﷽
• خرم آن روز که چون گل به چمن بازآیی
• یا ز بستان به در حجره من بازآیی
• گلبن عیش من آن روز شکفتن گیرد
• که تو چون سرو خرامان به چمن بازآیی
[شیخ اجل سعدی]
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
|⇦• اعلام برنامه - جلسه شعرخوانی انجمن
۴/۵ بعدازظهر جمعه ۱۴۰۳/۰۳/۱۸
فرهنگسرای طاووسیه
(بلوار بوستان، حدفاصل آرامگاه سعدی و باغ دلگشا)
[ورود برای عموم آزاد است.]
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
انجمن شعر سعدی
اسلام فهندژ
[ @sheresaadi ]
رضا نیکوکار ۵ تیر ۱۳۵۶ در رشت متولد شد. وی دارای مدرک کارشناسیارشد زبان و ادبیات فارسی و مدرک کارشناسی مددکاری قضایی است.
وی در کنگرههای مختلفی ازجمله جشنوارۀ بینالمللی شعر فجر رتبۀ برتر را کسب کرده است. نیکوکار مدتی مسئولیت انجمن شعر و ادب ادارۀ فرهنگ و ارشاد اسلامی شهر رشت را بر عهده داشت. «از روزهای قبل»، «خواب مشترک» و «دیدهای یک نفر پرنده شود» از آثار او است.
#معرفی_شاعر #رضا_نیکوکار
آرام ای پرنده ی پرپر سکوت کن
ما قبل تو زدیم به هر در سکوت کن
از عشق آب و دانه و فال است سهم ما
پس این همه بهانه نیاور سکوت کن
دلگیری از تسلسل غم های بی دلیل
امّا به دل نگیر برادر سکوت کن
با چشم هات حرف خودت را بزن ولی
مثل کتاب های مصوّر سکوت کن
دنیا اگر هزار برابر تو را شکست
غمگین نشو، هزار برابر سکوت کن
#یاسر_قنبرلو
از آن همـه درنگ و تماشـا تو مانـده ای
از آن همــه تبسم زیبــا تو مانــده ای
با مـا بمان که بی تو به تاراج می رویم
ما نیستیم این همـه، تنهـا تو مانـده ای
تنها صدای توست که می آید از غبار
دنیا نمانده است و به دنیا تو مانده ای
ای کهنه ای که مستی جان تازه می کنی
از جرعه های حافظ و نیما تو مانده ای
مثــل انــار قرمز پاییــز دان به صبــح
لب بـاز کن که از شب یلـدا تو مانده ای
ای عشق ای ستـــاره ی دنبالـــه دار ما
تا پـای جان بتـاب که از ما تو مانده ای
این برگ از کتاب وفا فصل تازه ای ست
با من خودم نمانــده ام امــا تو مانــده ای
سجاد حیدری قیری
خواب شیرین تو رؤیای مرا آتش زد
شعله شد در دل تو جای مرا آتش زد
داغ آغوش تو بر پیرهنی بییوسف
آمد از چاه و زلیخای مرا آتش زد
آنقدر معجزه از دست تو در شعرم ریخت
که خدا کل غزلهای مرا آتش زد
در نگاه تو چنان محو خودم بودم که
برق چشم تو سراپای مرا آتش زد
تا رسیدم به تو در قصهٔ تنهاییهام
دست تقدیر، الفبای مرا آتش زد...
#نیلوفر_عاکفیان
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بیامام شد
دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت
آنقدر اشک ریخت که چشمش تمام شد
جنت وزید و حُجرهٔ در بستهٔ امام
در بارش ملائکه خود، بار عام شد
تا سایهبان شود به تن زهر دیدهاش
خورشید شد کبوتر و بر روی بام شد..
آن روز ذوالجناح حسین از نفس فتاد
آن روز ذوالفقار علی در نیام شد
آتش نشست در جگر کربلاییاش
یعنی به رسم خون خدا تشنهکام شد..
#عباس_احمدی
#امام_جواد_علیهالسلام
31.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی محمد رضا طهماسبی در حضور رهبر انقلاب