eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
282 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
295 ویدیو
91 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5864162820551087521.opus
2.72M
نقد شعر جناب احمد تمیمی دکتر داودرضا کاظمی کانال ادبیات دانشگاه چالوس
18.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند تک‌بیت ناب از زبان رهبر معظم انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نه، وصل ممکن نیست! همیشه فاصله‌ای هست، اگر چه منحنی آب، بالش خوبی است، برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر! همیشه فاصله‌ای هست! دچار باید بود، وگرنه زمزمه ی حیات، میان دو حرف، حرام خواهد شد...
۷ شهریورماه سالروز تولد کیومرث صابری فومنی ( گل آقا ) کیومرث صابری فومنی ( زاده ۷ شهریور ۱۳۲۰ فومن  --  درگذشته ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۳ تهران ) نویسنده ، روزنامه نگار و طنزنویس
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ۷ شهریور زادروز کیومرث صابری "گل‌آقا" (زاده ۷ شهریور ۱۳۲۰ فومن -- درگذشته ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۳ تهران) نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزنویس او که پایه‌گذار مؤسسه گل‌آقا بود، از دانشگاه تهران فوق لیسانس ادبیات داشت و دوران معلمی، همکار و دوست نزدیک محمدعلی رجایی بود و در مجله توفیق فعالیت می‌کرد. از سال ۱۳۶۳ به‌نوشتن یادداشت‌های روزانه طنز با نام مستعار «گل آقا» و با عنوان «دوکلمه حرف‌حساب» در محتوای انتقادی با روزنامه اطلاعات همکاری می‌کرد. در یکم آبان ۱۳۶۹ نخستین شماره هفته‌نامه "گل‌آقا" را با تیراژ صدهزار نسخه و با قیمت ۱۵ تومان منتشر کرد که با نایاب شدن نسخه‌های اولیه، بازنشر شد. این مجله در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ با زبان طنز و کاریکاتور به‌نقد فضای سیاسی و اجتماعی کشور می‌پرداخت. اما در ۲ آبان ۱۳۸۱ و در دوازدهمین سالگرد انتشار، هم‌زمان با چاپ ۵۴۸مین شماره، تعطیلی هفته‌نامه به‌دلایلی نامعلوم اعلام شد و با چاپ سرمقاله شماره ۵۴۸ که این بار در آن نه شاغلام و غضنفری بود و نه گل‌آقایی، صابری از تصمیم خود برای پایان کار هفته‌نامه خبر داد. وی  پس از تحمل بیماری سخت درگذشت، در حالی که به اصرار خودش جز چند نفر، کسی از بیماری‌اش خبر نداشت تا دلی آزرده و خاطری اندوهگین نشود.
✳️ درباره‌ی "من خود به چشمِ خویشتن، دیدم که جان‌ام می‌رود" (سعدی) ❇️ سعدی در غزلِ جاودانه‌ی "ای ساروان آهسته‌ ران ..." بیتی درخشان دارد: در رفتنِ جان از بدن گویند هرنوعی سخن من خود به چشمِ خویشتن دیدم که جان‌ام می‌رود در برخی منابعِ بلاغی این بیت را ذیلِ مبحثِ "تجسّم" ("مجسّم‌کردنِ تصاویرِ غریب") شاهد‌آورده‌اند (بدیع، استاد سیروس شمیسا، انتشارات فردوس، چ چهاردهم، ۱۳۸۱، ص ۱۰۹). گرچه در رویه‌‌ی کلام، پیچش و ابهامی دیده‌نمی‌شود اما گویا سعدی به اشارتی و روایتی نظرداشته که آگاهیِ ما از آن، زیباییِ بیت را دوچندان می‌کند. این‌که مرگ رازی است و لحظه‌ی جان‌دادن یا "تجربه‌های دمِ مرگ" نیز لحظه‌ای خاص، سخنِ تازه‌ای نیست. گمان‌می‌کنم هر آیین و باوری نیز نگاهی به آن لحظه‌ی شگفت دارد. ازجمله باورِ زرتشتی‌ها را از لحظه‌ی ازکارافتادنِ تدریجیِ اندام‌ها و درنهایت جان‌سپردن، در بُندهشن می‌توان‌دید (فرنبغ‌دادگی، گزارنده: مرداد بهار، انتشارات توس، ۱۳۶۹، ص ۷۰). تاآن‌جاکه دیده‌ام در شروحی که بر غزل‌های سعدی نوشته‌شده (ازجمله، شرح‌های خطیب‌رهبر، انوری، برگ‌نیسی، نیازکار و برزگرِ خالقی _ عقدایی) به نکته‌ای که درادامه خواهدآمد، اشاره‌ای نشده‌است. معنی ظاهری بیت چنین است: درباره‌ی لحظه‌ی جان‌سپردنِ آدمی سخنانِ گوناگونی روایت‌کرده‌اند اما من با چشمِ خودم دیدم که جان‌ام (یا: محبوب) دارد از تن‌ام جدا می‌شود. درحقیقت در نگاه سعدیِ عشق‌اندیش، جدایی از یار مساوی است با لحظه‌ی احتضار و مرگ. و این مضمونی است مکرر در شعرِ فارسی، و سعدی نیز شاعری است که مرارت‌ِ دمِ جان‌دادن (و گاه سنجشِ آن با لحظه‌ی فراق) بسیار در شعرش بازتاب‌یافته. نمونه‌ای از گلستان: ندیده‌ای که چه سختی همی‌رسد به کسی که از دهانش به‌درمی‌کنند دندانی؟! قیاس‌کن که چه حالت بوَد در آن ساعت که از وجودِ عزیزش به‌درروَد جانی! اما آن روایت و اشارت که به گمانِ ما سعدی در بیتِ خویش به آن نظر‌داشته کدام است؟ استاد فروزانفر در شرحی که بر گزیده‌ای از مثنوی نوشته‌اند، در تعلیقاتِ بیتِ: چشم را ای چاره‌جو در لامکان هین بنه چون چشمِ کشته سوی جان حدیثی نقل‌می‌کنند: "اذا خَرجَ الرّوح، تَبِعهُ البَصرُ" (چون جان از قالب بیرون‌رفت، چشم درپیِ او است و نگران است که مگر بازآید). و درادامه در توجیهی خردپسندانه درباره‌ی این باور می‌افزایند: "و غالباً ممکن نمی‌گردد که چشمِ کشته را ببندند و پس‌ازمرگ، بازمی‌مانَد. تصورکرده‌اند که مرده و کشته چشم به طرفِ روح دوخته و از وی التماسِ بازگشت می‌کند؛ و غیر‌از‌این برای تشبیه چشمِ چاره‌جو به چشمِ کشته، راه و مناسبتی به‌نظرنمی‌رسد" (گزیده‌ی مثنوی، انتشارات جامی، ۱۳۷۱، ص ۲۰۸). استاد در کتاب احادیث مثنوی نیز ذیل همین بیت به نقل از منابعی هم‌چون صحیح مسلم، مسند احمد و جامع صغیر، روایاتی را شاهدآورده‌اند، ازجمله این دو حدیث: _ "انَّ الرّوحَ اذا قُبِضَ تَبَعَهُ البصرُ" _ "اذا حضَرتم موتاکم فاَغمَضوا البصرَ فانَّ البصرَ یتَّبعُ الرّوح [...]" (انتشارات امیرکبیر، چ پنجم، ۱۳۷۹، ص ۴۸). در شرح التّعرف لمذهب التّصوف نیز مشابه همین روایت آمده: "به بعضی خبرها آورده‌اند از پیامبر [...] که چون مرده را جان بردارند هم‌چنان چشم‌های وی بازماند؛ ازبهرآن‌که به جان خود همی نظاره‌کند. چون جان از وی بردارند و بروند و ببرند، هم‌چنان چشم‌های وی نگران بوَد" (مستملی بخاری، تصحیح استاد محمد روشن، انتشارات اساطیر، ربع دوم، ص ۸۴۰). و مولوی خود همین نکته را در بیتی از غزلیات شمس نیز آورده: دو چشمِ کشته شنیدم که سوی جان نگرد چرا به جان نگری چون به جانِ جان رفتی؟! احتمال‌دادم استاد شفیعی در شرحشان بر غزلیات شمس، به این نکته پرداخته‌باشند؛ پس‌از مراجعه روشن شد ایشان غزل را شرح‌کرده‌اند اما این بیت از غزل حذف‌شده‌‌است (غزلیات شمس تبریز، انتشارات سخن، ج ۲، ص ۱۳۳۲). در شرح استاد توقیق سبحانی هم به نکته‌ی بیت اشاره‌ای نشده (دیوان کبیر، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۶، ج ۱، ص ۴۱۳). برای آن‌که بر رواجِ این باور در ادبیات فارسی تاکیدشود این هم شاهدی دیگر از دیوان ابوالفرج رونی که در آن، نگاهِ حسرت‌مندانه و ترسان و لرزانِ عاشق به معشوق، با لحظه‌ی جان‌کندن سنجیده شده: چون دیده‌ی من به‌سوی جانان نگرد ترسان نگرد، ز خلق پنهان نگرد چشمِ سرِ من در تو بدان‌سان نگرد چون دیده‌ی مرده کز پسِ جان نگرد (تصحیح چایکین، ضمیمه‌ی سال ششم مجله‌ی ارمغان، مطبعه‌ی شوروی، ۱۳۰۴، ص ۱۴۰). سخنِ آخر: آیا سعدی در بیتی دیگر از غزلیات به همین نکته توجه نداشته؟ در این بیت "دل" به‌جای جان آمده: گفته‌بودیم به خوبان که نبایدنگریست دل‌ببردند و ضرورت نگران‌گردیدیم! ❇️ مطلب ارسالی از: کانال « از گذشته و اکنون »
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در زبان و "بیان" مسئولان « حرف های "حساب" کم داریم» مانده خورشید مهر آن ورِ ابر در زمین "آفتاب" کم داریم مثل "اصحاب کهف" در خوابیم تازه انگار "خواب" کم داریم بابت خواب های غفلت خود بالش و رختخواب کم داریم جهت خوردن "حقوق بشر" چند دریای "آب" کم داریم بابت درج کارهای "خطا" هفتصد من "کتاب" کم داریم در زمین گند می زنیم از بس لولهٔ " فاضلاب" کم داریم بوی آن هم شدید می پیچد چون که عطر و گلاب کم داریم تند و تیزیم در امور " خلاف" در " درستی" شتاب کم داریم گرچه وارونه گفته ام این بیت دغدغه در "حجاب" کم داریم! کله هامان پر از "سؤال"، ولی بهر آنها " جواب"کم داریم فیلمان یاد "کودکی" کرده حیف و صد حیف "تاب" کم داریم گر که امروز طنز مان رُو بود؟ معذرت ، "طنز ناب" کم داریم گفت « جاوید» با خودش اما در "قیامت" عذاب کم داریم در "جهنم" گمان کنم گویند قیف و " قیر مذاب" کم داریم چون خدای بزرگ و حی ِ ودود نافمان را بریده با " کمبود"!! 3 شهریور 1403 شعر طنز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا