شعری زیبا از عارف تفنگ بدوش 🩷
★ قدس ★
نام عرب که می شنوم
سخت میتپد این قلب دردمند من
نام عرب که می شنوم زار می زنم
در گوشه ای به شب تار میزنم
آخر کجاست؟
آن عرب مرد
آخر کجاست؟ آنکه علی از تبارشان برخواست
آنان مگر قیام محمد ،،ص،، ندیده ا ند؟
آنها مگر ز گلشن او گل ن چیده ا ند؟
آنها مگر ز قدس نظر وا نمی کنند؟
آنها چرا قدم به خاک فلسطین نمیزنند؟
ای مردم عرب!
ای مردم دلیر عرب
هان بپا بپا برخیز
کو به مشت تو شمشیر؟
کو آن زره که پشت ندارد ؟
کو آن قبیله که ز نامش پشت
قبیله های دگر می لرزید
بر خیز جان من به فلسطین نظاره کن
نوبت رسیده است
تو را بعد ما،
بپا برخیز سر زمین فلسطین را،
رها نما
۱۳۵۸/۱۲/۲۸
ساعت ۱۱شب در روستای عربو از بخش هرگان نی ریز فارس
معلم و پاسدار شهید 🌷
عارف تفنگ بدوش
شهید مجید محمد زاده 🩷
اقتباس از کتاب مشق عاشقی
مجموعه اشعار شهید
💢*نشستهای علمی بیستوهشتمین یادروز حافظ*💢
📝با موضوع محوری:
حافظ در گسترهی جغرافیایی ایران
🔖با سخنرانی:
▫️دکتر سعید حسامپور، مدیر مرکز حافظشناسی؛
▫️دکتر منصور رستگارفسایی، استاد پیشکسوت دانشگاه شیراز؛
▫️دکتر بیژن عبدالکریمی، استاد دانشگاه آزاد اسلامی؛
▫️دکتر علیرضا مظفری، استاد دانشگاه ارومیه؛
▫️دکتر جواد مرتضایی، استاد دانشگاه فردوسی؛
▫️دکتر قدرتالله ضرونی، استاد دانشگاه چمران اهواز؛
▫️دکتر احمد رضیرشتآبادی، استاد دانشگاه گیلان؛
▫️دکتر مجید پویان، استاد دانشگاه یزد.
🗓️زمان: جمعه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۳
⏰ساعت ۸:۳۰ صبح
🏢مکان: مرکز اسناد و کتابخانهی ملی فارس، سالن سینما فرهنگ
💠ورود عموم علاقهمندان آزاد است.
⚜️ *روابطعمومی مرکز حافظشناسی*⚜️
https://www.instagram.com/hafezstudiescenter?igsh=MTRqaHRwYjI5ZjgxaQ==
مراسم بزرگداشت حافظ همراه با بازدید رایگان از حافظیه
چهارشنبه ۱۸ تیر ساعت ۱۶ الی ۱۸
#شیراز
* #نقیضه_جات با موضوع بازگشایی مدارس*
*دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد*
چون باز شد مدارس، فرهاد زود خوابید
✍جواد قره محمدی و حزین لاهیجی
🔷اا🔶
*آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند*
تکلیف شب کمتر دهد دستم شکسته جان تو
✍️مرضیه قاسمعلی و حافظ
🔷اا🔶
*خانهای در کوی درویشان بگیر*
بچهات را بعد از آن کن ثبتنام
✍ علی یگانه و سعدی
🔷اا🔶
*هرکه ز آموختن ندارد ننگ*
میرود مدرسه، منم خوابم
✍️ محمد عظامی و نظامی
🔷اا🔶
*جایی که یار ما به شکرخنده دم زند*
ظهر است و زنگ آخر و تعطیلی کلاس
✍️ البرز بهرامی و حافظ
🔷اا🔶
*طفل بازیگوش آرام از معلم میبرد*
بر شکر خوردن بیافتد ماه شهریور ولی
✍️ مهدی یوسفی و صائب تبریزی
🔻وطنز
#محفل...
۲۰ مهر ماه ساعت ۱۵:۳۰
آرامگاه حافظ
و با حضور خواننده انقلابی محمد معتمدی
•فرهنگی قرارگاه حضرت احمدبن موسی (ع)
•سازمان فرهنگی اجتماعی شهرداری شیراز
•معاونت تعلیم و تربیت بسیج سپاه فجر
•کنگره سرداران و ۱۵ هزار شهید فارس
جهاد فرهنگی شیراز
رضا براهنی در سال ۱۳۱۴، در تبریز به دنیا آمد. در ۲۲ سالگی از دانشگاه تبریز لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی گرفت سپس به ترکیه رفت و پس از دریافت درجه دکتری در رشته ی خود به ایران بازگشت و در دانشگاه به تدریس مشغول شد. رضا براهنی هم چنین چند دوره کارگاه نقد، شعر و قصه نویسی برگزار کرد که باعث شکل گیری یک جریان ادبی در دهه ی هفتاد شمسی شدند. در سال ۱۳۵۱ خورشیدی به آمریکا رفت و شروع به تدریس کرد. در سال ۱۳۵۳ خورشیدی، بار دیگر به آمریکا رفت در سال ۱۳۵۶ جایزه ی بهترین روزنامه نگار حقوق انسانی را گرفت. سرانجام در فروردین۱۴۰۱فوت کردند.
