eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
271 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
245 ویدیو
88 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
وقت سحر، به آینه‌ای گفت شانه‌ای کاوخ! فلک چه کجرو و گیتی چه تندخوست ما را زمانه رَنجکِش و تیره روز کرد خُرَم کسیکه همچو تواَش طالعی نکوست هرگز تو بارِ زحمتِ مردم نمی‌کشی ما شانه می‌کشیم به هر جا که تار موست از تیرگی و پیچ و خَم راههای ما در تاب و حلقه و سر هر زلف گفتگوست با آنکه ما جفای بُتان بیشتر بریم مشتاق روی تُست هر آنکس که خوبروست گفتا هر آنکه عیب کسی در قفا شمرد هر چند دل فریبد و رو خوش کُند عدوست در پیشِ روی خَلق بما جا دهند از انک ما را هر آنچه از بَد و نیکست روبروست خاری به طعنه گفت چه حاصل ز بو و رنگ خندید گل که هرچه مرا هست رنگ و بوست چون شانه، عیب خلق مکن مو به مو عیان در پشت سر نهند کسی را که عیبجوست زانکس که نام خلق بگفتار زشت کُشت دوری گُزین که از همه بدنامتر هموست ز انگشت آز، دامن تقوی سیه مکن این جامه چون درید، نه شایستهٔ رفوست از مهر دوستان ریاکار خوشتر است دشنام دشمنی که چو آئینه راستگوست آن کیمیا که می‌طلبی، یار یکدل است دردا که هیچگه نتوان یافت، آرزوست پروین، نشان دوست، درستی و راستی است هرگز نیازموده، کسی را مدار دوست
از مهر دوستان ریاکار خوشتر است دشنام دشمنی که چو آئینه راستگوست آن کیمیا که می‌طلبی، یار یکدل است دردا که هیچگه نتوان یافت، آرزوست وپنجم اسفند یاد روز بزرگداشت بانوی شعر ایران زنده یاد پروین اعتصامی ،روحش شاد🌹🌹
۲۵ اسفند زادروز ( زاده ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ تبریز – درگذشته ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ تهران ) شاعر رخشنده اعتصامی معروف به پروین اعتصامی «مشهورترین شاعر زن ایران» است. او از کودکی، فارسی، انگلیسی و عربی را نزد پدرش آموخت و از همان زمان زیر نظر پدر و استادانی چون دهخدا و ملک الشعرای بهار سرودن شعر را آغاز کرد. پدر وی یوسف اعتصامی، از شاعران و مترجمان معاصر بود که در شکل‌گیری زندگی هنری پروین و کشف استعداد و گرایش وی به‌سرودن شعر، نقش مهمی داشت. او در ۲۸ سالگی ازدواج کرد اما به دلیل اختلاف فکری با همسرش، از او جدا شد و بعد از جدایی، مدتی در کتابخانه دانشسرای عالی به شغل کتابداری مشغول شد. پروین قبل از دومین نوبت چاپ اشعارش، بر اثر بیماری حصبه در سن ۳۵ سالگی درگذشت و در حرم فاطمه معصومه، در آرامگاه خانوادگی‌اش به خاک سپرده شد. زادروز پروین اعتصامی "۲۵ اسفند" به‌عنوان «روز بزرگداشت پروین اعتصامی» نام‌گذاری شده است. تنها اثر چاپ و منتشر شده از وی دیوان اشعار اوست که دارای ۶۰۶ شعر شامل اشعاری در قالب‌های مثنوی، قطعه و قصیده است. این سروده زیبا از اوست. بلبل آهسته به گل گفت شبی که مرا از تو تمنایی هست من به پیوند تو یک رای شدم گر ترا نیز چنین رایی هست گفت فردا به گلستان باز آی تا ببینی چه تماشایی هست گر که منظور تو زیبایی ماست هر طرف چهره زیبایی هست پا بهرجا که نهی برگ گلی است همه جا شاهد رعنایی هست باغبانان همگی بیدارند چمن و جوی مصفایی هست قدح از لاله بگیرد نرگس همه‌جا ساغر و صهبایی هست نه ز مرغان چمن گمشده‌ایست نه ز زاغ و زغن آوایی هست نه ز گلچین حوادث خبری است نه به گلشن اثر پایی هست هیچکس را سر بدخویی نیست همه را میل مدارایی هست گفت رازی که نهان است ببین اگرت دیده بینایی هست هم از امروز سخن باید گفت که خبر داشت که فردایی هست (پروین اعتصامی)
