فراخوان چهارمین جشنواره بینالمللی شعر در سایه سار طوبی
موضوع زندگی حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها
اولویت موضوعی ام ابیها
مهلت ارسال آثار: ۹ آذر ۱۴۰۳
روش ارسال آثار از طریق وبسایت رسمی جشنواره به آدرس
www.toobaneyriz.ir
یا از طریق پیام رسان ایتا و واتساپ به شماره ۹۸۹۰۱۱۱۸۸۹۰۱ ارسال کنند. زمان و مکان برگزاری شهر فاطمی نی ریز هفته دوم دی ماه سال جاری
نکات قابل توجه
الف. ارسال شعر برای اولویت موضوعی حایز امتیاز افزوده در داوری
خواهد بود.
ب. بخش ویژه به شهرستان نی ریز به عنوان شهر فاطمی اختصاص
دارد و شایسته است شاعران عزیز به نحوی هنری و فاخر این موضوع
را در قالب شعر بیان کنند.
ج. از دریافت آثار به صورت پیوست عکس یا تایپ شده به صورت جدول جدا معذوریم و این آثار به مرحله گزینش راه نخواهد یافت.
د. شاعران و نغمه سرایان بایستی برداشتهای معرفتی خویش را از
موضوع اعلام شده در قالب شعر بیان کنند.
و. شاعران فاطمی محدودیتی از لحاظ فرم و قالبهای ادبی نخواهند
داشت و هر نفر می تواند حداکثر ۳ اثر ارسال نماید.
ه. ذکر مشخصات کامل شامل نام - نشانی - شماره تماس سن
تحصیلات و شغل به همراه اثر الزامی است .
ی. دبیر خانه در استفاده از آثار به نام صاحب اثر در قالبهای مختلف
ادبی و هنری آزاد است.
نامه اي بدون نقطه در زمان قاجار!
یکی از شاهکارهای ادبی زبان پارسى ..
نوشته اي که مي خوانيد نامه اي است که "مرحوم ميرزا محمد الويري" به "مرحوم احمدخان امير حسيني سيف الممالک" فرمانده فوج قاهر خلج نوشته که شروع تا پايان نامه از حروف بي نقطه الفبا انتخاب و در نوع خود از شاهکارهاي ادب زبان پارسي به شمار مي آيد. انگيزه نامه و موضوع آن کمي در آمد و کثرت عائله و تنگي معيشت بوده است. اين نامه در زمان ناصرالدين شاه بوده.
متن نامه :
سر سلسله امرا را کردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعا گو محمد ساوه اي در کلک و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملک الملوک کلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در کل ممالک محروسه اسم و رسم دارم. در هر علم معلم و در هر اصل موسسم .در کلک عماد دومم در عالم، در علم و حکم مسلم کل امم سر سلسله اهل کمالم اما کو طالع کامکار و کو مرد کرم؟ دلمرده آلام دهرم. کوه کوه دردها در دل دارم. مدام در دام وام، و علي الدوام در ورطه آلام دهرم هر سحر و مسا در واهمه و وسواس که مداح که گردم و کرا واسطه کار آرم که مهامم را اصلاح دهد و دو سه ماهم آسوده دارد. مکرر داد کمال دادم و در هر مورد مدح معرکه ها کردم. همه گوهر همه در، همه لاله همه گل، همه عطار روح همه سرور دل، اما لال را مکالمه و کررا سامعه و کور را مطالعه آمد. همه را طلا سوده در محک ادراک آورده احساس مس کردم و لامساس گو آمدم. اما علامه دهرم، ملولم و محسود و عوام کالحمار محمود و مسرور … لا اله الا الله وحده وحده دلا در گله مسدود دار در همه حال که کارهاي همه عکس مدعا آمد علاوه همه دردها و سرآمد کل معرکه ها عروس مهر در آرامگاه حمل در آمد. عالم و عام لام و کرام، صالح و طالح، صادر و وارد، کودک و سالدار، گدا و مالدار، همه در اصلاح اهل و اولاد و هر کس هر هوس در معامله و سودا دارد آماده و اطعمه و هر سماط گرد آورده، حلوا و کاک، سرکه و ساک، کره و عسل، سمک و حمل، گرمک و کاهو، دلمه و کوکو، امرود و آلو، الي کلم کدو، همه در راه، مکر دعاگو که در کل محرومم و در حکم کاالمعدوم. اگر موهوم و معلول معدل سه صاع و دو درم ارده گردد حامد و مسرورم. مگر کرم سر کار اعلي که سرالولد و سرالوالد در او طلوع کرده و دادرس آمده، درد ها دوا، وامها ادا و کامها روا گردد . . .
