میرزا حبیب الله شیرازی متخلص به قاآنی فرزند محمدعلی گلشن از شعرای نامدار عهد قاجار است. وی در سال ۱۲۲۳ هجری قمری در شیراز متولد شد، تحصیلات مقدماتی را در همان شیراز گذراند. او در اوان جوانی عازم مشهد شد تا در آنجا به ادامهٔ تحصیل بپردازد. در سفر به تهران شعری در مدح فتحعلی شاه سرود و از وی لقب مجتهد الشعرا گرفت. قاآنی در ادبیات عرب و فارسی مهارت کافی یافت و به حکمت نیز علاقهٔ سرشاری داشت. او با زبانهای فرانسه و انگلیسی نیز تا حد زیادی آشنایی داشت. همچنین در ریاضیات، کلام و منطق نیز استادی مسلم به شمار میرفت. دیوان اشعار وی بالغ بر بیست هزار بیت است. او کتابی به نام پریشان به سبک گلستان در نثر نگاشت. قاآنی در سال ۱۲۷۰ هجری قمری در تهران وفات یافت و درحرم حضرت عبدالعظیم مدفون شد.
#قاآنی #معرفی_شاعر
برای محمدعلی بهمنی دعا کنید
سمانه نایینی، شاعر:
🔹محمد علی بهمنی شاعر و ترانهسرای پیشکسوت شب گذشته (۳۱ مرداد) با سکته مجدد مغری و خونریزی وسیع در بیمارستان تندیس بستری شد و نیمه شب تحت عمل جراحی قرار گرفت.
🔹حدود ۷۰ درصد خونریزی تخلیه شده است.
🔹ایشان هنوز به هوش نیامده است.
🔹 برای بهبود وضعیت محمدعلی بهمنی دعا کنند.
صفیرانقلاب را در( ایتا ) دنبال کنید
https://eitaa.com/joinchat/2721710156Cfd76
تحقيق_انتقادي_در_عروض_فارسي.PDF
4.4M
"تحقیق انتقادی در عروض فارسی و چگونگی تحول اوزان غزل"
این کتاب ارزشمند حاصل رسالهی دکتری پرویز ناتل خانلری به راهنمایی ملکالشعرای بهار است که در سال ۱۳۲۷، توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شده است.
خانلری در مقدمات این اثر پژوهشی مباحثی نسبتا جدید را دربارهی وزن شعر و طبقهبندی اوزان مطرح میکند و پس از بررسی حدود ۱۷۰۰۰ غزل، الگویی از اوزان پرکاربرد در غزل فارسی ارائه کرده است.
از کاستیهای این پژوهش، باوجود نوجوییها، یکی بررسینکردن اوزان غزل برخی شاعران تاثیرگذار چون: مولوی و بیدل است و دیگر اینکه، وزن مشهور و مهمّ "مفعول مفاعیل مفاعیل مفاعیل" از دایرهی بررسی خانلری جامانده است.
@mmparvizan
خان۟لَری و مَنوچهری
زنده یاد اُستاد دکتر پَرویزِ ناتِلِ خان۟لَری، عِلاوه بر مَقامِ شامِخی که در پِژوهشهایِ زبانی و أَدَبی داشت، نَث۟رنویسی گِران۟مایه و شاعِری پیش۟رو و بُلَن۟دپایه بود.
دربارۀ نَثرِ خان۟لَری، خَیال می کُنَم داوَریِ دکتر إِحسانِ یارشاطِر شنیدنی باشَد که در سوکِ "سُخن۟ سالار" گُفته است:
«در همۀ سالهائی که می زیست، من او را بهترین نثرنویسِ زبانِ فارسی می دانستم» (مجلّۀ ایرانشناسی، س ۲، پاییزِ ۱۳۶۹ هـ. ش.، ش ۷، ص ۴۶۸).
دربارۀ شِعرِ خان۟لَری هم داوریِ دکتر مُحَمَّدرضا شَفیعیِ کَدکَنی بَسَنده است که "سُخن۟ سالار" را شاعِری می دانَد که «در همۀ مباحثِ جدّیِ تاریخِ شِعرِ مُعاصِر، یکی از چهره هایِ موردِ بحث است» و ــ با این که حجمِ سُروده هایِ اِنتِشاریافته از وی۟، تنها در حُدودِ هزار سَطر است ــ بر شعرِ عَصرِ خویش و نَسلِ خویش و نَسلهایِ پَس از آن بسیار تأثیرگُذار بوده. دکتر شَفیعیِ کَدکَنی، بصَراحَت، خان۟لَری را یکی از پیشآهَنگانِ تَحَوُّلِ شِعرِ فارسی، و شِعرِ «عُقابِ» او را، یکی از دَه۟ شِعرِ بَرجَستۀ بَرگُزیدنی از میانِ سُروده هایِ عَصرِ ما قَلَمداد می کُنَد ( نگر: گُزینۀ أَشعارِ پَرویزِ ناتِلِ خانلَری، به اهتِمامِ تَرانه ناتِلِ خانلَری، چ: ۱، تهران: اِنتِشاراتِ مُروارید، ۱۳۹۴ هـ. ش.، صص ۷ ـ ۱۴).
