تلنگر عاشورایی
در وقت حماسه کاش حاضر باشیم
حیف است که درگیر ظواهر باشیم
ای کاش که در بصیرت و بیداری
مانند حبیب بن مظاهر باشیم
#حسین_کیوانی
کربلا میدان بصیرت
محفل شعر قند پارسی
#محسن_چاوشی #آواز_خون
نَواسَنج
(به عالیجناب محسن چاووشی)
ای خوش نَفَس، طنینِ صدایت یگانه باد!
این رنگِ رَنج در نَفَست جاودانه باد!
ای دردِ خیس خورده به خون، زخمِ خوش نَمک!
هیهایِ جان بَلالِ تو تا بی کرانه باد
اِخلاصِ خاصِ خَلوَتیان در مَرام توست
آقای خاص! حنجره ات پُر ترانه باد
چاووش خوانِ حضرتِ دل، نغمه ات بلیغ!
نامَت بُلند بَر دَرِ این آستانه باد
گُلبانگ سِحرسایِ تو داوودیِ دُعاست
لَحنِ اَذان-زَبورِ خوشت مُؤمنانه باد
دور از تو رسمِ ناخوشِ مُشتی نَوا فروش!
تَحریرِ دِلکشِ تو، نَواسنجِ خانه باد
با آن که مَدح نیست روا در مَرام دل
این مَدحِ مَرد، ازپی نامت روانه باد
بادا هَماره ذکر لَبت «میر بی گزند»
مِحرابِ خَلوَتت همه غوغاترانه باد!
غلامرضا کافی. شیراز
نور چشمان حسینی،با شهامت، اکبری
در میان هاشمی از چهره، چون پیغمبری
زاده لیلا و همچون مرتضی شیر و دلیر
ازجوانان بنی هاشم سری و سروری
از گل باغ وجودت شد گلستان کربلا
تاج گلها،نور چشم مادر و مه پیکری
مثل پروانه به دور خیمه ها چرخیده ای
در رشادت در شجاعت مثل جدت حیدری
هیبت عباس داری خُلق نیکوی رسول
میوه باغ حسینی ماهتاب و اختری
اذن میدان داده بابا تا ببیند غیرتت
بر گلوی دشمنان دین مثال خنجری
تکه تکه دشمنان از تیغهٔ شمشیر تو
شیر غرانی و مثل ذوالفقار حیدری
بی قرار التهاب و اشک سوزان رباب
انعکاس تشنگی و گریه های اصغری
می دریدی قلب لشگرگاه دشمن را به تیر
در نبردی نابرابر از حریفت سرتری
چشم امید حرم شد همت مردانه ات
در دفاع از عزت و دین خدا چون سنگری
می بری دل از پدر با قامت رعنای خود
ذکر لاحول ولا میخواند او بر افسری
قلب خونین پدر شد بی قرار از رفتنت
شرحه شرحه پیکرت نه بال ماند و نه پری
خون چکید از چشم بابا رو به سوی خیمه کرد
در جوانان بنیهاشم به پا شد محشری
بغض لیلا وا شد و سیلاب خون صحرا گرفت
اریا اربا شد پسر به پیش چشم مادری
#ک_قالینی_نژاد_افروز
"شعر_عاشورایی/۳"
عصر شعرخیز غزنوی، دورهی چندان مناسبی برای رواج شعر عاشورایی فارسی نیست. بهویژه در زمان محمود غزنوی ۳۸۷تا۴۲۱، چندان نمودی از ادب عاشورایی در آثار برجای مانده دیده نمیشود؛ نکتهای که بعید نیست از مذهب غالب در قلمرو غزنویان نشات گرفته باشد.
در این دوران، هرچند حکومت شیعی آلبویه در ری، حامی شعر منقبتی بوده، میزان اشعار به دست آمده از شاعران نواحی مرکزی و جنوبی ایران زیاد نیست و تنها ابیات شیعی پراکنده را در آثار منسوب به کسانی چون بندار رازی و غضایری می توان سراغ گرفت.