🆔
۶ آبان زادروز ایرج میرزا
(زاده ۶ آبان ۱۲۵۳ تبریز -- درگذشته ۲۲ اسفند ۱۳۰۴ تهران) شاعر
او از نوادگان فتحعلیشاه قاجار بود که پدر و پدربزرگش هردو شاعر بودند و او طبع شعریاش را از آنها به ارث برده بود. وی فارسی، عربی و فرانسوی را در تبریز نزد عارف اصفهانی و نصراله بهار شیروانی آموخت. در سال ۱۳۰۳ سمت بازرس کل امور مالیه خراسان را رها کرد و بهتهران آمد.
اقامت او در خراسان که پنج سال بهطول انجامید، بارزترین دوران کوشش ادبی وی بود. او نمیتوانست نسبت به جنبشهای آزادیخواهی که در همه جای کشور پدید آمده بود، بیاعتنا باشد و در اشعاری که در این زمان سرود. سادگی و صمیمیت، عمق اندیشه و لحن افشا و اعتراض بهطور کاملا آشکار به چشم میخورد و در این سالهاست که او را بهعنوان یک شاعر بزرگ ملی میشناسند. وی در هنگام ورود به تهران با استقبال گرم و پرشور ادبا و شعرا و مردم عادی که اندیشههای خود را در شعر او دیده بودند روبرو شد
وی شاعری را شغل و حرفه خود قرار نداد و جز به حکم تفنن و فرمان طبع، شعر نمیسرود، حتی در ابتدا از لقب فخر الشعرایی که امیرنظام به او داده بود استفاده نکرد. او تا اواسط عمر کمتر شعر گفته و اشعار او منحصر بههمان قصاید و اشعاری بود که جنبه تفنن و شوخی دوستانه داشت.
در تابستان ۱۲۹۹ اندکی پس از قیام خراسان، ابوالقاسم عارف، سفری به آنجا کرد و مهمان کلنل محمدتقیخان پسیان شد. ایرج که دل خوشی از عارف نداشت، مثنوی عارفانه را سرود و هنگامی که این نوشته بهتهران رسید و چاپ شد، ولولهای در شهر به راه انداخت. دوستان عارف سخت برآشفتند و به وی بد گفتند و او را هجو کردند. مثنوی عارفانه مشتمل بر پانصد و پانزده بیت است و در آن ایرج از عارف گله میکند و نیشهای بسیار تندی میزند ولی این مثنوی قسمتهای بسیار زیبایی در مورد زن، حجاب، مالکان ستمکار و بیچارگی دهقانان در خود دارد که اوضاع و احوال ناگوار مردم و کشور در آن روزگار را روایت میکند.
آرامگاه وی در گورستان ظهیرالدوله تهران است.
نسیم مهربانی
از پروانه نجاتی
به اسکندر بگو تاریخ در زندان نمیماند
زمین هم در مدار بستهی طغیان نمیماند
به اسکندر بگو آینده از آنِ ضعیفان است
کمند بردگی، بر گردن انسان نمیماند...
بساط ظلم، روزی از جهان برچیده خواهد شد
در آفاقش، اثر از خانهی شیطان نمیماند...
برای عشق ورزیدن، زمین آماده خواهد شد
دل افسردهای، در این غریبستان نمیماند
نسیم مهربانی، قلّهها را فتح خواهد کرد
و اوضاع زمین، این گونه بیسامان نمیماند...
همراه آهوان، گزیدهی شعر معاصر زنان ایران، سعید بیابانکی، ص ۷۶.