"پروین و مناظره‌های سیاسی" از میان شاعران معاصر فارسی، کمتر شاعری چون پروین اعتصامی، توانسته با استفاده از نمادهای تاریخی یا تیپ‌ها و شخصیت‌های تکراری، به صورت پنهان،مضامین و انتقادات سیاسی_اجتماعی مربوط به زمان خود را در اشعارش به تصویر درآورد. این دست از اشعار او به دلیل زبان تاویل‌پذیر، زمان‌مند نبودن اشارات و نمادها، کلی‌بودن انتقادها و در کنار آن بیان صمیمی و طنز لطیفی که دارد؛ در همه‌ی زمان‌ها مخاطب را به خود جلب می‌کند. مناظره‌ها و گفتگوهایی چون: "دزد و قاضی"، "زنجیر و دیوانه"، "مست و هشیار"، "پیرزن و یتیم" و..‌.، از نمونه‌های موفق شعر سیاسی در دیوان پروین است که به نظر می‌رسد، این اشعار او صورت تکامل‌یافته‌ و آمیخته‌ی مناظره‌های انوری و حافظ باشد که در شعر او، هویتی تازه یافته است. شکایت "پیرزن به قباد"، نمونه‌ای متمایز از این سروده‌هاست که در ادامه از نظر می‌گذرد: روز شکار، پیرزنی با قباد گفت: که‌از آتش فساد تو، جز دود ِ آه نیست روزی بیا به کلبه‌ی ما از ره شکار تحقیق حال گوشه‌نشینان گناه نیست هنگام چاشت، سفره‌ی بی‌نان ما ببین تا بنگری که نام و نشان از رفاه نیست دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد دیگر به کشور تو، امان و پناه نیست از تشنگی، کدوبنم امسال خشک شد آب قنات بردی و آبی به‌چاه نیست سنگینی خراج، به ما عرصه تنگ کرد گندم توراست، حاصل ما غیر کاه نیست در دامن تو، دیده جز آلودگی ندید بر عیب‌های روشن خویشت، نگاه نیست حکم دروغ دادی و گفتی حقیقت است کار تباه کردی و گفتی تباه نیست صد جور دیدم از سگ و دربان به درگهت جز سفله و بخیل، در این بارگاه نیست ویرانه شد ز ظلم تو، هر مسکن و دهی یغماگر است چون تو کسی، پادشاه نیست مُردی در آن‌زمان که شدی صید گرگ آز از بهر مرده، حاجت تخت و کلاه نیست یک‌دوست از برای تو نگذاشت دشمنی یک مرد رزم‌جوی، تورا در سپاه نیست جمعی سیاه‌روزِ سیه‌کاری تو اَند باور مکن که بهر تو روز سیاه نیست مزدور خفته را ندهد مزد، هیچ‌کس میدان همّت است جهان، خوابگاه نیست تقویم عمر ماست جهان، هر چه می‌کنیم بیرون ز دفتر کهن سال و ماه نیست سختی کشی ز دهر، چو سختی دهی به خلق در کیفر فلک، غلط و اشتباه نیست https://eitaa.com/mmparvizan
پریدن بی پر تدبیر، مستی است جهان را گه بلندی، گاه پستی است به پستی در، دچار گیر و داریم ببالا، چنگ شاهین را شکاریم من اینجا چون نگهبانم، تو چون گنج ترا آسودگی باید، مرا رنج تو هم روزی روی زین خانه بیرون ببینی سحربازیهای گردون از این آرامگه وقتی کنی یاد که آبش برده خاک و باد بنیاد نه‌ای تا زاشیان امن دلتنگ نه از چوبت گزند آید، نه از سنگ مرا در دامها بسیار بستند ز بالم کودکان پرها شکستند گه از دیوار سنگ آمد گه از در گهم سرپنجه خونین شد گهی سر نگشت آسایشم یک لحظه دمساز گهی از گربه ترسیدم، گه از باز هجوم فتنه‌های آسمانی مرا آموخت علم زندگانی نگردد شاخک بی بن برومند ز تو سعی و عمل باید، ز من پند
‍ ‍ ‍ ☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘ ۱۵ فروردین سالروز درگذشت پروین اعتصامی (زاده ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ تبریز – درگذشته ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ تهران) شاعر او از کودکی، فارسی، انگلیسی و عربی را نزد پدرش آموخت و از همان زمان زیر نظر پدر و استادانی چون دهخدا و ملک الشعرای بهار سرودن شعر را آغاز کرد. پدر وی یوسف اعتصامی، از شاعران و مترجمان معاصر بود که در شکل‌گیری زندگی هنری پروین و کشف استعداد و گرایش وی به‌سرودن شعر، نقش مهمی داشت. وی در ۲۸ سالگی ازدواج کرد اما به دلیل اختلاف فکری با همسرش، از او جدا شد و  بعد از جدایی،  مدتی در کتابخانه دانشسرای عالی  به شغل کتابداری مشغول شد. او پیش از دومین نوبت چاپ اشعارش، بیمار شد و درگذشت. آرامگاه وی در مزار خانوادگی‌‌اش در قم است. زادروز پروین اعتصامی "۲۵ اسفند" به‌عنوان «روز بزرگداشت پروین اعتصامی» نام‌گذاری شده است. تنها اثر چاپ و منتشر شده از وی دیوان