🔹محمدحسین ملکیان را با شعر آیینیسیاسیاش میشناسیم؛ همان شعری که با ردیف «نه» سروده است و مصرع معروفِ «رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه». فراز، نام مستعار اوست. اوج کار فراز را میتوان شعرهای آیینی او دانست. مهمترین ویژگیهای اشعار آیینی او، «زاویه دید جدید» و «نسبت برقرار کردن با امروز» یا به تعبیر دقیقتر «نسبت و محبت مردم زمانه با اهل بیت» است. برای ویژگی اول، شعرِ عاشورایی سروده شده برای حضرت علیاصغر با مطلعِ « قبول دارم در کربلا صواب نکردم»، نمونه خوبی است که از نگاه تیر سهشعبه، داستان را روایت میکند. این شعر را میتوان جزء بهترین اشعارِ سروده شده برای حضرت علیاصغر دانست. رنگ و بوی ویژگی دوم هم در شعرهای متعدد آیینی او جاریست. او در همین سبک زندگی مردم امروز ایران، دنبال سوژههای آیینی میگردد و تصویرهای صمیمانهای خلق میکند؛ مثلاً در شعری امام رضایی میگوید:
در حرم سهل است، حتی در دل میدان مین
هر زمان که یارضا گفتیم، معبر باز شد […]
از صدای گریۀ زنها یکی واضحتر است خوش به حالش، بعد عمری بغض مادر باز شد
دار قالی... پنجره فولاد... مادر سالها
بس که روی هم گره زد، بخت خواهر باز شد...
🔹ملکیان نسبت به مسائل مهم زمانه خود نیز بیتفاوت نیست؛ شعرهایش برای حادثه گوهرشاد و حجاب، شهدای مدافع حرم، وحدت اسلامی، شهدای هستهای، سردار بغداد و محسن حججی، شاهد بر این مدعاست. جالب است که او در شعری که برای محسن حججی سروده است، در بیتی، به نقاشی معروف حسن روحالامین اشاره میکند:
گمانم چشم محسن رو به قاب تازهای وا شد
گمانم حق در آن تصویر، با روحالامین باشد
🔹محمدحسین ملکیان متولد ۵ تیرماه ۱۳۶۴ و اهل اصفهان است. «توارد شخصی»، «جمع مکسر»، «تفسیر آه» و «نتهای گریهدار»، عناوین کتابهای شعر اوست.
#شعر #شعر_آیینی #بیت #بیت_ناب #تک_بیت #ملکیان #فراز_ملکیان #محمدحسین_ملکیان #شعر_انقلاب #شعر_سیاسی #شعر_عاشورایی
سینه ها با سوختن، ارزنده تر خواهند شد
شمع ها در عمق شب، تابنده تر خواهند شد
امتیاز ماست مُردن! می کُشند و غافلند
دم به دم با مرگِ ما بازنده تر خواهند شد
سنگ اگر هم صحبت آیینه های ما شود
ما زبان هامان از این بُرّنده تر خواهند شد
چون جواب صخره تکراری ست، پرسش های موج
بعد از این از صخره ها کوبنده تر خواهند شد
چشم هایی که پی میراث ما افتاده اند
منتظر باشند! در آینده، تر خواهند شد!
اهل دنیا را خیال مرگ حتی می کُشد
عاشقان با مرگ اما زنده تر خواهند شد
ای شهادت! دست خونین بر سر و رومان بکش!
