدّ رفتی و چه پیش آمد؟
که سدّ گریه گشادیم آی ابراهیم
غلامرضا کافی_شیراز
کوه باید به دل کوه بگیرد آرام
بعد از این نام تو ای کوه بود" ابراهیم"
فاضل رفیعی غیاثی(مسافر)😔
برای یک داغ…
باید قبول کرد که پایانِ جست و جوست
دیگر دوباره دیدنت ای مرد آرزوست
شرق است مَطلعِ تو و غَرب است مَغربَت
خورشید اگر نگفت منم تو دروغ گوست
در عصرِ پُشتِ میز نشینی نمان برو
اینجا به کامِ آدمَکانِ هزار روست
کوه و کَمر که جای رییس و وکیل نیست
جای رییس لای پَرِ مهربانِ قوست!
باید فقط نشَست و سخنرانِ خوب بود
باید نماز خواند… نمازی که بی وضوست!
نُطقِ تو را تمسخُرِ اغیار خسته کرد
حالا چقَدْر دورِ تو خالی ز عیب جوست
خدمت به خَلق کردی و رفتی به فَرشِ عرش
جان را قَباله کردی و دادی به دَستِ دوست
پاینده باد دولتِ داغی که بر دل است
پاینده باد دولتِ بُغضی که در گَلوست
قَدرِ تورا چگونه ندانسته ایم ما
این اشکِ آینه ست که با آه روبروست
نقاره زن شده دلمان ، زعفرانی است
خونِ دل است آنچه که حالا سبو سبوست
پس خادم الرضا شدنَت افتخارِ توست
آسوده باش کشورمان در پناهِ اوست
چشم انتظار تو به خدا حاج قاسم است
امشب چقدْر تشنه ی دیدار و گفت و گوست
از این سقوط من که ندیدم صعودتر
پروازی از میانه ی پروازَم آرزوست…
#محسن_کاویانی
#شهید_سید_ابراهیم_رییسی
#رییس_جمهور_شهید
درسوگ تو چَشم ابرها باریدند
از باغ دلم چلچله ها کوچیدند
یک عمر بدنبال خدا می گشتی
یک شهر بدنبال تو می گردیدند
#حسین کیوانی
شهید جمهور
و ایران پر ز سردار است!در هر غائله جان برکف و مظلوم و سربردار
یکی در جنگ سردار و یکی در مرز سردار و یکی در خدمتش،سردار
#هاجرساداتدستاران_چکاوک
#شهیدجمهور
#شهیدخدمت
عضو کانال
چون شهادت، دولتی در عالمِ ایجاد نیست
عاشقان بالِ هما دانند بر سر تیغ را
#صائب_تبریزی
#شهید_جمهور
#چ
سروده افشین علا در وصف مادر شهید رئیسی/ آن دست پر چروک
واکر به دست، پیرزنی خسته
میرفت سوی تخت خود آهسته
در آتش فراق پسر میسوخت
میگفت با غریبه و وابسته:
"آیا ز خاک پر زده فرزندم؟
آیا کبوترم ز قفس رسته؟"
بیرون خانه منتظرش بودند
مردم چه ناشناس چه برجسته
هر دم برای تسلیت از هر سو
میآمدند در صف پیوسته
مثل کبوتران حرم پر زد
مشهد به سوی آن زن وارسته
هرچند او برای پذیرایی
جایی نداشت درخور و شایسته
حتی نداشت خانهی دلبازی
مشرف به صحن و گنبد و گلدسته
اما شبیه بال ملائک بود
آن دست پر چروک حنابسته
#سید_شهیدان_خدمت
ستاد فرهنگی هنری بزرگداشت شهید جمهور
تیغ و دریغ
(به بهانه ی سوم خرداد)
امشب دوباره مشق هذیان می نویسم
نظمی پریشان در پریشان می نویسم
نبض شکارم اضطراب آلودِ رنگم
پرواز را وامانده ی لختی درنگم
خواب از نفس دزدیده ام در شیون امشب
گل می کند بوی کبوتر در من امشب
خواب از نفس دزدیده ام هذیانی ام من
موج کبوتر می زند طوفانی ام من
خون گریه ای دارم اگر غم ناله ات هست
آتش نفس اندوه چندین ساله ات هست
اندوه مردانی که پیش از من گذشتند
داغ عزیزانی که دیگر برنگشتند
آنان که با هُرم نفَس خواندند و رفتند
صحرای آتش را فَرَس راندند و رفتند
آنان که عِنَد ربّهم را یُرزقونَند
در قهقه مستانه اما غرق خونند
خیلی که ره بر تیغ و بر طوفان گرفتند
بالاترین مُزد جهاد آنان گرفتند
خیلی که سمت جاده را بر آسمان دید
پرواز را یک ردّ خون تا بی کران دید
مِهمیز بر نَفس چموش خویش کوبید
شلاق ها بر عقلِ مرگ اندیش کوبید
آنان که در خون خلسه ی دیدارشان بود
مفهوم ابنُ الوقت در پیکارشان یود
آنان که نیّت در نماز خون شکستند
قامت به شَفع و وَتر در تلواسه بستند
بستند روز مرگ و خون سجاده ها را
رهوار زین کرند تاب جاده ها را
پل شد نفس هاشان که از آتش گذشتند
برگشت بخت ما، ولیکن بر نگشتند!
ماندیم و خواندیم و دعا کردیم، امّا...
بیش از دامان، ادّعا کردیم اما
دیوار شد کم کم غبارِ خستگی ها
دلبستگی، دلبستگی، دلبستگی ها
هر پنج نوبت سعی ایمان شد فراموش
هرغصه ای غیر از غم نان شد فراموش!
واماندگی از شورِ سر، دستار واکرد
شوقِ حَضَر از ساق، پای افزار وا کرد
ماندیم و زرق و برق را در چشم کردیم
چون سُرمه میل زرق را در چشم کردیم
معنا نجنبیدیم و بندِ حرف ماندیم
کبکِ دری بودیم و سر در برف ماندیم
امروز و سعی خورد و خواب و قوت، افسوس!
آن روز های لاله و تابوت، افسوس!
این درد را درمان نمی بینم، برادر!
این شعر را پایان نمی بینم برادر!
«این فصل را با من بخوان، باقی فسانه است
این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است»
این فصل خونین مطلع الفجر است، یاران!
خون نامه ای از لشکر فجر است، یاران!
غلامرضا کافی