اشعار اوست که دارای ۶۰۶ شعر شامل اشعاری در قالب‌های مثنوی، قطعه و قصیده است. این سروده زیبا از اوست. بلبل آهسته به گل گفت شبی که مرا از تو تمنایی هست من به پیوند تو یک رای شدم گر ترا نیز چنین رایی هست گفت فردا به گلستان باز آی تا ببینی چه تماشایی هست گر که منظور تو زیبایی ماست هر طرف چهره زیبایی هست پا بهرجا که نهی برگ گلی است همه جا شاهد رعنایی هست باغبانان همگی بیدارند چمن و جوی مصفایی هست قدح از لاله بگیرد نرگس همه‌جا ساغر و صهبایی هست نه ز مرغان چمن گمشده‌ایست نه ز زاغ و زغن آوایی هست نه ز گلچین حوادث خبری است نه به گلشن اثر پایی هست هیچکس را سر بدخویی نیست همه را میل مدارایی هست گفت رازی که نهان است ببین اگرت دیده  بینایی هست هم از امروز سخن باید گفت که خبر داشت که فردایی هست (پروین اعتصامی)
هر که با پاکدلان، صبح و مسائی دارد دلش از پرتو اسرار، صفائی دارد
در دست بانوئی، به نخی گفت سوزنی کای هرزه‌گرد بی سر و بی پا چه می‌کنی ما می رویم تا که بدوزیم پاره‌ای هر جا که می رسیم، تو با ما چه می‌کنی خندید نخ که ما همه جا با تو همرهیم بنگر به روز تجربه تنها چه می‌کنی هر پارگی به همت من می شود درست پنهان چنین حکایت پیدا چه می‌کنی در راه خویشتن، اثر پای ما ببین ما را ز خط خویش، مجزا چه می‌کنی تو پایبند ظاهر کار خودی و بس پرسندت ار ز مقصد و معنی، چه می‌کنی گر یک شبی ز چشم تو خود را نهان کنیم چون روز روشن است که فردا چه می‌کنی جایی که هست سوزن و آماده نیست نخ با این گزاف و لاف، در آنجا چه می‌کنی خودبین چنان شدی که ندیدی مرا بچشم پیش هزار دیدهٔ بینا چه می‌کنی پندار، من ضعیفم و ناچیز و ناتوان بی اتحاد من، تو توانا چه می‌کنی
گه احرام، روز عید قربان سخن می‌گفت با خود کعبه، زین‌سان که من، مرآت نور ذوالجلالم عروس پردۀ بزم وصالم مرا دست خلیل اللَه برافراشت خداوندم عزیز و نام‌ور داشت نباشد هیچ اندر خطۀ خاک مکانی همچو من، فرخنده و پاک چو بزم من، بساط روشنی نیست چو ملک من، سرای ایمنی نیست... مقدس همتی، کاین بارگه ساخت مبارک نیَّتی، کاین کار پرداخت در این درگاه، هر سنگ و گل و کاه خدا را سجده آرد، گاه و بی‌گاه «أنا الحق» می‌زنند این‌جا در و بام ستایش می‌کنند اجسام و اَجْرام در اینجا عرشیان تسبیح‌خوان‌اند سخن‌گویان معنی، بی‌زبان‌اند... در این‌جا رخصت تیغ‌آختن نیست کسی را دست بر کس تاختن نیست نه دام است اندر این جانب نه صیاد شکار آسوده است و طائر آزاد خوش آن استاد کاین آب و گل آمیخت خوش آن معمار کاین طرح نکو ریخت... مرا زین حال بس نام‌آوری‌هاست به گردون بلندم برتری‌هاست بدو خندید «دل» آهسته، کای دوست ز نیکان، خود پسندیدن نه نیکوست چنان رانی سخن، زین تودۀ گِل که گویی فارغی از کعبۀ دل تو را چیزی برون از آب و گل نیست مبارک کعبه‌ای مانند دل نیست تو را گر ساخت ابراهیم آذر مرا بفراشت دست حیِّ داور تو را گر آب و رنگ از خال و سنگ است مرا از پرتو جان، آب و رنگ است تو را گر گوهر و گنجینه دادند مرا آرامگاه از سینه دادند تو را در عیدها بوسند درگاه مرا باز است در، هرگاه و بی‌گاه تو را گر بنده‌ای بنهاد بنیاد مرا معمار هستی، کرد آباد... تو جسم تیره‌ای، ما تابناکیم تو از خاکی و ما از جان پاکیم تو را گر مروه‌ای هست و صفایی مرا هم هست تدبیری و رایی در این‌جا نیست شمعی جز رخ دوست وگر هست، انعکاس چهرۀ اوست تو را گر دوست دارند اختر و ماه مرا یارند عشق و حسرت و آه تو را گر غرق در پیرایه کردند مرا با عقل و جان، همسایه کردند در این عزلت‌گه شوق، آشناهاست در این گم‌گشته کشتی، ناخداهاست... چه محرابی‌ست از دل با صفاتر چه قندیلی‌ست از جان روشناتر... خوش آن‌کس، کز سر صدق و نیازی کند در سجدگاه دل، نمازی...
از مِهر دوستان ریاکار خوش‌تر است دشنام دشمنی که چو آیینه راستگوست 🍁