تفننات شاعرانه
🔸یکی از مشغولیتها و سرگرمیهای شاعرانِ عرب بازی با اشعار بوده. این بازی گاهی به حدی میرسیده که مثلاً شعر را بهگونهای تنظیم میکردند که چه از ابتدای شعر بخوانیم چه از انتهای آن، حروف یکسانی را ببینیم.
🔸در میان شاعران فارسیسرا، قاآنی یکی از آن شاعرانی است که از اینگونه بازیها و لفّاظیها در اشعارش دیده میشود. نمونهای از آن را در اینجا آوردم و بعضی حروفش را جدا کردم تا راحتتر خوانده شود. پیشنهاد میکنم آن را با صدای بلند بخوانید:
پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن
میشنیدم که بدین نوع همی راند سخن
کای ز زلفت صـ صـ صبحم شا شا شام تاریک
وی ز چهرت شا شا شا مم صـ صـ صبح روشن
تـ تـ تریاکیم و بی شـ شـ شهد لـ لبت
صـ صـ صبر و تا تا تابم ر ر رفت از تـ تـ تن
طفل گفتا مـ مـ من را تـ تو تقلید مکن
گـ گـ گم شو ز برم ای کـ کـ کمتر از زن
مـ مـ میخواهی مـ مشتی به کـ کلت بزنم
که بیفتد مـ مـ مغزت مـ میان د دهن
پیر گفتا و و والله که معلومست این
که که زادم من بیچاره ز مادر الکن
هـ هـ هفتاد و هـ هشتاد و سه سالست فزون
گـ گـ گنگ و لا لا لالم به خـ خلاق زمن
طفل گفتا خـ خدا را صـ صـ صدبار شـ شکر
که برستم به جهان از مـ ملال و مـ محن
مـ مـ من هم گـ گـ گنگم مـ مـ مثل تـ تـ تو
تـ تـ تو هم گـ گـ گنگی مـ مـ مثل مـ مـ من
#ادبیات #طنز #سرگرمی
سجادسرگلی