تحفه ها، تزیین شده، زیبنده تر خواهند شد
رزق اگر باشد شهادت، شام با تهران یکی ست
«بی تفاوت ها» فقط شرمنده تر خواهند شد
#محمدحسين_ملکیان
جام ملائک در شب خلقت به هم خورد
ابليس سرگرم رياضت بود، کم خورد
دور خدا آن شب ملائک حلقه بستند
او چار قُل خواند و سپس انسان رقم خورد
در خاطراتش مادرم حوا نوشته
دستي ميان گيسوانم پيچ و خم خورد
حوا که سيب... آدم فريب و آسمان مُهر
درها به هم، جبريل غم، شيطان قسم خورد
همزاد من از انگبين اصفهان و
همزاد تو نارنج از باغ ارم خورد
وقتي به دنيا آمدم شاعر نبودم
يک سنگ از غيب آمد و توي سرم خورد
نام تو از آن پس درون شعر آمد
نام من از دنياي عاقل ها قلم خورد
#محمدحسين_ملکیان
برادر که تو باشی
مستاند همه، ساقی و ساغر که تو باشی
از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی
در هیچ دلی هیچ غمی راه ندارد
دلدار و دلارام و دلاور که تو باشی
تکرار اباالفضل اباالفضل اباالفضل
ذکری به من آموخته مادر، که تو باشی
از گرگ هراسی به دلی راه ندارد
بر یوسف این قوم، برادر که تو باشی
بینالحرمین امنترین جای جهان است
این سو که حسین و سوی دیگر که تو باشی
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #حضرت_عباس علیهالسلام
کرامت پیشهای بی مِثل و بی مانند میآید
که باران تا ابد پشت سرش یک بند میآید
کسی که نسل او را میشناسد، خوب میداند
که او تنها نه با شمشیر، با لبخند میآید
همان تیغی که برقش میشکافد قلب ظلمت را
همان دستی که ما را میدهد پیوند میآید
همه تقویمها را گشتهام، میلادی و هجری
نمیداند کسی او چندِ چندِ چند میآید
جهان میایستد با هرچه دارد روبروی او
زمان میایستد، بوی خوش اسفند میآید
ولی الله، عین الله، سیف الله، نورالله
علی را گرچه بعضی بر نمیتابند، میآید
بله! آن آیت اللهی که بعضی خشک مذهبها
برای بیعت با او نمیآیند، میآید
برای یک سلام ساده تمرین کردهام عمری
ولی میدانم آخر هم زبانم بند میآید
بخوان شاعر! نگو این شعربافی در خور او نیست
کلاف ما به چشم یوسف ارزشمند میآید
به در میگویم این را تا که شاید بشنود دیوار
به پهلوی کبود مادرم سوگند... میآید
#محمدحسین_ملکیان
اهل دنیا را خیال مرگ حتی میکُشد
عاشقان با مرگ اما زندهتر خواهند شد
#محمدحسین_ملکیان
#شهید_جمهور
#ا
در شهر هی قدم زد و عابر زیاد شد
ترس از رقیب بود، که آخر زیاد شد
این قدرهام نصف جهان جمعیت نداشت
با کوچ او به شهر، مهاجر زیاد شد
یک لحظه باد روسریاش را کنار زد
از آن به بعد بود که شاعر زیاد شد
هی در لباس کهنه اداهای تازه ریخت
هی کار شاعران معاصر، زیاد شد
از بس که خوبچهره و عالمپسند بود
بین زنان شهر سَر و سِر زیاد شد
گفتند با زبان خوش از شهر ما برو
ساک سفر که بست، مسافر زیاد شد
#محمدحسین_ملکیان
آیۀ مباهله
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
محمد آمد و اهل کساء را آورد
ورقورق کتب کفر، برگ باطله شد
محمد آمد و با پنج پاسخ محکم
جوابگوی هزاران هزار مسأله شد
چه دید اسقف نجران درون انجیلش؟
که بین راه پشیمان از این معامله شد
خدا به خلق جهان حرف آخرش را زد
و حرف آخر او آیۀ مباهله شد
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #شعر_ولایی | #مباهله
من ِ گذشته ی خود را به یاد داری که؟
به اصل ِ رجعت مرد اعتقاد داری که؟
منم به پای تو افتاده ام، نگاهم کن
به چشمهای خودت اعتماد داری که؟
اگرنه مثل لبت در حصار کن آن را
ظریف و ناب و زنانه، مداد داری که؟!
غزل غزل قلمم اعتراف کرد به عشق
خودت بخوان غزلم را، سواد داری که؟!
هنوز حلقه در انگشتم است، از تو کجاست؟
نگو که نیست! که دادی به باد!... داری که؟!
#محمدحسین_ملکیان
حُسن ختام
ای سمت خود کشانده خواص و عوام را
دریاب این سپاه پیاده نظام را...
هر کس سلام داد تو را در سفر، گرفت
در موکب نخست، جواب سلام را
از دست خادمان تو نوشید هر که چای
یکجا چشید لذت شُرب مدام را...
گفتم که «السلامُ عَلی مَن بَکَتهُ…» برد
اشک علیالدوام ، قوام کلام را
«ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش»
ما قابلیم نوکری این امام را
پای پیاده آمدم و روی من سیاه!
پای برهنه نیستم این چند گام را
با دست خالی آمدم و روی من سیاه!
چیزی نبود قابل عرض این مقام را
مصراع آخر است، رسیدیم کربلا
باید چه کرد این همه حُسن ختام را؟
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #زیارت_اربعین
من مثل تو و تو مثل من چشم به راه
ما چشم به راهِ مردی از کــوچهی ماه
بگذار دوباره #جمعه را صرف کنیم:
ندبه، گریه، عهد، فرج... بــــاز گناه
#محمدحسین_ملکیان
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
🔹انا الیه راجعون🔹
فلک امشب نشان دادهست روی دیگر خود را
که پس میگیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را..
فَلَک میریزد امشب بر سر خود، خاک عالم را
مَلَک بر اشک چشمش میکشد بال و پر خود را
یکی «انا الیه راجعون» روی لبش جاریست
یکی با گریه میگیرد سر زانو سر خود را
تمام عمر رو به قبله بود و حال میخواهد
بچرخاند به سمت قبله، حتی بستر خود را
بزرگان گِرد او هستند و میچرخد به آن سمتی
که تنها و به تنهایی ببیند حیدر خود را
علی ماند و پی کاری همه رفتند... پیغمبر،
به دوش این و آن نگذاشت، حتی پیکر خود را
#محمدحسین_ملکیان
شـــاعـــر شـــده ام اوج در اوهــام بگیـــرم
هی رقص کنـــی از تنـــت الهــــام بگیـــرم
شـــاعـر شـــده ام صبــر کنــم بــاد بیــایــد
تــا یــک غـــزل از روســـری ات وام بگیـــرم
هــی جام پس از جام پس از جام بیــــاری
هــی جام پس از جام پس از جام بگیــــرم
آشـــوب شـــوی در دلــــم آشـــوب بیفتـــد
آرام شــــــوی در دلـــت آرام بگیـــــــرم
سهمم اگـــر افتـــادن از ایـــن بـــام بیفتــم
سهمم اگــر اوج اسـت از ایــن بــام بگیــرم
سنگـی زدم و پنجــــره ات بــاز...ببخشیــد
پیغــــــام فــــــرستــــــادم پیغـــــام بگیـــرم
شاعر شدم اقرارکنم وصف تو سخت است
شاعر شدم از دسـت تو سرسـام بگیـــرم
#محمدحسین_ملکیان
پیراهن تو بر تنِ این شعر گشاد است
در وصف تن ات شاعر ناکام زیاد است
در حسرت فتحت، قلمِ شاعر و نقاش
زیباییِ تو، کار به دست همه داده ست!
شاید قلم فرشچیان معجزهای کرد
«بازار هنر*» چند صباحی است کساد است
جز خنده، سزاوار برای دهنت نیست
نقاشیِ رنگِ لبت این قدر که شاد است
یک کار فقط روسری ات دارد و آن هم
بر هم زدن دائم آرامش باد است!
من شاعرم و در پی مضمون جدیدم
هر کار کنی پشت سرت حرف زیاد است!
#محمدحسین_ملکیان
*بازارهنر=بازار طلافروشیها در چهارباغ اصفهان