افول ادب عاشورایی در قلمرو شعر مدحمحور غزنوی، به اندازهای مشهود است که در مجموع اشعار شاعرانی چون: فرخی، عنصری، عسجدی و ... تنها یک بیت ثبت شده که در آن به امام حسین علیهالسلام، اشاره شده است؛ آن هم بیتی است از فرخی که در بخش پایانی مدح مسعود غزنوی، شادمانی محمود از دیدار او را به شادی امام علی(ع) از دیدار حسنین(ع) مانند کرده است:
همیشه به دیدار تو شاد سلطان
چو حیدر به دیدار شبّیر و شبّر
دیوان فرخی
در قطعهای که نخستبار در مجالسالمومنین قاضی نورالله شوشتری نقل شده نیز، غضایری رازی به پنج تن و از آن میان، امام حسین(ع) شفاعت جسته است:
بهینِ خلق و برادرش و دختر و دو پسر
محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن
البته در هیچیک از این ابیات به حادثهی کربلا اشاره نشده است. در ادب این دوره، تنها منوچهری دامغانی(ف432)، در مسمطی که در وصف بهار سروده، در توصیف عاشورا، به عزاداری شیعیان بر اصحاب کربلا اشاره کرده، مضمونی که موید فراگیری نوحه بر شهدای کربلا در این عصر است:
طوطی میان باغ دمان و کشی کنان
چنگش چو برگ سوسن و بالش چو برگ نی
...قمری هزار نوحه کند بر سر چنار
چون اهل شیعه بر سر اصحاب نینوی
دیوان منوچهری
البته وضعیت شعر شیعی عربی و متون ادبی، تاریخی و حدیثی، در انعکاس حادثهی کربلا، متفاوت با شعر این دوره است.
#شعر_آیینی
#شعر_شیعی
#منوچهری_دامغانی
#شعر_غزنوی
#عاشورا
#امام_حسین
https://eitaa.com/mmparvizan
"اذان"
اکبر است این یا که ماه آسمان؟ الله اکبر
آدمیزاده است یا سروِ روان؟ الله اکبر
اینکه میآید به میدان خاتم پیغمبران است؟
یا نگین خاتم پیغمبران؟ الله اکبر
تیغ در کف میرسد وقتی که این خورشید تابان
کهکشان میخوانَد: الحمد... آسمان: الله اکبر
در قدومش هر مکان گم میشود در لامکانی
لازمان، لاحول میگوید... زمان: الله اکبر
چشمهایش را ببین شاعر! بگو سبحان لله
بازوانش را ببین راوی، بخوان: الله اکبر
خیره شو! در آن لب و دندان روشن تا ببینی
کهکشان در کهکشان در کهکشان، الله اکبر
صورتش را کشف کن: از خون و غیرت گل_شکفته
تا بروید بوستان در بوستان الله اکبر
این حسنسیرت، علیرو، مونس جان حسین است؟
یا دل و جان امام انس و جان؟ الله اکبر
بر تبسمهای نغزش این طلوع مهر و ماه است؟
یا تجلای خدای مهربان؟ الله اکبر
*
ظهر عاشوراست... این آوای پرشور بلال است
یا محمد باز میگوید اذان؟
الله اکبر...
#عاشورا
#علی_اکبر
https://eitaa.com/mmparvizan
📕"شعر عاشورایی"(بخش نخست)
📕حشمت اله پاک طینت
📕سیمای مرکز خوزستان
۰
نخستین شعر عاشورایی سروده ی کیست؟
نخستین شعر عاشورایی قطعا به زبان عربیست، و اگر شعری را که امام حسین ع در شب عاشورا در هنگامی که شمشیرش را تعمیر می کرد و می خواند عاشورایی بدانیم، اولین شعر عاشورایی را امام حسین ع سروده است و این به معنای همزمانی و همزادی شعر عاشورا با واقعه ی عاشورا ست.
و آن شعر این است:
یا دَهرُ اُفٍّ لَکَ مِن خلیلِ
کَم لَکَ بِالاِشراقِ وَ الاَصیلِ
مِن صاحبٍ اَو طالبٍ قَتیلِ
وَ الدَّهرُ لا یَقنَعُ بِالبَدیلِ
وَ اِنَّما الامرُ اِلَی الجلیلِ
وَ کُلُّ حَیُّ سالکُ سَبیلی
ای دنیا! اف بر دوستی تو که بسیار از دوستان و خواستارانت را سپیده دمان و شامگاهان به کشتن میدهی و هرگز به بدیل آنان قناعت نمیورزی! همانا کارها به خدای بزرگ واگذارده و هر زندهای رهرو ناگزیر این راه است ...
(بحارالانوار ج ۴۵ ص ۲)
صاحب لهوف اسامی بسیاری را ذکر می کند که بعد از واقعه ی عاشور شعر عاشورایی گفتند از جمله:
ام البنین، امام سجاد ع ، ام کلثوم و بسیاری از اصحاب عاشورا.
در قرون اولیه ی شعر پارسی -تا حکومت صفوی، که مذهب تشیع رسمیت می یابد- شعر عاشورا فراوانی بسیاری ندارد و شاعران بیشتر به تلویح و به تلمیح اشاراتی به آن داشته اند، شاعرانی چون: قطران تبریزی، خاقانی، سنایی،حافظ...
یک نمونه:
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت (حافظ)
📕کانال آموزشی ادبیات
📕"شعر عاشورایی"(بخش دوم)
📕حشمت اله پاک طینت
"کسایی مروزی" پیشاهنگ شعر عاشورایی است
قصیده ی آورده شده ی وی را می توان "نخستین" شعر عاشورایی زبان پارسی دانست.