باری، بخشِ مُهِمّ و نمایانی از میراثِ شِعریِ پُربَهایِ خانلَری، به نوعی در پیوند با "طَبیعت" و وَصفِ مَناظِرِ آن است، و حتّیٰ نامِ دفترِ شِعرِ او، «ماه در مُرداب»، نیز.
ناقِدانی که به عِیارسَنجیِ سُخَنِ "سُخن۟ سالار" خواهَند پَرداخت، بی گُمان این سویۀ سَرایِشگَریِ وی را خواهَند کاوید و از چرائیِ إِقبالِ او به وصفِ طَبیعت و أَحوالِ آن خواهَند پُرسید. شایَد بَرخی، تَبارِ مازندرانیِ مَرد را در این اِتِّجاهِ شِعری اش دَخیل بدانند و بازتابهایِ آن طبیعتِ زیبا را در شعرِ او سُراغ کُنَند. شایَد بَرخی، بر نوعِ مُطالعاتِ او در أَدَبِ فَرَنگی انگُشتِ تأکید بنهَند.
به گُمانِ مَن، در کنارِ جَمیعِ عَوامِلِ مُحتَمَل، از تأثیرِ میراثِ شِعریِ مَنوچهریِ دامغانی نَبایَد غافِل بود. مَنوچهریِ دامغانی، آنسان که زَبانزَد است، شاعِرِ توانایِ وَصفِ طَبیعت است و خان۟لَری از خُردی با شِعرِ مَنوچهری و توصیفهایِ درخشانِ او از طَبیعت مَأنوس و مَألوف بوده است.
زنده یاد خان۟لَری خود در گُفت و شُنودی گُفته است:
« ... از جُمله شعرائی که پدرم دوست داشت، منوچهری بود و مرا واداشته بود که مُسَمَّطهایِ مَنوچهری را حفظ کنم.
در موقعی که پنج شش ساله بودم یک عیدی، روزِ نوروز، با پدرم به دیدنِ یکی از رجال، مُشیرالدّوله، رفتیم که یادم هست پدرم مرا مُعَرِّفی کرد که: این پسَر مُسَمَّطهایِ مَنوچهری را حفظ است! مُشیرالدّوله گُفت: مُسَمَّطِ مَنوچهری را بخوان ببینم. خواندم. خیلی خوشش آمد و یک پنج ریالیِ زَرد به من عیدی داد. ... .»
( آیَنده ـ مجلّۀ فرهنگ و پِژوهشهایِ ایرانی ـ، س ۱۶، ش ۵ ـ ۸ / مُرداد ـ آبانِ ۱۳۶۹ هـ. ش.، ص ۴۳۰ ؛ و: گُزینۀ أَشعارِ پَرویزِ ناتِلِ خانلَری، به اهتِمامِ تَرانه ناتِلِ خانلَری، چ: ۱، تهران: اِنتِشاراتِ مُروارید، ۱۳۹۴ هـ. ش.، ص ۱۴۹ و ۱۵۰).
آیا می توان از آن روزگارِ خُردی مُسَمَّطهایِ منوچهریِ دامغانی را بر صَفحۀ ذِهن و ضَمیر داشت، و به هنگامِ خَلّاقیَّتهایِ شاعِرانه از "طبیعَت" و تَصویرِ آن غافِل مان۟د؟ ... گُمان نمی کُنَم
سوم شهریور ۱۳۹۵
درد نام دیگر من است
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشتهٔ سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی ست
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد میکند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظههای سادهٔ سرودنم
درد میکند
انحنای روح من
شانههای خستهی غرور من
تکیهگاه بیپناهی دلم شکسته است
کتف گریههای بیبهانهام
بازوان حس شاعرانهام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنهی لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچهی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد میزند ورق
شعر تازهی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف میزنم؟
درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
#قیصر_امینپور
چه اتفاق افتاد
که خواب سبز تو را
سارها درو کردند؟
و فصل
فصلِ درو بود
و با نشستنِ یک سار
روی شاخهٔ یک سرو
کتاب فصل ورق خورد
و سطر اول این بود؛
حیات
غفلتِ رنگینِ یک دقیقهٔ " حوا" ست...
#سهراب_سپهری #شعر
4_6026142654511716430.mp3
9.32M
🟪 وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
🟪 بحر: رمل مسدس محذوف
🟪 از اوزان همسان تک لختی
🟦 قالب: غزل
🟦 شعر: حافظ، ۳۶۳
🟦 خواننده: سراج
دَردَم از یار است و درمان نیز هم
دل فدایِ او شد و جان نیز هم
این که میگویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کاو به قصدِ خونِ ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده میگویم سخن
گفته خواهد شد به دَستان نیز هم
چون سر آمد دولتِ شبهایِ وصل
بگذرد ایامِ هِجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغِ رویِ اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کارِ جهان
بلکه بر گردونِ گَردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد مِی بیار
بلکه از یَرغویِ دیوان نیز هم
محتسب داند که حافظ عاشق است
و آصفِ مُلکِ سلیمان نیز هم