دهان خشک کویر، آبشار شد با تو
نهال بی ثمری، غرق بار شد با تو
به جای دانه ی مردار، دانه ی جان چید
مزاج زاغ زبون، طبع سار شد با تو
درخت معرفت، از کوچه ی خزان می رفت
به رغم آن همه زردی، انار شد با تو
جهان کوچک زن داشت زیر گِل می رفت
گُلی به عاطفه دادی، بهار شد با تو
چقدر لیقه ی خورشید در دواتت بود
چقدر خط افق آشکار شد با تو
چقدر هسته ی خرما که با تو شد تسبیح
شمار ذکر ازل بی شمار شد با تو
چقدر بر سر تو ریختند خاکستر
چقدر خصم قسم خورده یار شد با تو
پس از تلفظ نامت، جهان شمیم گرفت
زمین شوره و شن ، لاله زار شد با تو
ندای توست که پیچیده در مناره ی کوه
حرای گم شده دردانه غار شد با تو
به برگ غنچه نوشتم، *محمّد* و آنک
بهار شد با تو، نوبهار شد با تو
سجاد حیدری قیری
#سجاد_حیدری_قیری
#محمد_را_دوست_دارم
زندگانی: نقدِ امروز است، جایِ نسیه نیست
ای بسا آدم که رنگِ رویِ فــــــــــــــــــــــــردا را ندید
#علیرضا_شیدا
شقایق
از سهراب سپهری
...ظهر تابستان است
سایهها میدانند که چه تابستانی است
سایههایی بیلک
گوشهای روشن و پاک
کودکان احساس، جای بازی این جاست
زندگی خالی نیست
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.
هشت بهشت، حجم سبز، ص ۲۷۵.
#شقایق
#سهرابسپهری
آخرین پیمبر
مصائب تو مگر از مسیح کمتر بود؟
چه قدر سهم دل آخرین پیمبر بود؟
چه زجرها که کشیدی که سر برآرد دین
درخت عمر تو با خون دل تناور بود
تو را چگونه گذشت آن کبود لحظاتی
که چشم شعب ابیطالب از غمت تر بود
حجاز حجم نفسگیر کینه بود و لجاج
نفاق قوم تو یک کارزار دیگر بود
تو با دو قاطبۀ شرک و جهل جنگیدی
و رنجهای تو حتی از این فراتر بود...
امین! یتیم پر آوازۀ بنیهاشم!
نگاه تو خود اماننامهای معطر بود
✍🏻 #پروانه_نجاتی
🏷 #شعر_نبوی
سلمان درست کرد، مسلمان درست کرد
اعجاز چشم های تو انسان درست کرد
در سرزمین خشک حجاز ابر رحمتت
دریایی از محبت و ایمان درست کرد
آیین تو زنانی از ایل و تبار نور
مردانی از قبیلهی باران درست کرد
دستان مهربان تو با قلبها چه کرد؟!
از سنگ تیره گوهر تابان درست کرد ...
در عصر جاهلیت و کفر بشر، خدا
در سینهی تو زمزم عرفان درست کرد
ما روی تو ندیده دل از دست دادهایم
مهرت اویس در همه دوران درست کرد
ترکیبی از حرارت و شوق است و اشک و آه
این حال ناگزیر که هجران درست کرد
دستی که روی زانوی سلمان گذاشتی
صد لشکر از قبیلهی سلمان درست کرد
#سیدعلی_میرعلی_اکبری
بعد مدتها...
سکهها ایمانشان را برد، بیعتها شکست
یک به یک سردارها رفتند قیمتها شکست
دست بدعت جانماز از زیر پای او کشید
در شب شومی که قبح هتک حرمتها شکست
خنجر مأموم بر پای امامش زخم زد
قامت دین را نماز بیبصیرتها شکست
دشمنان زخمش زدند و دوستان زخم زبان
آه، این آیینه را سنگ ملامتها شکست
زهر جعده تلختر از صلح تحمیلی نبود
زهر را نوشید و بغضش بعد مدتها شکست
✍🏻 #حسین_عباسپور
🏷 #امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
محمدرضا احمدیفر پاییز ۱۳۴۶ در کازرون متولد شد. از دوره تحصیل در هنرستان بود که به فعالیتهای هنری از جمله سرودن روی آورد. او در رشته مهندسی تحصیل کرده و بهعنوان مدیر شهرسازی در شهرداری بوشهر مشغول به کار است. احمدیفر مسئولیت انجمن شعر بسیج هنرمندان و ریاست انجمن ادبی بوشهر را بر عهده دارد. «آوازهای ابری» مجموعه شعر او است.
#محمدرضا_احمدیفر #معرفی_شاعر
بعد از نبی مصیبت عظما شروع شد
جنگ و فریب و فتنه گری ها شروع شد
باورکنید از سر بغضی که داشتند
ظلم و ستم به ام ابیها شروع شد
آغاز فتنه آتش در بود و بعد از آن
خانه نشینی و غم مولا شروع شد
سر بسته نیز می شود از «داغ»روضه خواند
رسم ستم به غنچه از آنجا شروع شد
شاعر دلش گرفت و دمی مویه کرد و بعد
اشکی چکید و روضهٔ زهرا(س) شروع شد
#محمد_صادق_بخشی