#رضا_براهنی #معرفی_شاعر
💢به همت انجمن ادبی گلبانگ شهرستان نی ریز مراسم روز بزرگداشت مولانا برگزار گردید .
🔻این مراسم با حضور علاقمندان به شعر و ادب فارسی و شاعران سه شهرستان نی ریز ، استهبان و داراب در سالن آمفی تئاتر اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار شد.
دراین آئین محمد جلال رنجبر دبیر انجمن ادبی گلبانگ ضمن خوش آمد گویی به اهمیت بزرگداشت شخصیت های ادبی به عنوان سرمایه های ارزشمند ملی اشاره کرد و تعامل بین انجمن های ادبی را گامی مثبت در جهت اعتلای شعر و ادب فارسی معرفی نمود .
🔻در ادامه این مراسم دکتر آرزو حقیقی به اسرار و رموز مثنوی معنوی به عنوان یک کتاب مهم عرفانی در زمینه انسان شناسی و اهمیت شناخت خود در جهت تعالی اشاره کرد و به اهمیت نقش اندیشه و انواع تفکر در مکتب مولانا پرداخت و با شرح داستانی از مثنوی معنوی به واکاوی تفکرات منفی و عملکرد آن در تجربه زیستی بشر سخن گفت .
🔻درپایان شاعران شهرستانهای استهبان ، داراب و شاعران چهار انجمن ادبی شهرستان نی ریز (گلبانگ ، برخوان سعدی ، برآستان جانان و شهاب )با محور مولانا ، غزه ، شهادت شیخ حسن نصرالله و نهضت مقاومت و همچنین موضاعات آزاد به ارائه آثار خود پرداختند .
🔻گفتنی اجرای بداهه نویسی توسط خوشنویسان نی ریزی و دف نوازی زنده دیگر هنرمندان شهرستان نیز از جمله برنامه های این بزرگداشت بود .
كانال خبرى نينوا🇮🇷
به کانال خبرى نينوا بپیوندید🇮🇷
لينك كانال پيام رسان ايتا ، بله
📣 اخبار شهرستان نی ریز 👆
┅═☫ همیشه با خبر، با ما ☫═┅┄
۱۷ مهر سالروز درگذشت محمدرضا شجریان
(زاده ۱ مهر ۱۳۱۹ مشهد -- درگذشته ۱۷ مهر ۱۳۹۹ تهران) موسیقیدان، آهنگساز، خواننده و خوشنویس
او از برجستهترین هنرمندان موسیقی میهنی ایران بود که آلبومهای بسیاری را در این زمینه انتشار داد. او را با ویژگی صدا و سبک مخصوص به خود و اجرای تصنیفهای ملی - میهنی میشناختند.
سایت انجمن آسیا، وی را پرآوازهترین هنرمند موسیقی اصیل ایرانی، روزنامه ونکوور سان او را یکی از مهمترین هنرمندان موسیقی جهان و همچنین رادیو عمومی ملی (NPR) در سال ۲۰۱۰ وی را یکی از ۵۰ صدای برتر جهان معرفی کردهاند.
او رئیس شورایعالی خانه موسیقی ایران، بنیانگذار گروه شهناز و ابداع کننده چندین ساز موسیقی بود. همچنین از فرزندانش، همایون و مژگان در زمینه موسیقی فعالیت دارند. شجریان در قرائت قرآن نیز فعالیت داشت و دعای ربنا از معروفترین تلاوتهای او بود. خوانندگان سرشناسی چون ایرج بسطامی، شهرام ناظری، حسامالدین سراج، حمیدرضا نوربخش و همایون شجریان از شاگردان او هستند.
محمدرضا شجریان در پیام ویدیویی نوروز ۱۳۹۵ با چهرهای متفاوت و موهای بسیار کوتاه حاضر شد. برخی سایتها از ابتلای او به سرطان کلیه خبر دادند.
او در این پیام ویدیویی گفت:
" خود من هم با یک میهمان ۱۵ سالهای سالهاست که آشنا هستم و دوست شدیم و الآن هم من به خاطر همان اینجا ایستادهام و طبق دستور ایشان موهای سرم را هم کوتاه کردم و بچه حرف گوشکنی شدم و چند وقت دیگر هم در اینجا هستم، چون آرامش خوبی دارم و خیلی راحتم، برای اینکه با این میهمان بتوانیم به تفاهم برسیم، انشاءالله؛ به تفاهم که رسیدیم، راه میافتم میآیم به سراغ شما هممیهنان عزیزم و کارهای هنریام را دنبال خواهم کرد.