او زیاده به آرایه های ادبی گرایش ندارد و سلاست و روانی و طراوت زبانش قابل توجه است، و اگر گاه در هنگام خوانش گرهی معنایی را پیش رو داریم به جهت استفاده از واژگانیست که امروزه دیگر متروکند و مهجور و البته که این ویژگی عموما ویژگی شعر شاعران سبک خراسانی است.
این قصیده ی کسایی، نخستین شعر عاشورایی زبان پارسی است، بر وزن دوری"مفعول فاعلاتن/مفعول فاعلاتن"، با اشاراتی به شهربانو، علی اصغر، پیامبر گرامی اسلام، امام علی ع ، اهل بیت زهرا س، و...:
باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا
آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا
آمد نسیم سنبل، با مشک و با قرنفل
آورد نامه ی گل باد صبا به صهبا
کهسار چون زمرد نقطه زده ز بُسَّد
کز نعت او مُشعبد حیران شده است و شیدا
آب کبود بوده چون آینه زدوده
صندل شده است سوده کرده به می مطرا
رنگ و نبید و هامون پیروزه گشت و گلگون
نخل و خدنگ و زیتون چون قبههای خضرا
دشت است با ستبرق باغ است یا خُوَرنق
یک با دگر مطابق چون شعر سعد و اسما
ابر آمد از بیابان چون طیلسان رهبان
برق از میانش تابان چون بُسَدین چلیپا
آهو همی گرازد، گردن همی فرازد
گه سوی کوه تازد گه سوی راغ و صحرا
آمد کلنگ فرخ همرنگ چرخ و دورخ
همچون سپاه خَلُّخ صف برکشیده سرما
وی بعد از این تغزل و تنسیب زیبا به موضوع کربلا و شهادتامامحسین ع می پردازد
دست از جهان بشویم عز و شرف نجویم
مدح و غزل نگویم، مقتل کنم تقاضا
میراث مصطفی را فرزند مرتضی را
مقتول کربلا را تازه کنم تولا
آن نازش محمد پیغمبر مؤبد
آن سید ممجد شمع و چراغ دنیا
آن میر سر بریده در خاک خوابنیده
از آب ناچشیده گشته اسیر غوغا
تنها و دلشکسته بر خویشتن گرسته
از خانومان گسسته وز اهلبیت آبا
از شهر خویش رانده وز ملک برفشانده
مولی ذلیل مانده بر تخت ملک مولی
مجروح خیره گشته ایام تیره گشته
بدخواه چیره گشته بیرحم و بیمحابا
بیشرم شمر کافر، ملعون سنان ابتر
لشکر زده برو بر، چون حاجیان بطحا
آن کور بسته مطرد بیطوع گشته مرتد
بر عترت محمد چون ترک غز و یغما
صفین و بدر و خندق، حجت گرفته با حق
خیل یزید احمق یک یک به خونش کوشا
پاکیزه آلیاسین گمراه و زار و مسکین
و ان کینههای پیشین آن روز گشته پیدا
آن پنج ماهه کودک، باری چه کرد ویحک
کز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا
بیچاره شهربانو مصقول کرده زانو
بیجاده گشته لؤلؤ بر درد ناشکیبا
مؤمن چنین تمنّی هرگز کند؟ نگو، نی!
چونین نکرد مانی، نه هیچ گبر و ترسا
آن بیوفا و غافل، غرّه شده به باطل
ابلیسوار و جاهل، کرده به کفر مبدا
رفت و گذاشت گیهان، دید آن بزرگ برهان
وین رازهای پنهان پیدا کنند فردا
تخم جهان بیبر، این است و زین فزونتر
کهتر عدوی مهتر نادان عدوی دانا
بر مقتل ای کسایی برهان همی نمایی
گر هم بر این بپایی بیخار گشت خرما
مؤمن درم پذیرد تا شمع دین بمیرد
ترسا به زر بگیرد، سمّ خر مسیحا
تا زندهای چنین کن دلهای ما حزین کن
پیوسته آفرین کن بر اهلبیت زهرا»
در جایی خواندم که تکرار مصوت های "ا" "ی" "و" و همچنین تکرار صامت های لب پیوندی "م" و "ب" فضای عزا و سوگ را بسیار برجسته تر می نماید و همینگونه است.(با این طرح یک بار دیگر این قصیده ی فاخر را تامل بنمایید.)
***
کسایی در آغاز چون دیگر هم قطاران خویش مداحملوک بود، سپس پشیمان گشت و به مدح ائمه پرداخت. او پرچمدار شاعران شیعی است.
در "مرو" بزاد و در "مرو" بدرود حیات گفت و معاصر سامانیان بود.
