eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
347 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
550 ویدیو
110 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهی از .خنده . بخواهید به ما سر بزند ورنه غم دیر زمانیست که همسایه ی ماست
من در بر کشتی نجات آمده‌ام در ساحل چشمۀ حیات آمده‌ام تا زودتر از زود گناهم بخشند قبل از عرفه در عرفات آمده‌ام ✍ مرحوم
عبدالعزیز شبانی، متولد ۲۹ بهمن‌ماه ۱۳۳۱ در فیروزآبادِ فارس بود و پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه در زادگاهش، وارد دانشگاه شد و تحصیلات عالی و تکمیلی خود را با نوشتن رساله‌ی «مهم‌ترین عوامل تأویل ‌پذیری شعر حافظ» در دوره دکتری (در دانشگاه شیراز با درجه‌ی عالی به پایان رساند. دکتر شبانی شاگرد اول دوره‌ی دکتری بود و آن را با معدل ۱۹/۱۹ گذرانده است. دکتر شبانی شاگردان بسیاری را طی چند نسل تربیت کرد که هر کدام صاحب نام و آوازه‌ای هستند و خاطرات فراوانی از ایشان و شیوه‌ی منحصربه‌فرد تدریس‌شان دارند. طی دهه‌های گذشته اشعار و مقالات پژوهشی بسیاری از ایشان در روزنامه‌ها و مجلات کشور به‌چاپ رسیده و نخستین کتابشان را با نام ” از بوف کوری‌ها و “ …مجموعه‌ی رباعی در سال ۱۴۰۱ منتشر کرد که در کمتر از یک سال به چاپ دوم رسید. دومین کتابشان هم که برگزیده‌ی غزل‌هایشان بود، با نام «آهِ آهو» در مهرماه ۱۴۰۲ منتشر کرد. دانش و معلومات وسیع در ادبیات کهن فارسی و همچنین احاطه‌ی کامل بر ادبیات معاصر ایران و جهان، به‌خصوص جریان‌های نوین شعر و داستان، از دکتر عزیز شبانی استادی صاحب‌نظر و کم‌نظیر ساخته بود که همیشه مرجع دوستداران و علاقه‌مندان به ادبیات بود. ادبیات امروز و جامعه‌ی دانشگاهی فارس، استادی توانا و جامع‌الاطراف را از دست داد که به جرات می‌توان گفت جای ایشان حالاحالاها پر نخواهد شد. وسرانجام این شاعر در سن ۷۲ سالگی پس از تحمل چند سال بیماری سرطان در ۷ خرداد ۱۴۰۳ درگذشت.
گفتم این عشق که با ما سر دعوا دارد پس چرا این همه غوغا و تمنا دارد؟ این چه سر است که بُرده‌ست دل و دین یغما آخرِ کار نشسته‌ست و تماشا دارد؟ جام در دست، صُراحی به کف و رقص‌کنان آمده، حالت ویرانی و یغما دارد؟ خاطرم گفت که عشق است لطیف همچون رود غافل از آن‌که پریشانیِ دریا دارد گفتم امروز بیا، طاقت فردایم نیست گفت هجر است، نه امروز نه فردا دارد همه گویند که پایان نرود مسلخِ عشق من ندانم که چرا واله و شیدا دارد؟ گفت از دایره بیرون نتوان شد رامی آن‌که چون نقطه در این دایره سکنا دارد
انتخابات طوفان میان قلب مواج تو برپاست هر قطره یِ شور آفرینت مثل دریاست رد می شویم از خشم نیل و موج هایش وقتی عصای قدرت تو دست موساست ای هم وطن با استواری گام بردار رای من و تو انقلاب دوم ماست با دشمنان هر روز در جنگیم و این بار خط مقدم پای هر صندوق آراست ما مرد میداندار پیکار و جهادیم این سرزمین عمری ست مهد آرمان هاست باید به استقبال خورشید جهان رفت وقتی تمام ترس شب از صبح فرداست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گل کرد به لب ، دوباره نام عرفه سرمست شدم ز وصل جام عرفه لبریز گناه بودم و خالق من؛ بخشید مرا به احترام عرفه... مِنَ الذُّنوبِ ذُنوبٌ لاتُغفَرُ إلّا بِعَرَفَاتٍ برخی از گناهان جز در عرفات بخشوده نمی‏شوند امیرالمومنین،علی علیه السلام «دعائم الاسلام ، ج 1 ، ص294»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شمیمِ پیرهنی با نسیمِ صبح فِرست که چشم در رهم ای گل به بوی درمانت بخیر
ما گوشه نشینان خرابات الستیم تا بوی میی هست در این میکده مستیم مطرب به نوای رهِ ما بی‌خبران زن تا جامه درانیم ، ره جامه دران زن آورد خمی ساقی و پیمانه بر آن زد تو نیز بجو ساز خود و زخمه بر آن زن زان زخمه که بی‌حوصله از شحنه هراسد خنجر کن و زخمش به دل بی‌جگران زن آن نغمه بر آور که فتد مرغ هوایی زان رشته گره بر پر بیهوده پران زن بانگی که کلاه از سر عیوق در افتد بر طنطنه ی کوکبهٔ تاجوران زن این میکده وقف است و سَبیل است شرابش بر جمله صلایی ز کران تا به کران زن بگذار که ما بی‌خود و مدهوش بیفتیم این نعمهٔ مستانه به گوش دگران زن ما گوشه نشینان خرابات الستیم تا بوی میی‌هست در این میکده مستیم ساقی بده آن می که ز جان شور برآرد بردار اناالحق سر منصور برآرد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين روى دل با كاروان كربلا دارد حسين از حريم كعبۀ جدّش به اشكى شُست دست مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسين مى‌برد در كربلا هفتاد و دو ذبح عظيم بيش از اينها حرمت كوى منا دارد حسين... او وفاى عهد را با سر كند سودا ولى خون به دل از كوفيان بی‌وفا دارد حسين... آب را با دشمنان تشنه قسمت مى‌كند عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين... دست آخر كز همه بيگانه شد، ديدم هنوز با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسين شمر گويد گوش كردم تا چه خواهد از خدا جاى نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين اشک خونين، گو بيا بنشين به چشم «شهريار» كاندرين گوشه عزايى بى‌ريا دارد حسين