آرامگاه وی در باغ آرامگاه فردوسی بزرگ در طوس است.
در هر نهادِ شهر قوم و خویش دارد
ده خانهی ناچیز در تجریش دارد
با زهد و تقوا ارتباطش، ای بدک نیست!
یک خانه هم در انزوای کیش دارد
هر جا که برجی میشود آمادهی ساخت
او نیز ده واحد خرید از پیش دارد
نزدیک منبر مینشیند در مساجد
مغزی پر از افکار دوراندیش دارد
تا ملک هایش آسمانیتر بمانند
از شش جهت بر بام آنها دیش دارد
این گرگ را از بنده بهتر میشناسید
هر چند یک عالم لباس میش دارد
با ما ندارد هیچ توفیری به ظاهر
جز آنکه قدری اختلاف ریش دارد
#ناصر_فیض
#نفوذ،شعر طنز
بمن بگو، بگو،
چگونه بشنوم صدای ریزش هزار برگ را ز شاخه ها؟
بمن بگو، بگو،
چگونه بشنوم صدای بارش ستاره را ز ابرها؟
من از درخت زاده ام
تو ای که گفتنت وزیدن نسیم هاست بر درختها
بمن بگو، بگو،
درخت را که زاده است؟
مرا ستاره زاده است
تو ای که گفتنت چو جویبارهاست، جویبارهای سرد
بمن بگو، بگو،
ستاره را که زاده است؟
ستاره را، درخت را تو زاده ای
تو ای که گفتنت پریدن پرنده هاست
بمن بگو، بگو،
تو را که زاده است؟
#رضا_براهنی #شعر
میرزا محمد رضی معروف به میررضی آرتیمانی از شاعران و عارفان مشهور زمان صفویه است که در نیمه دوم قرن دهم هجری قمری در روستای آرتیمان از توابع تویسرکان به دنیا آمد. در ایام جوانی به همدان عزیمت و در آنجا مشغول تحصیل شد و در سلک شاگردان میرمرشد بروجردی درآمد. میررضی به علت شایستگی وافری که داشت زود مورد توجه شاه عباس صفوی قرار گرفت و در جمع منشیان و میرزایان شاه در آمد و به همین دلیل بود که داماد خاندان بزرگ صفوی شد. او در سال ۱۰۳۷ هجری قمری دیده از جهان فرو بست. او را در محل خانقاهش در تویسرکان به خاک سپردند. از او حدود ۱۲۰۰بیت شعر به جا مانده که معروفترین آنها ساقی نامهٔ اوست.
#معرفی_شاعر #رضی_الدین_آرتیمانی
الهی به مستان میخانهات
به عقل آفرینان دیوانهات
به دردی کش لجهٔ کبریا
که آمد به شأنش فرود انّما
به درّی که عرش است او را صدف
به ساقی کوثر، به شاه نجف
به نور دل صبح خیزان عشق
ز شادی به انده گریزان عشق
به رندان سر مست آگاه دل
که هرگز نرفتند جز راه دل
به اندهپرستان بی پا و سر
به شادی فروشان بی شور و شر
کزان خوبرو، چشم بد دور باد
غلط دور گفتم که خود کور باد
به مستان افتاده در پای خم
به مخمور با مرگ با اشتلم
بشام غریبان، به جام صبوح
کز ایشانست شام و سحر را فتوح
که خاکم گل از آب انگور کن
سرا پای من آتش طور کن
خدا را به جان خراباتیان
کزین تهمت هستیم وارهان
به میخانهٔ وحدتم راه ده
دل زنده و جان آگاه ده
که از کثرت خلق تنگ آمدم
به هر جا شدم سر به سنگ آمدم
بیا ساقیا می بگردش در آر
که دلگیرم از گردش روزگار
مئی ده که چون ریزیش در سبو
بر آرد سبو از دل آواز هو
از آن می که در دل چو منزل کند
بدن را فروزانتر از دل کند
از آن می که گر عکسش افتد بباغ
کند غنچه را گوهر شبچراغ
از آن می که گر شب ببیند به خواب
چو روز از دلش سر زند آفتاب
از آن می که گر عکسش افتد به جان
توانی به جان دید حق را عیان
از آن می که چون شیشه بر لب زند
لب شیشه تبخاله از تب زند
از آن می که گر عکسش افتد به آب
بر آن آب تبخاله افتد جباب
از آن می که چون ریزیش در سبو
بر آرد سبو از دل آواز هو
از آن می که در خم چو گیرد قرار
بر آرد خم آتش ز دل همچو نار
می صاف ز آلودگی بشر
مبدل به خیر اندر او جمله شر
می معنی افروز صورت گداز
مئی گشته معجون راز و نیاز
از آن آب، کاتش به جان افکند
اگر پیر باشد جوان افکند
مئی را کزو جسم جانی کند
بباده، زمین آسمانی کند
مئی از منی و توئی گشته پاک
شود جان، چکد قطرهای گر به خاک
به انوار میخانه ره پوی، آه
چه میخواهی از مسجد و خانقاه
بیا تا سری در سر خم کنیم
من و تو، تو و من، همه گم کنیم
