بانوي پري پيرهن پوست پيازي
پنهان شده در پرده دنياي مجازي
آويخته از شاخه مو خوشه مستي
آميخته با الكل لب شهرت رازي
راضي نشو از روزنه خواب بگيرم
بازوي ترا ، در شب تقسيم اراضي!
هر جا كه منم حسرت يك لحظه حضوري
بي من همه جا بيشتر از حد مجازي!
بگذار نفس تازه كند توسن گيسو
وقتش شده با روسري اين بار بتازي
اي منظره زود گذر در گذر عمر
هر چند از اين فاصله هم چشمنوازي
گاهي به تماشا بنشين پنجره ام را
تا در شب من كوچه مهتاب بسازي
#مجید_آژ