eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
265 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
245 ویدیو
88 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
🪧 میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی در سال ۱۰۵۴ هجری قمری در ساحل جنوبی رودخانهٔ «گنگ» در شهر عظیم‌آباد پتنه (هند) به دنیا آمد. وی اصلاً از ترکان جغتایی بود. بیدل در بیشتر علوم حکمی تبحر داشت و با طریقهٔ صوفیه نیز آشنا بود. او ابتدا «رمزی» تخلص می‌کرد تا این که بنا به گفتهٔ یکی از شاگردانش هنگام مطالعهٔ گلستان سعدی از مصراع «بیدل از بی نشان چه جوید باز» به وجد آمد و تخلص خود را به «بیدل» تغییر داد. علاوه بر دیوان اشعار، آثاری در نثر دارد که از آن جمله می‌توان به رقعات، نکات و چهار عنصر اشاره کرد. وی در تاریخ چهارم صفر ۱۱۳۳ هجری قمری در دهلی درگذشت.
زندگی لیلی است مجنونانه باید زیستن ...♥️
📝 از سرِ تعمیرِ دل بگذر که معمارانِ عشق روزِ اول رنگِ این ویرانه، ویران ریختند 🌿
دردِ معشوقان به عاشق بیشتر دارد اثر شمع تا اشکی بیفشاند پرِ پروانه ریخت
خمید پیکرم از انتظار و جان به لب آمد قدح به یـاد تو کج کرده‌ام، بیـا که نریزد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️ هر صبح چاک پیرهنی تازه می‌کند... یارب به دست ‌کیست ‌ گریبان آفتاب؟ ☕️❄️
از بس سبک ز گلشن هستی گذشته‌ایم نشکسته است رنگ گلی از خزان ما
از ورق‌ گردانی وضع جهان غافل مباش صبح و شام این‌ گلستان انقلاب رنگ‌هاست شاعرانه🌺🌺🌺🌺🌹
در زندگی مطالعهٔ دل غنیمت است خواهی بخوان و خواه مخوان! ما نوشته‌ایم
. نسیم زلف تو صبحی ‌گذشت ازین ‌گلشن هنوز سلسلهٔ موج ‌گل جنون ‌خیز است
چقدر این بیت بیدل دهلوی مناسب استقبال از محرم است از هجوم اشک ما بیدل مپرس یار می آید، چراغان کرده ایم
بیدل! به هر کجا رگ ابری نشان دهند در ماتم حسین‌ و حسن‌ گریه می‌کند
در زندگی مطالعهٔ دل غنیمت است خواهی بخوان و خواه مخوان! ما نوشته‌ایم
در زندگی مطالعهٔ دل غنیمت است خواهی بخوان و خواه مخوان! ما نوشته‌ایم
سطری ننوشتم که نکردم عرق از شرم مکتوب من از خجلت پیغام سفید است
سایه‌ام را می‌توان چون زلفِ خوبان شانه کرد بس که طبعِ من به صد فکرِ پریشان آشناست
‌ خیلی زیبا 👌 گفتم ز سوز دل فکنم طرح مصرعی مضمون به‌ داغ غوطه‌ زد و استعاره سوخت
در زندگی مطالعه‌ی دل غنیمت است خواهی بخوان و خواه مخوان، ما نوشته‌ایم
‌شب به دل‌ گفتم چه باشد آبروی زندگی؟ گفت چون پروانه در آغوش دلبر سوختن...
هر کسی‌ ویرانهٔ خود را عمارت می‌کند ما به تعمیرِ دلِ بی‌ پا و سر، ویران شدیم... 🌱