بیک قطره می آبم از سر گذشت
به یک آه، بیمار ما درگذشت
بزن هر قدر خواهیم، پا به سر
سر مست از پا ندارد خبر
چشی گر از این باده، کو کو زنی
شوی چون ازو مست هو هو زنی
مئی سر بسر مایهٔ عقل و هوش
مئی بی خم و شیشه، در ذوق و جوش
دماغم ز میخانه بویی شنید
حذر کن که دیوانه، هویی شنید
بگیرید زنجیرم ای دوستان
که پیلم کند یاد هندوستان
دلا خیز و پائی به میخانه نه
صلائی به مستان دیوانه ده
خدا را ز میخانه گر آگهی
به مخمور بیچاره، بنما رَهی
دلم خون شد از کلفت مدرسه
خدا را خلاصم کن از وسوسه
چو ساقی همه چشم فتان نمود
به یک نازم، از خویش عریان نمود
پریشان دماغیم، ساقی کجاست
شراب ز شب مانده باقی کجاست
بیا ساقیا، می بگردش در آر
که می خوش بود خاصه در بزم یار
مئی بس فروزانتر از شمع و روز
می و ساقی و بادهٔ جام سوز
می صاف ز الایش ما سوی
ازو یک نفس تا بعرش خدا
مئی کو مرا وارهاند ز من
ز آئین و کیفیت ما و من
از آن می حلال است در کیش ما
که هستی وبال است در پیش ما
از آن می حرام است بر غیر ما
که خارج مقام است در سیر ما
مئی را که باشد در او این صفت
نباشد بغیر از می معرفت
به این عالم ار آشنائی کنی
ز خود بگذری و خدائی کنی
کنی خاک میخانه گر توتیا
خدا را ببینی بچشم خدا
به میخانه آی و صفا را ببین
مبین خویشتن را خدا را ببین
تودر حلقهٔ میپرستان در آ
که چیزی نبینی بغیر خدا
بگویم که از خود فنا چون شوی
ز یک قطره زین باده مجنون شوی
بشوریدگان گر شبی سر کنی
از آن می که مستند لب تر کنی
جمال محالی که حاشا کنی
ببندی دو چشم و تماشا کنی
نیاری تو چون تاب دیدار او
ز دیدار رو کن به دیوار او
قمر درد نوش است از جام ما
سحر خوشه چین است از شام ما
مغنی نوای دگر ساز کن
دلم تنگ شد مطرب آواز کن
بگو زاهدان اینقدر تن زنند
که آهن ربائی بر آهن زنند
بس آلودهام آتش می کجاست
پر آسودهام نالهٔ نی کجاست
به پیمانه، پاک از پلیدم کنید
همه دانش و داد و دیدم کنید
چو پیمانه از باده خالی شود
مرا حالت مرگ حالی شود
همه مستی و شور و حالیم ما
نه چون تو همه قیل و قالیم ما
خرابات را گر زیارت کنی
تجلی بخروار غارت کنی
چه افسردهای رنگ رندان بگیر
چرا مردهای آب حیوان بگیر
زنی در سماعی، ز می سرخوشی
سزد گر ازین غصه خود را کشی
توانی اگر دل، دریا کنی
تو آن دُر یکتای پیدا کنی
ندوزی چو حیوان نظر بر گیاه
بیابی اگر لذت اشک و آه
بیا تا بساقی کنیم اتفاق
درونها مصفا کنیم از نفاق
بیائید تا جمله مستان شویم
ز مجموع هستی پریشان شویم
چو مستان بهم مهربانی کنیم
دمی بیریا زندگانی کنیم
بگرییم یکدم چو باران بهم
که اینک فتادیم یاران زهم
جهان منزل راحت اندیش نیست
ازل تا ابد، یکنفس بیش نیست
سراسر جهان گیرم از توست بس
رضی الذین آرتیمانی
بهنام حضرت صاحبسخن
«بابا احد»
#تاریخ_شفاهی
✍ اولینبار از زبان برادر شاعرم آقا سیدحسین متولیان شنیدم. زمانی که اواخر مهرماه ۱۳۹۷ برای شرکت در سیوسومین دوره شب شعر عاشورایی شیراز، عازم حرم سوم اهلبیت علیهمالسلام شده بودیم. از فرودگاه بهمقصد منزل قدیمی حاجفرهنگ حرکت کردیم. نزدیک خانه، پیرمردی با قامتی استوار و چهرهای مهربان به استقبالمان آمد. همه به او احترام میگذاشتند و جملهای تکرار میشد؛
« #بابا_احد سلام... »
✍ آنموقعها نمیدانستم که چرا ندیده و نشناخته، حس میکنم انقدر این مرد را دوست دارم. حس میکردم بارها و بارها او را دیدهام و طعم مهربانی و محبتش را چشیدهام. جلو رفتم و به پیروی از دوستانم به بابا احد سلام کردم. وقتی که بهگرمی مرا در آغوش گرفت، فهمیدم این حس دوطرفه بودهاست. او نیز طوری بهمن محبت میکرد که انگار نه انگار این اولین بار است که مرا میبیند. خوشحال بودم؛ از اینکه توانسته بودم در دل بزرگش جایی برای خودم باز کنم.
