وای باران؛
باران؛
شیشهٔ پنجره را باران شست
از دل من اما،
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟!
آسمان سربیرنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
پیپَرد مرغ نگاهم تا دور،
وای باران،
باران،
پرِ مرغانِ نگاهم را شست
#حمید_مصدق
وای، باران
باران؛
شیشه ی پنجره را باران شست.
از دل من اما،
-چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان، سربی رنگ،
من درونِ قفسِ سردِ اتاقم دلتنگ.
می پرد مُرغ نگاهم تا دور،
وای، باران،
باران،
پرِ مرغانِ نگاهم را شست.
خواب، رویای فراموشی هاست!
خواب را دریابم،
که در آن دولت خاموشی هاست.
من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من می گوید :
«گر چه شب تاریک است؛
دل قوی دار،
سحر، نزدیک است.»...
#حمید_مصدق