eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
266 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
245 ویدیو
88 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
👌سوال: چرا ادبیات مےخوانیم؟ ۱- هیچ‌کس نمےپرسد فایده‌ی آوازِ قناری و غروبِ زیبا چیست." اگر این چیزهای زیبا وجود دارند و اگر به یُمنِ وجود آن‌ها، زندگے در یک لحظه کم‌تر زشت و کم‌تر اندوه‌زا مےشود، آیا جستجوی توجیه عملے برای آن‌ها کوته‌فکری نیست؟ ۲- اگر ادبیات نبود، عشق و لذت و سرخوشے بےمایه مےشد و از ظرافت و ژرفا و از آن گرمے و شوری که حاصلِ خیال‌پردازی ادبے است بےبھره مےماند. به‌راستے گزافه نیست اگر بگوییم آن زوجے که آثار ، ، یا را خوانده‌اند، در قیاس با آدم‌های بےسوادی که سریال‌های بےمایه‌ی تلویزیونے آنان را بدل به موجوداتے ابله کرده، قدر لذت را بیش‌تر مےدانند و بیش‌تر لذت مےبرند. در دنیایے بےسواد و بےبھره از ادبیات، عشق و تمنا چیزی متفاوت با آن‌چه مایه‌ی ارضای حیوانات مےشود نخواهد بود، و هرگز نمےتواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود. ۳- انسان به ادبیات پناه مےآورد تا ناشادمان، ناکامل نباشد. تاختن در کنارِ روسینانته (اسب مشھور دن کیشوت) زار و نزار و دوش به دوشِ شه‌سوار پریشان دماغ لامانچا، پیمودن دریا بر پشتِ نھنگ، همراه با ناخدا اهب، (شخصیت اول رمان موبے دیک) سرکشیدن جامِ ارسنیک با مادام بوواری، این‌همه راه‌هایے است که ما ابداع کرده‌ایم تا خود را از خطاها و تحمیلاتِ این زندگےِ ناعادلانه خلاص کنیم، زندگےیے که ما را وا مےدارد همیشه همان باشیم که هستیم، حال آن‌که ما مےخواهیم بسیاری آدم‌های متفاوت باشیم، تا بسیاری از تمناهایے را که بر ما چیره‌اند پاسخ گوییم. ۴- جامعه‌ای که ادبیاتِ مکتوب ندارد، در قیاس با جامعه‌ای که مھم‌ترین ابزار ارتباطےِ آن، یعنے کلمات، در متون ادبے پرورده شده و تکامل یافته، حرف‌هایش را با دقت کم‌تر، و غنای کم‌تر و وضوحِ کم‌تر بیان مےکند. جامعه‌ای بےخبر از خواندن که از ادبیات بویے نبرده، هم‌چون جامعه‌ای از کر و لال‌ها دچارِ زبان‌پریشےست و به سببِ زبانِ ناپخته و ابتدایےاش مشکلاتِ عظیم در برقراریِ ارتباط خواهد داشت. این در مورد افراد نیز صدق مےکند. آدمے که نمےخواند، یا کم مےخوانَد یا فقط پرت و پلا مےخواند، بےگمان اختلالے در بیان دارد، این آدم بسیار حرف مےزند اما اندک مےگوید، زیرا واژگانش برای بیانِ آن‌چه در دل دارد بسنده نیست. ۵- دنیای بدون ادبیات، دنیای بےتمدنُ بےبھره از حساسیت و ناپخته در سخن گفتن، جاهل و غریزی، خام‌کار در شور و شرِ عشق، این کابوسے که برای شما تصویر مےکنم، مھم‌ترین خصلتش، سازگاری و تن دادنِ انسان به قدرت است. از این حیث، این دنیا دنیایے مطلقاً حیوانےست. غرایزِ اصلے تعیین کننده‌ی رفتارِ روزانه مےشوند و ویژگےِ عمده‌ی این زندگے مبارزه در راه بقا، ترس از ناشناخته‌ها و ارضای نیازهای مادی است. جایے برای روح باقے نمےماند. در این دنیا یک‌نواختےِ خردکننده‌ی زندگے با ظلمتِ شومِ بدبینے همراه خواهد شد، و با این احساس که زندگےِ انسانے همان است که باید باشد و همواره چنین خواهد بود، هیچ‌کس و هیچ‌چیز قادر به تغییر آن نیست