✍همه در ایوان حیاط بزرگ خانه نشستیم.
بابا احد روی صندلی سادهای نشست و شروع به صحبت از گذشتهها کرد. در حین حرفزدنش، یکبهیک حال و احوال همه را میپرسید. سراغ نیامدهها را میگرفت، یاد گذشتگان را زنده میکرد و صحبت از پیران و جوانانی میکرد که به واسطه شبشعر عاشورا با آنها دیدار داشته و اشعارشان را شنیده بود. لابهلای صحبتهای گرم و گیرایش، گاه چندلحظهای را عمیقاً به فکر فرو میرفت. لبخندی میزد و دوباره مطلب را ادامه میداد.
✍ گاه حرفهایی میزد و اشعاری میخواند که خنده را مهمان لب جمع میکرد و گاهگاه با بُغض ابیاتی را زمزمه میکرد یا خاطراتی میگفت که آغازگر گریهی حاضران میشد. گریه! بله گریه! اما گریهای که فقط برای مصائب اهلبیت علیهمالسلام بود. از هر دری سخن میگفت، اما همهی این درها ختم به یک باب میشد؛ باب الحسین علیهالسلام. درباره همهی افراد منتسب به اهلبیت علیهمالسلام، ابیات یا اشعاری در حافظه داشت. میخواند و حرارات مجلس بیشتر از پیش میشد.
✍من که آنروزها برای اولینبار توفیق حضور در این جمع بینظیر را پیدا کرده بودم، مات و مبهوت به این صحنهها نگاه میکردم و سعی میکردم از لحظهلحظهی بودنم در این جمع استفاده کنم. شاید نمیدانستم که قرار است سالهای بعد، آنچنان دلتنگ این جمع بشوم که این دلتنگی را فقط برای سفر کربلای اربعین در وجودم حس کرده باشم.
✍ بابا احد صحبت میکرد، شعر میخواند، گاهی هم سکوت میکرد و لبخند میزد. اما محور همه این حرکات خودش بود. چون راحت میشد بفهمی که هم سکوتش معنا دارد، هم حرف زدنش و هم حتی لبخندهای بهظاهر سادهاش. و در همهی این احوال دوستداشتنی بود، همچنان که هنوز که هنوز هم هست.
✍ بار بعدی که توفیق دیدار نصیبم شد، دی ماه سال ۱۴۰۰ بود و اختتامیه کنگره ملی شعر فاطمی «درسایهسار طوبی» نیریز.
ظهر بود و وقتی وارد حیاط رستوران شدم، فهمیدم که هنوز محل اسکان را تحویل نگرفتهاند. یکراست به نمازخانهی کوچک و سرد گوشهی حیاط پناه بردم. سرمای دی ماه را با سنگهایی که بر دیوارهایش جا خوش کرده بودند دوبرابر به تن آدم هدیه میکرد. تازه فهمیدم دو مهمان دیگر هم آنجا هستند؛ یک شاعر جوان دوستداشتنی و یک پیر دوستداشتنیتر. آن جوان هادی فردوسی بود و آن پیر بابا احد. صحبت کردیم و شعر خواندیم. کمکم گرمای همیشگی صحبتهای شیرین بابا احد -آنهم با آن لهجهی شیرین شیرازی- سرمای نمازخانه را از یادمان برد.
✍ بابا احد از خاطرات سفر حج میگفت. من هرگز این سفر را تجربه نکردهام -اللّهم الرزقنا-، اما حس میکردم در لحظهلحظهی آن حضور داشتهام. حسی عجیب، جذاب و البته کمی نگرانکننده. از این جنس نگرانیها که مبادا عمر بگذرد و نتوانم این لحظهها را زندگی کنم. سراپا گوش بودم. میشنیدم، لذت میبردم و سعی میکردم یاد بگیرم. به نظرم بابا احد این حالات مرا خودش در اولین دیدار از چهرهام خوانده بود. چون از همان موقع بود که هروقت و هرجا توفیق دیدار دست میداد، برایم شعرها میخواند و خاطرهها میگفت و صحبتها داشت. شاید هم به این دلیل بود که احساس میکرد ممکن است این تجربههای گرانبها روزگارانی به درد من -این دانشآموز کلاس اول شعر- که جوانم و تشنهی آموختن، بخورد. برایم میگفت، بدون اینکه از او خواسته باشم و کریم یعنی این.