#مهربانی
#پروانهنجاتی
کار، پول و پارتی😂😂😂
از رضا رفیع
... بعد عمری درس خواندن بیشمار
دائماً سگدو زدم دنبال کار
قحطی کار است توی مملکت
تخم آن را خورده گویی سوسمار
پول و پارتی گر که باشد، غم مدار
یا که بابایت رئیسی مایهدار
گر که از ما بهتران باشی به راست
یا که آقازادهای را یار غار،
بار تو بسته است در ظرف سه سوت
رانت، این سان معجزه آرد به بار
من ولی با این که دارم دکترا
هی مسافر میکشم لیل و نهار...
درحلقهی رندان، مجموعه شعر طنز، انتشارات سوره مهر، ص ۱۵۴ و ۱۵۵.
#شعرطنز
#کارپولوپارتی
#رضارفیع
زبان فارسی در بیمِ موج
دو جریان متضاد در کار بوده است:
یکی چپرَویِ نااصل، و دیگر کهنهگرایی؛
در مورد نخست بر اثر
تفکّری که «هر چه هست نباید باشد» به جوانانِ خسته از وضع موجود چنین القاء شد که
اگر نوشتهای غلط یا بیفعل باشد، بهتر از نوشتهی صاف و راست است، و در شعر نیز افقی نوشتن نشانهی ارتجاع و کهنگی است و عمودی نوشتن، نشانهی نواندیشی.
به این حساب کار به جایی کشید که بدنویسی، ابهام و گِرِهدار بودن، هنر شناخته شود. در مقابل در تدریسِ ادب فارسی در مدارس و حتّی دانشگاهها، کهنهگرایی پای فشرد،
در کتابهای درسی به انتخابهای نامناسب پرداخته شد، به لغت معنی کردن و احیاناً ذكرِ صنایعِ شعری اکتفا گردید، در حالی که این پوستهی ظاهر است. از آنجا که شعر سنّتی مربوط به چند صد سال پیش است و با جوانِ امروز پیوستگیِ زمانی ندارد،
اینگونه برخورد خواه ناخواه فاصله به میان میآورد و موجب بیاعتنایی به آن میگردد که خود توهینی است به آثار بزرگ ادب فارسی.
فاصلهای که در این پنجاه ساله میان جوانان و ادبِ اصیلِ فارسی افتاده، شاید در دنیا کمنظیر باشد،
کمنظیر از آن جهت که ایران واجدِ یکی از غنیترین سرمایههای ادبیِ جهان است و همهی اندیشههای او و زیر و بمِ تاریخی و اجتماعیِ او در آن خلاصه شده است، و چون جوان ایرانی که باید کشور خود را بشناسد،
از آن بیگانه بماند، به معنای آن میشود که از شناختِ "منِ تاریخیِ" خویش محروم مانده و گذشته از آن استعدادِ هنر شناختی را در خود معوّق گذارده، و سلیقهاش را به بیراهه کشانده، و این غبنِ بزرگی است.
رویبُردِ گروهی از جوانان به ادبیاتِ روزنامه _که اکثراً صفحهی ادبی دارند_ از این جهت است.
ادبیاتِ کلاس را «ادبِ رسمی» میخوانند و تصوّر میکنند که رو به عقب میبرد، و ادبِ روزنامه را «پیشرو»، زیرا صرفنظر از محتوا، همان ترکیبِ ظاهرِ آن حاکی از درخواستِ دگرگونی است.
بنابراین سالهاست که به ادبِ کلاس به صورت شیئی موزهای نگاه میشود.
در دانشگاه حتّی دانشجویانِ رشتهی ادبیات به آنچه میخوانند دلبستگی نشان نمیدهند و از سر سیری با آن روبرو میگردند، و چه بسا که در بـرابـر دانشجویانِ رشتههای دیگر احساسِ کمبود بکنند!
همین احساس در معلّمانِ فارسی نیز هست که خود را متولّیِ بازارِ بیرونق میبینند، در حالی که علوم و رشتههای متجدّد برای خود بروبیـا دارند،
کلاسهای ادبی بیروح است و کمکششیِ دانشآموز و دانشجو، معلّم را کِدِر میکند:
این سخن شیر است در پستانِ جان
بیکَشَنده خوش نمیگردد روان
مستمع چون تشنه و جوینده شد
واعظ اَر مُرده بود گوینده شد.