📕کانال آموزشی ادبیات
📕"شعر عاشورایی"(بخش سوم)
📕حشمت الهپاک طینت
📕سیمای مرکز خوزستان
شعر عاشورایی پارسی را می توان به چهار دوره تقسیم کرد:
۱) قرون اولیه شعر پارسی از نیمه ی دوم قرن سوم تا حکومت صفویه
۲)دوره ی حکومت صفویه
۳)دوره حکومت افشاریه،، زندیه و ترکان قجر
۴) دوره معاصر
در دوره ی اول به عللی از جمله عدم استقرار حکومتی شیعی، فراوانی شعر عاشورا اندک است و اگر شعری گفته می شود عموما به تلویحا و به تلمیح به واقعه ی عاشورا اشاره دارد، شاعرانی چون قطران تبریزی، ناصر خسرو، سنایی، سعدی، مولانا و... :
▫️رفتی زجهان به تشنگی بیرون
مانند شهید کربلا بودی
"قطران تبریزی"
▫️ ای ظهير از گور نقبی میزنم تا کربلا
می روم گريان به پابوس حسين تشنه لب
"ظهیر فاریابی"
▫️کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بینوایی
در آن بحرید کاین عالم کف او است
زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورتهای عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کاین نقش سخن شد
بهل نقش و به دل رو گر ز مایی
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق
که اصل اصل اصل هر ضیایی
"مولانا"
با روی کار آمدن حکومت صفوی و رسمیت یافتن مذهب تشیع و توصیه ی پادشاهان صفوی-از جمله شاه تهماسب- به اینکه"دست از مدحما بردارید و به مدح ائمه بپردازید" شاعران به مدح ائمه پرداختند و بسیاری شعر عاشورایی گفتند. از جمله ی این شاعران "محتشم کاشانی"است که دست از مدح شاهان بداشت و دوازده بند معروف و بی بدیل عاشورایی خود را سرود:
▫️باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
و بسیاری به تقلید از او ترکیب بند سرایی را آغازیدند و بسیاران عاشورایی گفتند.
در دوره ی بعد یعنی دوره ی حکومت قاجار، شاهان قاجار خود نیز دست به کار شدند و در شعر عاشورایی طبع آزمایی کردند. از جمله ناصرالدین شاه که "ناصر"تخلص می کرد و فتحعلی شاه قاجار متخلص به "خاقان"!
می گویند که ناصرالدین شاه در دهه ی محرم سبیل هایش را آویزانمی کرد و کلاهش را به نشان عزا کج می نمود. وی شعرهای عاشورایی قابل توجهی دارد و همچنین فتحعلی شاه...
ادامه دارد...
📕کانال آموزشی ادبیات
@
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل!
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل!...
اگر دست میداد، دل میبریدم
به دست تو از هر دو دنیا، اباالفضل!
دل از کودکی از فرات، آب میخورد
و تکلیف شب، آب، بابا، اباالفضل!...
فدک مادری میکند کربلا را
غریبی تو هم، مثل زهرا اباالفضل!
تو را هر که دارد ز غم بینیاز است
وفا بعد از این نیست تنها اباالفضل!
تو با غیرت و آب و دست بریده
قیامت به پا میکنی، یا اباالفضل!
#ابوالقاسم_حسینجانی #شعر #محرم #شب_نهم_محرم #حضرت_عباس
📕"شعر عاشورایی"(بخش چهارم)
📕ادامه دوره سوم (قاجاریه)
📕حشمت الهپاک طینت
📕سیمای مرکز خوزستان
شاید بسیاری ندانند آن شعر ویژه ای که بارها با آن بر سر وسینه زده ایم و حس و حال گرفته ایم و پر خلسه شده ایم اثر طبع ناصرالدین شاه قاجار باشد، و آن شعر، این است:
👈بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید سر جدا
ناصر برای علی اکبر شعر گفته است و در آن اشاراتی به حجله ی قاسم و حضرت عباس و امام سجاد و امام علی ع و علقمه و... دارد:
ﺧﺮﻡ ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﻨﺒﻊ ﺍﻧﻬﺎﺭ ﮐﻮﺛﺮ ﺍﺳﺖ
ﮐﻮﺛﺮ ﮐﺠﺎ ﺯ ﺩﯾﺪﻩ ﭘﺮ ﺍﺷﮏ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ
ﻧﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻭ ﮐﺮﺑﺒﻼ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﻟﺮﺑﺎﺳﺖ
ﻧﺎﻡ ﻋﻠﯽ ﺍﮐﺒﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻟﺮﺑﺎﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻼ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻗﺒﺮ ﻫﺮ ﺷﻬﯿﺪ
ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺗﺮﺑﺖ ﺷﻬﺪﺍ ﻣﺸﮏ ﻭ ﻋﻨﺒﺮ ﺍﺳﺖ
ﻫﺮ ﯾﮏ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﺮﻗﺪﺷﺎﻥ ﭼﻬﺎﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺩﺍﺷﺖ
ﺷﺶ ﮔﻮﺷﻪ ﯾﮏ ﺿﺮﯾﺢ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻔﺖ ﮐﺸﻮﺭ ﺍﺳﺖ
ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺳﺒﺒﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮔﻔﺖ
ﭘﺎﺋﯿﻦ ﭘﺎﯼ ﻗﺒﺮ ﺣﺴﯿﻦ ﻗﺒﺮ ﺍﮐﺒﺮ ﺍﺳﺖ
ﭘﺎﺋﯿﻦ ﭘﺎﯼ ﻗﺒﺮ ﻋﻠﯽ ﺍﮐﺒﺮ ﺟﻮﺍﻥ
ﻫﻔﺘﺎﺩ ﻭ ﯾﮏ ﺷﻬﯿﺪ ﭼﻮ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﻧﻮﺭ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﺟﻨﺐ ﻧﻬﺮ ﻋﻠﻘﻤﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﮑﯽ ﺷﻬﯿﺪ
ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍ ﺟﺪﺍ ﺯ ﺷﻬﯿﺪﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﺖ؟
ﮔﻔﺘﺎ ﺧﻤﻮﺵ ﺩﺍﺭ ﮐﻪ ﻋﺒﺎﺱ ﻧﺎﻣﺪﺍﺭ
ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﻭ ﺍﺩﺏ ﺑﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺍﺳﺖ
ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﯿﻤﻪ ﮔﺎﻩ ﻭ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺑﮕﻮﺵ ﺩﻝ
ﺁﻧﺠﺎ ﻓﻐﺎﻥ ﺯﯾﻨﺐ ﻭ ﮐﻠﺜﻮﻡ ﺍﻃﻬﺮ ﺍﺳﺖ
ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﯿﻤﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﮐﺮﺑﻼ
ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺻﺪ ﻏﻢ ﻭ ﻣﺤﻨﺖ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﺳﺖ
ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻡ ﺑﻪ ﺣﺠﻠﻪ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﮐﺮﺑﻼ
ﺩﯾﺪﻡ ﻋﺮﻭﺱ ﻗﺎﺳﻢ ﺩﺳﺘﺶ ﺯ ﺧﻮﻥ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﺭﻓﺘﻢ ﺯ ﮐﺮﺑﻼ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺗﺮﺑﺖ ﻋﻠﯽ
ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﮔﺎﻩ ﻋﻠﯽ ﻋﺮﺵ ﺍﮐﺒﺮ ﺍﺳﺖ
ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻡ ﺑﻪ ﺻﺤﻦ ﻭ ﺳﺮﺍﯾﺶ ﺑﺼﺪ ﺍﻣﯿﺪ
ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﭼﻠﭽﺮﺍﻍ ﻋﻠﯽ ﺳﺮﻭ ﮐﻮﺛﺮ ﺍﺳﺖ
ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻕ ﺷﺪﻡ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﺮﻡ
ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﻧﻮﺡ ﻧﺒﯽ ﺟﺎﯼ ﺣﯿﺪﺭ ﺍﺳﺖ
ﭘﺮ ﻧﻮﺭ ﭼﺸﻢ ﻧﻮﺡ ﻧﺒﯽ ﺍﺯ ﻋﻠﯽ ﺑﻮﺩ
ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﻫﻢ ﺯ ﮐﺎﺗﺐ ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺳﺖ
ﺷﺎﻫﺎ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ (ﻧﺎﺻﺮﺩﯾﻦ) ﺑﺎﺩ ﭼﺎﮐﺮﺕ
ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺟﻨﺎﺏ ﻣﻄﻬﺮ ﺍﺳﺖ
(ﻧﺎﺻﺮ) ﭼﻮ ﺑﺮ ﻧﺠﻒ ﺑﺮﺳﯿﺪ ﻭ ﺑﮕﺮﯾﻪ ﮔﻔﺖ
ﻫﺮ ﺻﺒﺢ ﻭ ﺷﺎﻡ، ﭼﺸﻢ ﺍﻣﯿﺪﺵ ﺑﺪﯾﻦ ﺩﺭ ﺍﺳﺖ .
در این شعر "حسن تعلیلی" زیبا و لطیف آورده شده که در آن علت دور افتادن قبر حضرت عباس را از قبر برادرش به زیبایی بیان می کند و البته که جای تامل دارد.(بیت هفتم و هشتم) و مراد از قبر شش گوشه قبر امام حسین ع است.
