eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
348 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
582 ویدیو
114 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
"به رسم قدردانی" دکتر عزیز شبانی(۱۳۳۱_۱۴۰۳) را از حدود سی‌سال پیش می‌شناختم. آخرین معلم ادبیات من، در دبیرستان بود. به سبک خودش معلمی می‌کرد. شعر می‌گفت و با وسواسی شگرف، آن‌ها را می‌خواند. در تلفظ کلمات وسواسی عجیب داشت، از نام خودش تا واژه‌واژه‌ی اشعار و جملات. به ادبیات معاصر و جهان عشق می‌ورزید؛ اجتهادها و نقدهایی مخصوص خود داشت. بی‌پروا و گاه متفاوت با همه. در جهان او، هر واژه یا پدیده‌ای جایی ویژه‌ی خود داشت. خدایش بیامرزاد و از جویبار بهشتی شعر و واژه، سیراب کناد. https://eitaa.com/mmparvizan
عبدالعزیز شبانی، متولد ۲۹ بهمن‌ماه ۱۳۳۱ در فیروزآبادِ فارس بود و پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه در زادگاهش، وارد دانشگاه شد و تحصیلات عالی و تکمیلی خود را با نوشتن رساله‌ی «مهم‌ترین عوامل تأویل ‌پذیری شعر حافظ» در دوره دکتری (در دانشگاه شیراز با درجه‌ی عالی به پایان رساند. دکتر شبانی شاگرد اول دوره‌ی دکتری بود و آن را با معدل ۱۹/۱۹ گذرانده است. دکتر شبانی شاگردان بسیاری را طی چند نسل تربیت کرد که هر کدام صاحب نام و آوازه‌ای هستند و خاطرات فراوانی از ایشان و شیوه‌ی منحصربه‌فرد تدریس‌شان دارند. طی دهه‌های گذشته اشعار و مقالات پژوهشی بسیاری از ایشان در روزنامه‌ها و مجلات کشور به‌چاپ رسیده و نخستین کتابشان را با نام ” از بوف کوری‌ها و “ …مجموعه‌ی رباعی در سال ۱۴۰۱ منتشر کرد که در کمتر از یک سال به چاپ دوم رسید. دومین کتابشان هم که برگزیده‌ی غزل‌هایشان بود، با نام «آهِ آهو» در مهرماه ۱۴۰۲ منتشر کرد. دانش و معلومات وسیع در ادبیات کهن فارسی و همچنین احاطه‌ی کامل بر ادبیات معاصر ایران و جهان، به‌خصوص جریان‌های نوین شعر و داستان، از دکتر عزیز شبانی استادی صاحب‌نظر و کم‌نظیر ساخته بود که همیشه مرجع دوستداران و علاقه‌مندان به ادبیات بود. ادبیات امروز و جامعه‌ی دانشگاهی فارس، استادی توانا و جامع‌الاطراف را از دست داد که به جرات می‌توان گفت جای ایشان حالاحالاها پر نخواهد شد. وسرانجام این شاعر در سن ۷۲ سالگی پس از تحمل چند سال بیماری سرطان در ۷ خرداد ۱۴۰۳ درگذشت.
گفتم این عشق که با ما سر دعوا دارد پس چرا این همه غوغا و تمنا دارد؟ این چه سر است که بُرده‌ست دل و دین یغما آخرِ کار نشسته‌ست و تماشا دارد؟ جام در دست، صُراحی به کف و رقص‌کنان آمده، حالت ویرانی و یغما دارد؟ خاطرم گفت که عشق است لطیف همچون رود غافل از آن‌که پریشانیِ دریا دارد گفتم امروز بیا، طاقت فردایم نیست گفت هجر است، نه امروز نه فردا دارد همه گویند که پایان نرود مسلخِ عشق من ندانم که چرا واله و شیدا دارد؟ گفت از دایره بیرون نتوان شد رامی آن‌که چون نقطه در این دایره سکنا دارد