«مولوی»
#هشدار_روزگار
دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
@araha
تمام شهر در سوز و گداز است
عزای لالههای شهر راز است
نوشته در حرم، با خط خونین؛
درِ باغ شهادت باز، «باز» است
#محمدامین_نیکمرد
#دوبیتی #شهادت
📢 #اعلان | کارگاههای رایگان مشاعره
"شهر شعر"
💢 ویژهٔ ۸ تا ۱۸ سالهها
📆 پنجشنبه ۱۰ آبان، پنجشنبه ۱۷ آبان و پنجشنبه ۲۴ آبان
📌 فرهنگسرای کتاب/ بلوار گلستان خیابان شهید معزی
🕰 ساعت ۸:۰۰ تا ۹:۳۰
📌 فرهنگسرای جوان/ خیابان امام خمینی، پارک ایرانی
🕰 ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۳۰
📌 فرهنگسرای شهروند/ بلوار اتحاد بوستان شهروند
🕰 ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۳۰
📌 فرهنگسرای بهمنبیگی/ شهرک فرزانگان جنب شهرداری منطقه ۹
🕰 ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۳۰
📌 فرهنگسرای هنر/ بلوار بعثت، پارک بعثت
🕰 ساعت ۱۲:۰۰ تا ۱۳:۳۰
📌 فرهنگسرای علوی/ تاچارا، انتهای پارک علوی
🕰 ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۳۰
📌 فرهنگسرای قرآن/ سهراه آستانه، ابتدای خیابان حسینی
🕰 ساعت ۱۲:۰۰ تا ۱۳:۳۰
☎️ برای اطلاعات بیشتر تماس بگیرید ۳۲۲۷۹۹۰۳
•┈┈•••✾•••✾•••┈┈•
⭕️ #سازمان_فرهنگی_شهرداری_شیراز
🔺سروش+🔻بله🔺روبیکا 🔻اینستاگرام
🔹نقد و توطئهی شاعران علیه منتقد
#دکترسیناجهاندیده
هر چقدر منتقد را بهعنوان منتقدِ جدی بپذیرند، بههمان نسبت هنرمند یا شاعر بودنش را به زیر سوال میبرند؛ بهعبارت دیگر هرچقدر نقدهای منتقد را جدی میگیرند، بههمان نسبت آفرینشهای هنریش را به سوءظن مینگرند؛ که او اگرچه منتقد خوبی ست اما شاعر خوبی نیست. در واقع صفت منتقد خوب را به این دلیل به او دادهاند تا ادعا شاعری نکند. آیا این رفتار به این معنی ست که هنرمند یا شاعرِ منتقد، هنرش را با نقدهایش قربانی میکند یا به این معنی است که هنرمندان و شاعران علیه هنرمند یا شاعر منتقد توطئه میکنند؟ البته آرمانگرایی منتقد میتواند علیه هنرش بکار گرفته شود؛ اما این آرمانگرایی منتقد نیست که هنرش را تهدید میکند بلکه این انباشتگی عقدههایی انتقام است که خود را در نقاب پیچیدهای پنهان میکند که معمولاً ضربات کشندهاش تشبیه به بدنی میشود که علیه خود دسیسه میکند مثل بیماریها خود ایمنی که ناخواسته بدن بیمار را تخریب میکنند.
این انتقام پیچیده، در سکوتی دردناک و مرگبار اتفاق میافتد با این توهم که منتقد در حسرتِ شاعر یا هنرمند شدن منتقد شده است؛ گزارهای که در نقد ادبی قرن نوزدهم میلادی در غرب مدام تکرار میشد. اما این توهم همسن و سال خود نقد است. تپانچهای است که همیشه در جیب شاعران و هنرمندان غیرخلاق پنهان است که ناگهان به سمت منتقد شلیک میشود.