✍حالا قرار است مراسم بزرگداشتی برای این مرد عزیز و مهربان برگزار شود. چقدر حسرت میخورم که بُعد مسافت -البته علیالظاهر- سد راهم میشود، تا نتوانم در این مجلس حضور داشته باشم. اما خداراشکر که قلم و زبانم کار میکنند و میتوانند حسی را که در دل دارم از این مسافت دور، با صدای بلند بهگوش او برسانند؛
سلام و ارادت. خیلی مخلصم
عمرت بلند و باعزت بابااحدجان.
#مجتبی_خرسندی
#یادداشت_ادبی
در مدرسه از نشاطمان کم کردند
از فرصت ارتباطمان کم کردند
هر وقت به هم عشق تعارف کرديم
از نمره ي انضباطمان کم کردند
#سیدمهدی_نقبایی
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجرهی عشق چهها میخواهی
صبح تا نیمهی شب منتظری
همه جا مینگری
گاه با ماه سخن میگویی
گاه با رهگذران
خبر گمشدهای میجویی
راستی گمشدهات کیست
کجاست؟
#قیصر_امینپور
بسم الله الرحمن الرحیم
بازبا پای دل به حال عزا
کرده ام رو به آستان رضا
آمدم با دلی پر از اندوه
تا به دامن کنم غمی انبوه
بوسم این خاک و احترام کنم
دست بر سینه اش سلام کنم
تا به اذن خدای محرمِ راز
باز پروانگی کنم آغاز
لاله ها را شفیع خود گیرم
تا خدا بگذرد ز تقصیرم
تا در این روزگار سخت مخوف
راضی از من شود امام رئوف
تا خدا بشنود صدایم را
تا اجابت کند دعایم را
آمدم خسته و دلْ آزرده
با غم لاله های پژمرده
لاله هائی که از جفای یهود
مانده در حلقه های آتش و دود
لاله هائی ز گلشن لاهوت
که خزان شد به دامن بیروت
لاله هائی ز باغ حزب الله
که شکفته به عشق ثارالله
آمدم با دلی ز غم سرشار
بر در ثامن الحجج این بار
من که از خاک پاک ایرانم
در غم لاله های لبنانم
لاله هائی که تشنه جان دادند
کربلا را به ما نشان دادند
لاله هائی که رسته در لبنان
با دفاع مقدس ایران
لاله هائی که سیل خون گشتند
از رگ عاشقان برون گشتند
خون سرخی که روز عاشورا(ه)
جوش زد از گلوی ثارالله
خون سرخی که تا همین امروز
کرده اسلام و شیعه را پیروز
ریخت با فتنه ی عدوالله
از تن چاک چاک ( نصرالله) ست
او که روح خدا به پیکر داشت
شور عشق وجهاد در سر داشت
او که هم ، نسل سیدالشهدا ـ
بود و هم خادم امام رضا
او که عاری ز ترس و واهمه بود
سیدِ جبهه ی مقاومه بود
او که در بین امتِ عربی
بود پرچم بدوش حق طلبی
بود این شیرمردِ عالیقدر
یادگار « امام موسی صدر»
بود «چمرانِ» عارفِ ثانی
بود« ابومهدی» و «سلیمانی »
او که مرد سیاست و دین بود
یاور مردم فلسطین بود
چون به هر عرصه ای خطر می کرد
سینۀ خویش را سپر می کرد
او که خود مشعل هدایت بود
ساکن سنگر شهادت بود
کربلا چون که بود در نظرش
در ره حق گذشت از پسرش
بُرد هر جا امانِ دشمن را
بر لب آورد جان دشمن را
تارِ نفرت تنید بر سازش
خطِ باطل کشید بر سازش
در زمین مقاومت چون کوه
بود عمری مُصَمَّم و نَستوه
لشکر آراست جمله عزرائیل
گشت سوهانِ روحِ اسرائیل
او که می بود با همه اعضا
پشتِ طوفان مسجدالاقصی
او که دنیا شده ست مدیونش
با ولایت عجین شده خونش
دیده ی تیز بین رهبر بود
پیرو راستین رهبر بود
بعد روح خدا ـ امامِ عزیز ـ
این سلحشورِ صهیونیستْ ستیز
زیرِ چترِ ولای خامنه ای
بُرد فیضِ دعای خامنه ای
او که دلها شده عزادارش
هر کجا هست حق نگهدارش
علی اکبر شجعان (محزون استهباناتی)
#به روح بلند سید مقاومت
اجرا شده توسط حاج صادق آهنگران
🦋فراخوان محفل ادبی مادران مقاومت
🇸🇩با گذشت قریب به یک سال از طوفان الاقصی و همزمان با شهادت فرماندهان عزیزمان در محور مقاومت اهمیت سرودن شعر، دل نوشته و.... بیش از پیش حس میشود.
