صبحِ غزلم در شبِ گیسوی تو گُم شد
مهتاب در آشفتگی موی تو گُم شد
وقتی که نسیمِ سحر از کوی تو آمد
عطرِ گل من در عطشِ بوی تو گم شد
در برکه ی شب ماهِ رخت مست چو افتاد
خورشید فغان کرد و سرِ کوی تو گم شد
ای بوی تو آویشنِ فنجانِ زمستان
مهتابِ شبم در خَمِ ابروی تو گم شد
ای روحِ غزل ، موجِ ترانه ، گلِ لبخند
عالم همه در بانگِ هیاهوی تو گم شد
بارانِ بهاری شده چشمانِ تو ( شایق)
وقتی که ز باغم گلِ شبوی تو گم شد
#اکبر_حمیدی_شایق
شعر