بنابراین هر منتقد- هنرمندی که نقد میکند باید بداند که سرانجام علیه هنرش با سکوت یا بیاعتنایی توطئه خواهند کرد. در ایران معاصر رضا براهنی و محمد حقوقی نمونهی آشکار منتقد - شاعراند که هنرشان قربانی نقدهایشان شده است. در حالی که حقوقی و براهنی مدام به ساختارهای نو در شعر فکر میکردند اما کمتر شعری از شعرهایشان تفسیر و تحلیل شد تا فهم عامه آنها را درک کند. کدام شعر براهنی تفسیر کردهاند چنانکه شعرهای شاعرانی چون شاملو و اخوان و فروغ و سپهری را تفسیر کردهاند؟ این همه کتاب دربارهی فروغ و سپهری و اخوان و شاملو نوشتند دریغ از یک کتاب دربارهی شعر حقوقی و براهنی. و این توطئهی آگاهانه یا ناآگاهانهی شاعرانی بود که نمیخواستند شعرشان را به رسمیت بشناسند. از تفسیرهایشان بهره بردند اما هنرشان را مصادره کردند. آنها فراموش میکنند که بخشی از شهرت شاملو و اخوان و فروغ و سپهری ساخته منتقدان است. به همین در فلسفهی نقد گفتهاند بین نقد و دموکراسی ارتباط پیچیده است. نقد سکولار است؛ رابطهی چندوجهی با سرنوشت خود عقل در جوامع مختلف دارد. چنانکه نقد عقل محض کانت بعد از عصر روشنگری نوشته میشود.
توطئه علیه منتقد اصیل، نشانهی جامعهای است که نمیداند نقد چیست و اغلب آن با استعارهی انتقام و سوءنیت میفهمد استعارهای که یادآور دوران تعصبات غیرمنطقی عصر پیشامدرن است. و البته در جامعهای که نقد را عملی انتقامی میفهمند کسانی هم در لباس منتقد ظاهر خواهند تا انتقام بگیرند.
کانت روشنگری نقد را نوعی بلوغ میدانست که انسان را از مرحلهی صغارت به مرحلهی کمال عبور میدهد؛ اما تنها این منتقد نیست که باید از صغارت عبور کند، بلکه هنرمند و شاعر هم باید به آن بلوغ فکر برسد تا درک کند که اولاً منتقد متفکری است مستقل و ثانیاً نقد نوعی فهم هستی است از طریق مشارکت در هنرهایی که دیگران میآفرینند. منتقد با خوانش اثر شاعر یا هنرمند به تفکر دست نمییابد بلکه تفکر خود را در اثر شاعر و هنرمند بارگذاری میکند.
قرار نیست منتقد با نقدش کسی را از گمراهی و اشتباه نجات دهد. تصویر نجاتبخش از منتقد تصویر غیرعقلانی از جامعهای است که مدام دنبال ناجی میگردد.
هدف نقد در واقع گسترش جهانهای هنر است تا آثار هنری و ادبی را به جاهایی ببرد که امکانهای شگفت زاده شوند. درست است که یکی از هدفهای نقد تشخیص سره از ناسره است اما باید تقابل سره و ناسره را چون استعاره فهمید. کارکرد نقد فقط اصلاح اثر هنری نیست؛ منتقد مصلح است و اصلاح یعنی اصلاح فهم و عبور از بنبستهایی که اثر هنری را محاصره کرده است. به همین دلیل این منتقد است که میتواند سکوت آثار ناگهانی و خلاق را تأویل کند تا از راز خود سخن بگویند. منتقد هرمسی است میان هنرمند و مردم. اوست که با انواع نزولها و صعودها سخنی را پایین و بالا میبرد تا پرتو هنر به جاهای تاریکتر بتابد.
منتقد باید متفکر باشد چرا که همیشه در فراسوی اثر هنری جهانهای رها شده یا حصار شدهای است که از چشمهای مخفی میمانند. منتقد البته صاحب ایدئولوژی است چنانکه ممکن است اثری در دام ایدئولوژی او گرفتار شود در این صورت نقدِ نقد با تفکر منتقد دیگر میتواند جدالی راهیبخش را رقم زند. هر استبدادی تفکر را مسدود میکند بنابراین نقدِ نقد منتقد میتواند رهاییبخش باشد تا دیکتاتوری نقد اتفاق نیفتد.
🍁🍁
C᭄❁࿇༅══════┅