🇮🇷از این رو تمام بانوان با ذوق ادبی را دعوت میکنیم به اینکه قلمها را محکم تر در دست بگیرند و برای روحیه حماسی مادران مقاومت اثری خلق کنند.
🔱 محورهای فراخوان اثر ادبی:
-روحیه حماسی مادران مقاومت
-سبک زندگی مقاومت گونه بانوان فلسطینی (امید به زندگی ، انس با قرآن ، صلابت و شجاعت، حیا و حجاب ، ایمان مستحکم به خدا در جنگ و....)
🇸🇩روایت شاعرانه و حماسی از شهید اسماعیل هنیه و خانوادشان و به خصوص همسر والا مقام ایشان ام السلام که امروز نماد مادرانه مقاومت هستند.
⏳از تمام بانوان دعوت میکنیم متن ادبی در قالب (شعر، نثر، دل نوشته ، ترجمه آثار شعرای عرب) خود را تا روز شنبه ۳۰ مهر به آدرس زیر ارسال کنید.
https://survey.porsline.ir/s/ydlGoAfd
🎯داوری آثار یکم الی پانزدهم آبان ماه
🎊از اشعار برگزیده در محفل شعر ندای هبه چهارشنبه ۳۰ آبان تقدیر به عمل خواهد آمد.
📄نفر اول هر ۴حوزه خلق اثر مبلغ یک میلیون و نیم تومان
📃نفر دوم هر چهار حوزه خلق اثر یک میلیون تومان
📃 نفر سوم هر چهار حوزه خلق اثر هفتصد هزار تومان
📌به کانال بانوان پیشرو فارس بپیوندید.
https://eitaa.com/joinchat/3803579160C02e653ab5c
بنام خدا/ محفل قرآنی بزرگداشت حافظ شیراز مصادف با جشن ولادت امام حسن عسکری علیه السلام✨
🔹 با حضور عوامل و کارشناسان برنامه قرآنی محفل به میزبانی مردم شهر شیراز و اجرای رسالت بوذری
🗓 جمعه ۲۰ مهر
🕞 ساعت ۱۵:۳۰
📍 آرامگاه حافظ شیرازی
#کنگره_شهدای_فارس
بسم الله الرحمن الرحیم
نقدی بر یک غزل آیینی موفق :
شعر مذهبی و آیینی معاصر در گونههای مختلف خود امروزه دستخوش تغییرات و تحولات بدیع و تازهای شده است.
در گذشتهای نهچندان دور مدایح و مراثی اهلبیت(ع) عموماّ دارای درونمایهای ساده و مبتنی بر ذکر مناقب و فضائل یا بیان مصائب خاندان رسالت بود. اما امروزه با خلاقیت هنری اهل ادب و نگاه تازهی شاعران به وقایع تاریخ اسلام و سیرهی ائمهی اطهار شاهد نوآوریهای جذاب در عرصهی شعر آیینی هستیم.
یکی از آثاری که در سالهای اخیر مورد اقبال عموم ذاکران و مخاطبانِ شعر هیات و استقبال شعری بیش از هفت نفر از شاعران اهلبیت(ع) قرار گرفته و به اقتفای آن رفتهاند غزل کوتاه و زیبائی است از شاعر توانمند و اهل مطالعه _دوست عزیزم_ جناب آقای محمدعلی کردی در رثای شهیدهی شام حضرت رقیه(سلام الله علیها) که پس از خوانش این شعر به ذکر نکاتی دربارهی آن خواهیم پرداخت :
زخمهایم شده این لحظه مداوا مثلاً
چشمِ کمسوی من امشب شده بینا مثلاً
آمدی تا که تو همبازی دختر بشوی
باشد ای رأسِ حنابسته تو بابا مثلاً…
…مثلاً خانهمان شهر مدینهست هنوز
وَ تو برگشتهای از مسجد و حالا مثلاً…
…کار من چیست؟ نشستن به روی زانوی تو…
کار تو چیست؟ بگو… شانه به موها مثلاً…
یا بیا مثلِ همان قصه که آن شب گفتی
تو نبی باشی و من ، اُمِ ابیها مثلاً
جسمِ نیلی مرا حال ، تو تحویل بگیر
مثلِ آن شب که نبی فاطمه اش را مثلاً...