آورده اند که ناصر در کربلا مرثیه خوانی طلب کرد تا به مرثیه اش بگرید یکی آوردند هرچه خواند نگریست تا دیگر کس آمد و از سوز صدای او به گریه افتاد و این رباعی را بگفت:
👈گر دعوت دوست می شنودم آن روز
من گوی مراد می ربودم آن روز
آن روز که بود روز هل من ناصر
ای کاش که”ناصر”تو بودم آن روز
البته که جناس تام "ناصر" جالب افتاده است. و اینکه اگر آن روز می بود "هل من ناصر" امام را لبیک می گفت.
ناصرالدین شاه برای ظهر عاشورا هم شعری دارد. و دیگر نکته اینکه قدیمی ترین صدای نوحه خوانی به جا مانده صدای نوحه ایست که در دستگاه "همایون" اجرا شده و شعر آن را ناصرالدین شاه گفته است.
فتحعلی شاه- دیگر شاه قاجار که "خاقان" تخلص می کرد- نیز از قافله ی شاعران عاشورایی سرا عقب نمانده و می سراید:
▫️محرم آمد و آغاز ماه ماتم شد
مهی که بارور از وی نهال هر غم شد
مگر به چشم من از خون رسد دگر مددی
ز بس که دیده من اشک ریخت بی نم شد
کجاست حضرت آدم که بیند از نسلش
چه جور و ظلم که بر بهترین عالم شد
چرا که خم نشود قامتم زغم کامروز
ز بار محنت و غم قد آسمان خم شد
به خالق دو جهان بندهای چنین زیبد
که خواجگی دو عالم به او مسلم شد
برای ماتم آن شاه کربلا «خاقان»
سرشک دیدهام از خون دل دمادم شد
ایرج میرزا نیز عاشورایی منحصر به فردی دارد:
▫️رسم است هر که داغ جوان دیده
دوستان رأفت برند حالت آن داغ دیده را
یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا
وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را
آن دیگری بر او بفشاند گلاب قند
تا تقویت شود دل محنت کشیده را
یک چند دعوتش به گل و بوستان کنند
تا برکنندش از دل، خار خلیده را
جمعی دگر برای تسلای او دهند
شرح سیاه کاری چرخ خمیده را
القصه هر کس به طریقی ز روی مهر
تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را
آیا که داد تسلیت خاطر حسین
چون دید نعش اکبر در خون تنیده را
آیا که غمگساری و اندوه بری نمود
لیلای داغ دیدهی محنت کشیده را
بعد از پسر دل پدر آماج تیغ شد
آتش زدند لانهی مرغ پریده را
این دوره، دوره ی طلایی شعر عاشوراییست.
📕کانال آموزشی ادبیات
May 11
السلام علیک یا ابا عبدالله....
......
لبخند تو از حماسه گلگون شده بود
صحرای تو بی قرار مجنون شده بود
در رکعت دوم گلوی اصغر
دستان قنوت تو پر از خون شده بود
.........
مردان رهت اسیر دنیا نشدند
در دایره ی تنگ زمین جا نشدند
دیدند بهشت سبز چشمان تو را
دلبسته ی سیب سرخ حوّا نشدند
...........
همواره دَمَت بوی مسیحا دارد
حتی عَلَمت بوی مسیحا دارد
با خاک چه کرده ای که امروز حسین
خاک قَدَمت بوی مسیحا دارد
..........سروده :حسین کیوانی
https://drive.google.com/file/d/1EJiERioHsC8_2q_m-Io9kHGQlyxiPu2e/view?usp=drivesdk
بُلغِیرَت
(رجزستایش حضرت ابالفضل - غزل مُرصَّع)
با نوای حاج مهدی منگلی
شعر: غلامرضا کافی
ای خوش بر و بازو،یله گیسو،صله ابرو، گل خوش بو نفس وخشک لب و مشک گریبان
ای هیمنه هی هو،علوی رو، قرشی خو، حبشی مو ،همه ی دلخوشی گریه نصیبان
باچشم غزل خیز و دلاویز و دل انگیز و شکر ریز لبانی که ترنمگر قران
برخیز وبپرهیز از این فتنه ی یکریز که لبریز شد از رشک وحسد جان رقیبان
قرص قمر ای ماه لقب، شاه نسب، پاک حسب، رعد غضب، برق نگاهت جگر آشوب
ای فخرعجم، میرعرب، نخل رطب، کوه ادب نیست به جز نام خوشت مشق ادیبان
ای شیر دژم، میرعلم، چهره بقم، باغ ارم، عجب عجم، ماه ترین رشک پلنگان
ای تیغ دو دم، خصم ستم، ماه حرم، شاه کرم، دست قلم هست تورا یار غریبان
ای نایره دم، شعله نفس، گونه قبس، برق فرس، موج ارس ،آمده از علقمه عطشان
هان ای همه چیز ای همه کس، کشته هوس، خیمه عسس، دادرس قاطبه ی تنگ شکیبان
ای بحروفا، نهرسخا، شهرعطا، دست شفا، قبله نما، جانم وجانانم ابالفضل
هم خشم خدا، قهر قضا، تیررها، تیغ بلا برسر کاسب ستمان خلق فریبان
ای ماه بدل، کوه بطل، صخره مثل، شیر جدل، باد وش تیزتک عابس وعباس
هیبت جبل ای لفظ عسل، چهره غزل، هست ازل تا ابدت سلسله ی نسل نجیبان
هیهات ازاین گریه اثر، سوگ خبر، داغ شرر، اشک ثمر، قصه ی سالارشهیدان
ای قرص قمر،تشنه جگر، سوخته پر، خیز که تنهاست کنون زینب و خفتند حبیبان!
