eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
266 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
245 ویدیو
88 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🍃 تو ماهی و من ماهیِ این برکه ی کاشی.. اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی! آه از نفس پاک تو و صبح نشابور از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی.. پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار فیروزه و الماس به آفاق بپاشی! ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار! هشدار! که آرامش ما را نخراشی.. هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم! اندوه بزرگی ست چه باشی.. چه نباشی..
تا دور باشد از تن بکرت گزندها آمیخته است نوش تو با نیشخندها ای «مه‌لقا»ی عصر مدرنیته! مانده‌اند؛ در حل پیچ زلف تو اندیشمندها تا چشم بد به تو نرسد، دود کرده است جنگل برای برکهٔ چشمت سپندها آرش نشسته بین دو ابروت با کمان بهرام زیر روسری‌ات با کمندها شیرین‌لب! از طواف تنت دل نمی‌کند مثل مگس که از حرم حبّه‌قندها وقتی که از تمشک لبت باز می‌شود، افسرده می‌شوند تمام لوندها غزّاله! گاه پشت سرت را نگاه کن در حسرت تواند تمام سمندها از 📗 چلّهٔ تاک
تو ماهی و من؛ ماهیِ این برکه‌ی کاشی... انــدوهِ بزرگی است؛ زمانی که نبــاشی… آه… از نفسِ پاکِ تو وُ صبحِ نشابور… از چشمِ تو و چشمِ تو و حجره‌ی فیروزه تراشی پلکی بزن… ای مخزنِ اسرار که هر بار؛ فیروزه و الماس، به آفاق بپاشی… هرگز به تو دستم نرسد؛ ماهِ بلندم! اندوهِ بزرگی است… چه باشی! چه نباشی! ای بــــادِ سبک سـار…مــرا؛ بگـذر و بگـذار… هشــــدار! که آرامشِ ما را، نخــــراشی!
علیرضا بدیع شاعر و ترانه‌سرای معاصر، ۱۱ فروردین ۱۳۶۴ در نیشابور خراسان به‌دنیا آمد. او که کارشناسی رشته زبان و ادبیات فارسی دارد؛ سرودن را از سال ۱۳۷۶ و بعدها به صورت حرفه‌ای از سال ۱۳۷۹ آغاز کرد. بدیع پیشینه همکاری با حسام الدین سراج و سالار عقیلی و… را در کارنامه هنری خود دارد. کتاب‌های چاپ شده از او «حبسیه‌های یک ماهی که دل به دریا زد»، «از پنجره‌های بی پرنده»، «گنجشک‌های معبد انجیر»، «شجره‌نامه یک جن»، «همواره عشق» و «چله تاک» نام دارند.
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند با رنگ های تازه مرا آشنا کند پاییز می رسد که همانند سال پیش خود را دوباره در دل قالیچه، جا کند او می رسد که از پس نه ماه انتظار راز درخت باغچه را بر ملا کند او قول داده است که امسال از سفر اندوه های تازه بیارد ـ خدا کند ـ او می رسد که باز هم عاشق کند مرا او قول داده است به قولش وفا کند پاییز عاشق است و راهی نمانده است جز این که روز و شب بنشیند دعا کند ـ شاید اثر کند و خداوند فصل ها یک فصل را به خاطر او جا به جا کند تقویم خواست از تو بگیرد بهار را تقدیر خواست راه شما را جدا کند خش خش... صدای پای خزان است، یک نفر در را به روی حضرت پاییز وا کند
در مسجد عشق رفته بودم به نماز گفتند اذان بگو من از او گفتم