بنظر میرسد مهمترین ویژگی این شعر، ساختار روایی و داستانوارگی آن است. البته این روایت در برشی کوتاه، مختصر و تاثیرگذار از ماجرای اسارت و شهادت این طفل و دردِ دل کودکانهی او با سر مبارک پدرش در خرابه بیان شده است و میتوان گفت داستانکی است از یک داستان کوتاه که خود بخشی از رُمان حماسی_عاطفی بلند عاشوراست.
نکتهی بسیار مهم در این غزل _که ظاهراً از دید بیشترِ شاعرانی که به استقبال این شعر رفتهاند مغفول مانده است_ ایجاد فضای تصویری و مفهومی از یک بازی بچهگانه بین دختر و پدر قصه است. در واقع این گفتگو، بیانگر آرزوهای تحققنیافتنی و رویاهای کودکانهی این دختر است.
انتخاب هوشمندانهی ردیف در طراحی این تعامل دو نفره، نشان از ذوق بالای شاعر دارد که عیناً برگرفته از زندگی واقعی و روابط صمیمی و نگاه غیرجدی و رمانتیک بچهها به جهان پیرامونشان است.
این چینش معنایی با ایجاد بسترِ مصیبت در بیت اول که عمق درد راوی اولشخص قصه را مشخص مینماید شروع شده و پس از ایجاد ابهام در مخاطب نسبت به علتِ آوردن واژهی "مثلاً" در ردیف، تکلیف مخاطب را در مصرع اولِ بیت دوم، مشخص کرده و گفتگوی بازیگونهی روای و سرِ مقدس را با غافلگیری بلیغ و تاثیرگذار در مصرع بعد تکمیل میکند؛ و در بیت سوم با فضاسازی صحنهی بازی به تصاویر شعر عینیت تاریخی میبخشد و راوی را در نقش خاطرهگو قرار داده و مخاطب را به ماجراهای قبل از شهادت حضرت اباعبدالله(ع) برده و با یادآوری خاطرات خوش زندگی کوتاه این دختر در کنار پدر اثرگذاری عاطفی شعر را در بیت چهارم به اوج خود میرساند و با اشارهای کنایی به مصائب و لطمات وارده بر این پدر و دخترِ بزرگوار به کار خود خاتمه میدهد.
شاعر در دو بیت آخر نیز بهطور ماهرانهای با ترفند "گریز" یعنی انتقالِ موضوع و تغییر فضای داستان _که در مجالس مرثیهسرائی معمول است_ مخاطب را به مصیبتی بزرگتر یادآور میگردد و با کشفی شاعرانه دست به شبیهسازی این حادثه و ماجرای شهادت و تدفین شبانهی حضرت زهرا(س) میزند و شخصیتها و مصیبتهای آن دو ماجرا را کنایتاً با هم مقایسه میکند و با کار کشیدن درست و متنوع از ردیف جذاب شعر، آن را تمام میکند.
ویژگی دیگر این غزل، زبان ساده و روان و صمیمی آن است که باز هم کاملاً با موضوع شعر منطبق و همآهنگ است.
لحن کودکانه، سادگی، روانی و بهروز بودن زبان ، فضای عاطفی پررنگ شعر و ردیف جذاب و متفاوت آن موجب شده است که این اثر برجستگی خاصی پیدا کند.
گذشته از این عناصر فرمی و تکنیکی البته باید عنایت ویژهی اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) را هم در توفیق و اثرگذاری این شعر مدنظر داشت و این همان نکتهای است که جناب استاد شفیعی کدکنی تحت عنوان "امر بِلاکِیف و ادراکِ بیچگونه" مطرح میکند یعنی وجوهِ معنوی ناپیدا و غیرمحسوسی که در دلنشینی یک اثر هنری وجود دارد ولی قابلِ توصیف نیست.
با آرزوی موفقیت روزافزون برای شاعر خوشقریحهی این شعر و تمام شاعرانی که پاسدارِ قداستِ قلم و حرمتِ شعرند و آنرا جز در راه تعالی معارفِ الاهی و رشدِ معنویت و اخلاق در جامعه بهکار نمیگیرند امیدواریم که بیش از پیش شاهد آثار و اشعاری از این دست باشیم.
#امید_امیدزاده
رباعی
درگیر غمی تازه و نشناخته است
با آمدنت کارِ دلش ساخته است
دوشیزه بی مثال پاییز، انار
عاشق شده گونه اش گُل انداخته است
#مرتضی_برخورداری
⭕️انجمن علمی امور فرهنگی دانشگاه غدیر شیراز برگزار میکند :
✅ تور گردشگری حافظیه
+ حافظخوانی
+ چگونه اشعار حافظ را بخوانیم؟
+ آشنایی با شخصیت حافظ
با توضیح و سرپرستی شاعر ارجمند
👤 «محمد محمدیرابع»
جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳ ( روز حافظ)
در حافظیه
@ghandeparsi_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر مونتاژی تا به حال شنیده بودین ؟
۱۰ مصرع از ده شاعر مختلف
جالبه حتما گوش بدین😊