[تقدیم به مردانی که به خدا دست دادند.]
شکوه نام تو با مویه کم نخواهد شد...
حماسهی تو که تسلیم غم نخواهد شد!
زمین زدند علم را؟ زمین قسم خوردهست،
که هیچ پرچمِ دیگر، علم نخواهد شد!
«بدین رواق زبرجد نوشتهاند به زر»
ستم به سیم و زرش محترم نخواهد شد!
چگونه بسته امید، اهرمن به سازش تو؟
سرت به نیزه بلند است و خم نخواهد شد!
چه شاعرانه نوشتی که دست، همچون نی
اگر بریده نباشد قلم نخواهد شد!
صدای زمزمهی زمزم است! میشنوی؟
که هیچ آب چو آب حرم نخواهد شد!
مرام و نام تو حاشا که یادمان برود
«چنین نبود و چنین نیز هم نخواهد شد»
#محمد_محمدیرابع
تنت رنگین، سرت رنگین کمان است
لبت گلواژه ی سرخ اذان است
هزاران ندبه از چشم تو جاری ست
دو دست تو مفاتیح الجنان است
سجاد حیدری قیری
📕"شعر عاشورایی"(بخش پنجم)
📕دو شاعر عاشورایی با دو نگاه متفاوت
▫️محتشم کاشانی(نگاهی عاطفی)
▫️عمان سامانی(نگاهی عرفانی)
📕به قلم حشمت اله پاک طینت
تا عَلَم عزای حسین برپاست یعنی تا قیام قیامت شعر باشکوه محتشم کاشانی زینت دفتر روزگاران خواهد بود و نو به نو هر سال و همه سال در دهه ی محرم با طراوتی دیگرگونه تر خواهد بالید شعری که با آن همگان و همگان بر سر و سینه می زنند و سر و دستار پاره می کنند و خون می گریند.
محتشم شاعر "عامه" است، مرکز ترکیب بندش "عطش" -تشنگی امام حسین و یاران او- او می گوید: هر دیو و ددی در روز عاشورا سیراب است اما سلیمان کربلا یعنی ابا عبدالله از شدت تشنگی نگین پادشاهیش را می مکد:
▫️بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکید
خاتم ز قحطِ آب، سلیمان کربلا
ترکیب بند معروف او جریانی است سراسر اشک و عزا:
▫️باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و جه ماتم است...
▫️کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
▫️نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
این یعنی "بعد عاطفی" عاشورا همان بعدی که محتشم از آغاز تا انجام دوازده بند خویش آن را به بانگ بلند فریاد می زند.
در شعر محتشم صبح عاشورا تاریک است:
▫️این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
و جریان گودال قتلگاه تلخ است و ناشیرین، او با حسن تعلیلی شگفت با سوز و آه و ضجه می سراید:
▫️روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار
او خورشید را چون زنی عزا دار تصویر می کند که در عزای حسین ع سر برهنه به کوهسار طلوع می کند،
فضای ترکیب بند محتشم فضایی متراکم از درد است و اندوه:
▫️موجی به جنبش آمد و برخاست کوه
ابری به بارش آمد وبگریست زار زار
مصراع مصراع شعر او شِکوه است و شکایت تا آنجا که حتی ملایک را اندوهگین و ماتم زده می بیند و می نمایاند:
▫️در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
▫️جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
📕و اما نگاه عمان سامانی نگاهی دیگر است:
از نگاه او تشنگی بی معناست.
