حُر
رگ رگ ، دلم را پاره کن ، خون خون ، مرا فواره کن
دف دف بزن بر سینــه ام ، نی نی مرا بیچاره کن
من گریه ام ، من خنده ام ، من هم حُرم ، هم بنده ام
ســیمای شــیطانی ببر، وجه مرا ســی پاره کن
نم نم ببار از چشــم من، برقی بتاب از یشــم من
سیل خروشــان کن مــرا، جان مــرا آواره کــن
یا طرفه اکســیری بده، یا برق شــمشــیری بده
جان کندن اسـت این زیستن، کار مرا یکباره کن
من خیره ام ، من تیره ام ، من خــاک آتش گیره ام
یک دم در این گوهر سـرا ، رحمت به سـنگ خاره کن
از نــای خود آهی بــده، از مزرعت کــاهی بده
بحــر معاصی را مبین، اشک مــرا نظّــاره کن
سجاد حیدری قیری
عاشورایی ها
*غلامرضا کافی
کِه می داند خزان با او چه کرده؟
غم و داغ گران با او چه کرده
ولی فرموده است: الشّام، الشّام!
ببین زخم زبان با او چه کرده
صفیر قافله اشک است و آه است
بساط عیش دشمن رو به راه است
الهی بچه ها در خواب باشند
مسیر کاروان از قتلگاه است
نگاهت بعد از این جز شب نبیند
وجودت غیر تاب و تب نبیند
اگر سر می بری از من غمی نیست
ولی جوری ببر زینب نبینه
رشید قامتش الله اکبر
دل پر طاقتش الله اکبر
اذان بی وقت می گویند، گویا
رسیده نوبتش الله اکبر
شکسته شانه در کاکل کجایی؟
به دوشت باقه ی سنبل کجایی؟
شدی پرپر به میدان، اِربَاََ اِربا
مراعاتُ النظیر گل کجایی؟
الهی داغ دل مادر نبیند
پدر داغ گل پرپر نبیند
در آغوش پدر جان دادن ِ طفل
مسلمان نشنود، کافر نبیند!
تنت زخمی لباست پاره پاره
گل از اینجا گرفته استعاره
تو بوسیدی گلوی ِ مرغکت را
شگفتا تیر! یکفیه الاشاره!
اگر چه ماه کامل نام دارد
وَ یا افرا شمایل.نام دارد
هم از فضل تو بویی برده، آری
از این رو بوفضایل نام دارد
*
شب خنجر آبدیده دارد در دست
خورشید به خون تپیده دارد در دست
از گودی قتلگاه بیرون آمد
ای وای سر بریده دارد در دست!
در پشت غبار خون و خاکستر بود
آشوب گلو بریدن و خنجر بود
می سوخت ردیف خیمه ای در آتش
انگار پَرِ عبای پیغمبر بود
ای صاعقه مَرد یااباعبدالله
اسطوره ی درد یا اباعبدالله
با نازکی گلوی چون برگ گلت
آن تیغ چه کرد یا اباعبدالله
سفید و صورتی یا زرد باشید
حسین می گفت اهل درد باشید
اگر هم اعتقاد و دین ندارید
در این دنیا اقلآ مرد باشید
#حسین_کیوانی
#عضوکانال
کربلا میدان بصیرت
@golchine_sher
محرم در نگاه بیدل
جهان خونریز بنیاد است ،هشدار
سر سال از محرًم آفریدند
وداع غنچه را گل نام کردند
طرب را ماتم غم آفریدند
کف خاکی که بر بادش توان داد
به هم گِل کرده آدم آفریدند
#بیدل دهلوی
با عزت و احترام گفتند: حسین
مردان همه یککلام گفتند: حسین
روزی که تمام دشت گفتند: یزید
«هفتاد و دو بامرام» گفتند: حسین
#احمد_علوی
سلام بر پسران شهید زینب...
عشق، این بار نهان در پسِ جلباب آمد
قوّت قلب جهان بود که بی تاب آمد
حضرت صبر که بر کوه،تحکم می کرد
پیش پای ادبش، شرم، تلاطم می کرد
آنچنان گوشه ی چادر به زمین می افشاند
خاک در حسرت یک لحظه توسل می ماند
قرص می کرد به هر گام،دلِ کوهی را
می رهانید ز طوفان به دمی نوحی را
و دو تا "نور" رسیدند به هم زیباتر ۱
بینشان فاصله برخاست جز "او ادنیٰ" تر
عشقِ ناب است و ز هر شأن معاف است اینجا
همه ی "زینبی" اش گرم طواف است اینجا
رازآلوده و مبهم مژه ای بر هم زد
ناگهان "پرتو حسنش ز تجلی دم زد"
آنچه جاریست در این لحظه ی ناگاهِ نگاه
راز مستی ست که "لا یعلَمُهُ الّا الله"
هر دو آیینه چو مشغول تماشای خودند
رغبت پلک زدن نیست مگر با اکراه
عشق،دیرینه تر از هر چه زمان؛لب خاموش
شوق،سرریز؛ زمان،سرکش و فرصت، کوتاه..
نه گلو...آمده این بار شفاعت بکند
تیغ را...هاجرِ زانو زده در قربانگاه!
تیغ؛ لب تشنه تر از صید...دلِ دشت؛ آشوب!
صید؛بی تاب تر از تیغ وَ مسلخ؛دلخواه...
دو ستاره که نشانده به بلندای افق
در مداری ابدی خواهر خورشیدیِ ماه!
"ای تو در قلب من آمیخته با هر تپشی!
می شود یک دو قدم جور مرا هم بکشی؟
عشق، این بار کمی فلسفه بافم کرده
از دویدن طرف دشت،معافم کرده
گر چه از بعدِ "علی" نیست ز "زینب" اثری
این دو تا تکه فقط مانده به مسلخ ببری
و ببخشید برادر اگر این هدیه کم است
در ره عشق تو این تازه نخستین قدم است"
شور عشق است سراپای دو خواهرزاده
دایی و شوق تماشای دو خواهرزاده..
باید این دشت،ز سمکوب، ترک بردارد
اسب، طوفان شده و صاعقه در سر دارد
فصل بی بال پریدن شده و می بینند
دشت از جنس "علی"،حضرت "جعفر" دارد!
از نفس های دو نوخاسته ی کوثرنوش
صبحِ این دشت، گریبان معطر دارد
تا نمایان بشود قامت "حیدر"،هر دم
حضرت کوه،دو آیینه برابر دارد
نوه های شب قدرند،کسی آیا هست
که به آیات مجسم شده باور دارد؟
خیمه باید که بسوزد پس از این...چون در خویش
همه دیدند که فرمانده ی لشکر دارد
دشت فهمیده که غیر از پسران "زینب"
هر شهیدی ست در این بادیه، مادر دارد!
دایی خیمه نگاهی ز حرم می دزدد
دایی خیمه چرا شرمِ مکرر دارد؟
باغبان آمده بر دوش تبرخورده ی خویش
باغی از روح گل و جان صنوبر دارد...
و زنی زمزمه سر داد:"ببخشید آقا!
زحمتم دوش تو افتاد...ببخشید آقا!
باز شرمنده،اگر زحمتی از من کم شد
یک دوباری کمرت بیشتر از من خم شد"....
۱- امام حسین علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها...
سیده اعظم حسینی
محفل شعر قند پارسی
محرم در نگاه بیدل جهان خونریز بنیاد است ،هشدار سر سال از محرًم آفریدند وداع غنچه را گل نام کردند ط
کیست در این انجمن، محرم عشق غیور؟
ما همه بی عبرتیم، آینه در کربلاست!
بیدل