او معتقد است که هر کس طرح روشنی از ایمان و عظمت حسین را در جان شیفته و شیدای خویش دارد سیراب وحدت است و توحید، حسین و همکیشانش از جام طهور عشق بسیاران نوشیده اند و بسیاران می نوشند، چشمه چشمه عشقند و دریا دریا دلدادگی محض،
اصل بر تشنگی بود آن روز، اصلا آنان به دنبال تشنگی بودند و عطش رامی جستند، و علقمه و آب دستاویزی و رمزی:
▫️این عطش رمز است و عاشق واقف است
سر حق است این و عشقش کاشف است
▫️...می گرفتی از شط توحید آب
تشنگان را میرساندی با شتاب
حسین و یارانش با چهره هایی روشن و شاد،در روزی خورشیدی، آرامشگاه ِمقتل را طرحی از وصل می ریزند، مقتل یعنی قرارگاه وصال معشوق، یعنی وعده گاه شادمانِ رسیدن ها و پیوستن ها:
▫️سر خوشم آن شهریار مهوشان
کی به مقتل پا نهد دامن کشان
▫️عاشقان خویش بیند سرخرو
خون روان از جسمشان مانند جو
▫️غرق خون افتاده بر بالای خاک
سوده بر خاک مذلت روی پاک
▫️جان به کف بگرفته از بهر نیاز
چشمشان بر اشتیاق دوست باز
نگاه عمان سامانی در مثنوی بلند "گنجینه الاسرار" نگاهی بسیار عارفانه است، دیگرطور می بیند و دیگر طور ترسیم می کند، نگاهی که "خواص" آن را می فهمند و می خواهند، عاشورایی که او ترسیممی کند، بزم عشق است و هنگام و هنگامه ی وصال بی دریغ معشوق..
او در ترسیم عرفانی آب آور کربلا، عباس این گونه می سراید:
▫️روز عاشورا به چشم پر ز خون
مشک بر دوش آمد از شط چون برون
▫️شد به سوی تشنه کامان رهسپر
تیرباران بلا را شد سپر
▫️پس فرو بارید بر وی تیر تیز
مشک شد بر حالت او اشک ریز
▫️اشک چندان ریخت بر وی چشم مشک
تا که چشم مشک خالی شد ز اشک
▫️خوش نباشد از تو شمشیر آختن
بلکه خوش باشد سپر انداختن
▫️مژه داری احتیاج تیر نیست
پیش ابروی کجت شمشیر چیست؟!
در برابر معشوق باید سپر افکند، آختن شمشیر شرط عشقبازی نیست، تا تیر مژه هست و ابروی کج چون شمشیر معشوق جایی برای تیر و شمشیر باقی نمی ماند
▫️تکمله: از نگاه محتشم اصحاب عاشورا بسیاران تشنه اند چرا که آب را از آنان دریغ کرده اند عطش دارند و آب می جویند. اما از نگاه عمان سامانی حسین ع و اصحابش تشنه ی تشنگی اند و با جانی پر بهجت و منبسط عطش جویانند.
____
▫️محتشمکاشانی: شاعر پارسیگوی سدهٔ دهم هجری و همدوره با پادشاهی شاه طهماسب یکم صفوی، شغل اصلی محتشم بزازی و شَعربافی بود و تمام عمر خود را در کاشان زیست.
▫️عمان سامانی:میرزا نورالله عمان سامانی ملقب به تاج الشعرا و متخلص به عمان از شعرای پرآوازه ی آیینی در نیمة دوم سده 13 و اوایل سده 14 هجری است.
📕کانال آموزشی ادبیات
کربلا لبریز عطر یاس شد
نوبت جانبازی عباس شد
#زنده یاد آقاسی
فرارسیدن تاسوعای حسینی بر دلسوختگان مکتب عاشورا تسلیت باد
#حضرت_عباس_ع_شهادت
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
میخواهم از آن ساقی عاشق بنویسم
نمنم به خروش آیم و هِقهِق بنویسم
دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
در هر قدمت هر نفست جلوۀ ذات است
وصف تو فراتر ز شعور کلمات است
در حسرت لبهای تو لبهای فرات است
عالم همه از این همه ایثار تو مات است
از علقمه با دیدۀ خونبار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
سقا تویی و اهل حرم چشم به راهت
دلها همه مست رجز گاه به گاهت
هر چند تو بودی و عطش بود و جراحت
دلواپس طفلان حرم بود نگاهت
سقای ادب جلوۀ ایثار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
افتاد نگاه تو به مهتاب، دلش ریخت
وقتی به دل آب زدی آب، دلش ریخت
فرق تو شکوفا شد و ارباب، دلش ریخت
با سجدۀ خونین تو محراب، دلش ریخت
صد حیف که آن یار وفادار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
انگار که در علقمه غوغا شده آری
خونبارترین واقعه برپا شده آری
در بزم جنون نوبت سقا شده آری
دیگر پسر فاطمه تنها شده آری
این قافله را قافلهسالار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
ای علقمه از عطر تو لبریز، برادر!
ای قصۀ دست تو غمانگیز، برادر!
بعد از تو بهارم شده پاییز، برادر!
برخیز! حسین آمده برخیز! برادر!
عباسترین حیدر کرار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
✍️ #حسین_علاءالدین
📝 #اشعار_آیینی