eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
266 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
245 ویدیو
88 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ایمان خنشا
🏴مراسم خانوادگی شب تاسوعا🏴 🔴شروع برنامه از نمازجماعت مغرب و عشاء 🚩 قرائت زیارت پرفیض عاشورا ✅سخنرانان: استاد دکتر محمدکاظم کاوه پیشقدم استاد دکتر شکرالله خاکرند ✅شعرخوانی عاشورایی: استاد دکتر غلامرضا کافی ✅مداح: حاج محمد مهدی ستایشگر ⬅️زمان: چهارشنبه 4 مردادماه (شب تاسوعا) 🌿همراه با اطعام سفره حسینی🌿 ⬅️مکان: میدان ارم، انتهای خیابان دانشگاه، سازمان بسیج اساتید استان فارس، حسینیه شهدای جهاد علمی 🚩هیئت انصار المهدی (عج) بسیج اساتیدفارس
جلسه دورهمی بانوان شاعر شیراز و فرهنگ دوستان منطقه هفتنان شعرخوانی،حافظ خوانی ،صحبت عرفانی،موسیقی چهارشنبه ۷_۵ انجمن شعر زنان شیراز
سهم شاعرانه ی حقیر در پاسخ به اهانت کوردلانه ی مدعیان آزادی بیان به ساحت کتاب نور و هدایت؛ ستبر ریشه های محکم مارا نخواهد سوخت کتاب باور ما را چنین سودا نخواهد سوخت! اگرچه شب پرستی آتش ظلمت برافروزد ولی خورشید را در باور فردا نخواهد سوخت به دست ماست قرآن پرچمی پاینده پا برجا! به دست هر حقیر هرزه ی رسوا نخواهد سوخت هجوم تشنگی ها را نه تنها "ماء مسکوب" است که دریاییست بی پایان و این دریا نخواهد سوخت! برای حرف حرف این کتاب نور جان دادیم درخت دین مان را هیزم دنیا نخواهدسوخت زنی در شعله ی آتش چراغی جاودان افروخت از آن پس روشن آیات "اعطینا"نخواهد سوخت اگر زهراست روح "قدر" و "نور" و" مریم" و "کوثر" یقین کردیم پیش از این، در آتشها نخواهد سوخت قسم بر آن لبی که روی نی آیات عظمی خواند کتاب روشن مولای عاشورا نخواهد سوخت بسوزد جانشان در آتش قهر خداوندی ندانستند آنک آیت کبری نخواهد سوخت بسوزد جسم قرآن را و قرآن جملگی جان است نفهمیدند این معنی که آن معنا نخواهد سوخت **** تبر بردوش می آید کسی از آن سوی تاریخ گلستان می شود آتش، خلیل آسا نخواهد سوخت.... ساجده تقی زاده مرداد۱۴۰۲ هفتم محرم الحرام شیراز
مجموعه غزال محرم - گروه ادبی یاقوت سرخ.pdf
864.6K
اولین مجموعه اشعار عاشورایی در قالب ادبی با چینش شب‌های محرم‌الحرام کاری از؛ 📝گروه ادبی یاقوت سرخ اهدایی محفل قند پارسی
تلنگر عاشورایی.. در وقت حماسه کاش حاضر باشیم حیف است که درگیر ظواهر باشیم ای کاش که در بصیرت و بیداری مانند حبیب بن مظاهر باشیم کیوانی محرم ۱۴۰۲
‌ [تقدیم به مردانی که به خدا دست دادند.] شُکوهِ نامِ تو با مویه کم نخواهد شد... حماسه‌ی تو که تسلیم غم نخواهد شد! زمین زدند علم را؟ زمین قسم خورده‌ست، که هیچ پرچمِ دیگر، علم نخواهد شد! «بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زر» ستم به سیم و زرش محترم نخواهد شد! چگونه بسته امید، اهرمن به سازش تو؟ سرت به نیزه بلند است و خم نخواهد شد! چه شاعرانه نوشتی که دست، همچون نی اگر بریده نباشد قلم نخواهد شد! صدای زمزمه‌ی زمزم است! می‌شنوی؟ که هیچ آب چو آب حرم نخواهد شد... مرام و نام تو حاشا که یادمان برود «چنین نبود و چنین نیز هم نخواهد شد» محمد محمدی رابع ‌ ‌ [تضمین‌ها از حافظ هستند]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن نمی سوزد *خورشید در خورشید* جهان را مصحفی سی پاره کن، توحید می بینی بسوزانی اگر سی ذرّه را، *خورشید* می بینی پس از شب روز می آید، از این روشن تر آیا هست؟ گذر کن از شب غم، صبحی از امّید می بینی هجا کن زیر لب ذکری، به هر لحنی، به هر رسمی به هر نحوی بخوانی فجر را *خورشید* می بینی فلق دارد اذان می گوید و لبیک گویی نیست به هوهویی بیا در ناس اگر تجوید می بینی زمین گل داده صد باران ،تبختر را زمین بگذار خزان رفته ست، لبیکی بگویی عید می بینی به جز *خورشید*، لفظی روشنی را بر نمی تابد که گر خورشید را معنا کنی *خورشید* می بینی خدا حمد است،احزاب است،فرقان است، یاسین است به وصف آیتش، آیات در تحمید می بینی بنامیزد، بنامیزد که می سوزد ولی زنده ست بسوزان نور را، فوّاره ی *خورشید* می بینی جهان آیینه ی حق است و قرآن صورت *خورشید* اگر این شعر را خورشید در *خورشید* می بینی سجاد حیدری قیری
با سلام و احترام خدمت همه اساتید ارجمند و دوستان بزرگوار عرض ارادتی به حضرت علی اکبر علیه السلام 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 "رسول دیگر" هرکجا می‌نگرم بال و پری سوخته است مادری یا پدری با جگری سوخته است گل به گل در همه جا عطر شقایق جاری اربا اربا شده، جسم پسری سوخته است این طرف لشکر بیداد قیامت کرده آن طرف تر، زره ای یا سپری سوخته است پرشده در همه جا، بانگ علی اکبری ات آه، امروز به جایش اثری سوخته است من به اعجاز نفس های تو ایمان دارم سهمم از داشتنت، چشم تری سوخته است تارو پودت همه تصویر رسول اللهی جانم از داغ رسول دگری سوخته است آتش افتاده به جان کلماتم شب و روز پس ببخشید اگر، مختصری سوخته است 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 اذان عشق" قد برافراشته کن، سرو تو دیدن دارد صوت پیغمبری ات باز، شنیدن دارد پای بگذار بر این دشت ترک خورده ببین! قلب طوفان زده اش، میل تپیدن دارد عشق هم در طلب بوسه به پیشانی تو سمت آغوش تو آهنگ دویدن دارد مرگ بازیچه دستان تو بوده است ولی دیگر انگار تمنای رسیدن دارد ای غزل مردتربن معجزه کرب و بلا صحنه دلبری ات، آه کشیدن دارد آنقدر جذبه عرفانی چشمت بالاست که غزل سمت نگاه تو دویدن دارد به کدامین افق امروز اذان می گویی؟ آری امروز، نماز تو خریدن دارد. نجمه آرمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اکبر لیلا شکوفا گشته با اذن خدا شبه پیغمبر چو یوسف با صفا و دلربا از رخ و رفتار و کردارش همانند نبی نور زیبایش شده در عالم هستی جلی هم جوان وهم رشیدوهم دلیروهم بصیر در میان آل هاشم مثل جدش بی نظیر هر کسی دلتنگ احمد میشد ومشتاق او پیش ماه روی اکبر می‌ شده در گفتگو در گلو گاه نبرد و در مصاف اهل دین مثل جدش حیدر و صفدر شده آن مه جبین وارد میدان خنجر گشت با اذن پدر تیغ میزد برعدو آن زاده خیرُالبشر تلًی ازاجساد پاره پاره بر سطح زمین از دم شمشیر تیزش گشته دشمن آتشین ناگهان لغزید بر دستان مُره آن لعین برق شمیشیر و به خاک افتاد آن ماه مُبین زود بر بالین او حاضر شده بابش حسین کرده نفرین عدو از ماتم نور دوعین برد با دستان لرزانش علی را در بغل روبه خیمه کرد و شد مه پاره در کام اجل اهل خیمه نوحه خوانید و عزا برپا کنید از فراقش گریه برآن قامت رعناکنید آه شد ماه منیرم اکبرم مهمان خاک کرده لیلا از فراقش سینه را صد چاک چاک ک. قالینی نژاد_افروز «
"از حَسن تا محتشم/ بخش اول" شاعران بزرگ فارسی همواره بر دوش سخنورانِ پیش از خود ایستاده‌اند و اشعار درخشان، بخشی از نور خود را از کهکشان سروده‌های پیشین اقتباس کرده‌اند. در تاریخ شعر عاشورایی، هیچ شعری شهرت و فراگیری ترکیب‌بند محتشم کاشانی را نیافته، رواجی گسترده در تکیه‌ها و کتیبه‌ها و عزاداری‌ها، که از این منظر کمتر شعری را می‌توان با آن مقایسه کرد. تخیلِ رها، سوزمندی و احساس پر شور، ساختار و آهنگ مناسب، استفاده‌ از ارکان روایت چون: گفتگو و سوال و قابلیت هم‌ذات پنداری و تنوع ساحت‌ها و در کنار آن زبان و بیان مناسب، همه به فراگیری این شعر در زبان فارسی کمک کرده است. اما آنچه باید در نظر گرفت، سیر تطور شعر عاشورایی فارسی و جایگاه آن در فراهم کردن امکان ظهور این شعر درخشان است. بی‌هیچ تردیدی، محتشم قبل از خلق این مرثیه، خواسته و ناخواسته به برخی آثار پیشین یا همزمان خود نظر داشته و از آن سروده‌ها و تجربه‌ها بهره برده است. به همین دلیل در زیر به چند شاعر تاثیرگذار بر او در مسیر آفرینش مرثیه‌ی مشهورش اشاره خواهد شد. ۱_ حسن کاشی (زنده تا ۷۳۸) از شاخص‌ترین شاعران شیعی است که بر تحولات شعر شیعی ایران اثر گذاشته است. او حدود ۲۵۰ سال پیش از محتشم زیسته و اغلب شاعران شیعی سده‌های هشتم تا دهم از سبک و سخن او بهره برده‌اند. انتساب او به کاشان (چون محتشم) سبب شده که مرثیه‌سرای کاشانی بارها به دیوان او نظر افکنده باشد؛ چنانکه خود سروده است: فصیح‌بلبل خوش‌لهجه کاشیِ مداح که بود روضه‌ی آمل ازو ریاض ارم محتشم، ترکیب‌بند هفت‌بخشی حسن کاشی را در ستایش امیرمومنان با رعایت وزن و ردیف و قافیه در تمام بخش‌ها و حتی شباهت بیت ترجیع، پاسخ گفته است.(بنگرید به مقدمه‌ی دیوان حسن کاشی ص ۳۸ به تصحیح عباس رستاخیر) مصرع اول شعر حسن: السلام‌ ای سایه‌ات خورشید رب‌العالمین مصرع اول شعر محتشم: السلام‌ ای عالم اسرار رب العالمین اما آنچه در این مقال باید به آن اشاره کرد، تاثیر احتمالی تنها قصیده‌ی عاشورایی موجود در دیوان حسن بر بند اول ترکیب‌بند محتشم است؛ چنانکه هر دو در یک وزن و یک ردیف و قافیه سروده شده است. حسن: ای دل کنون که عاشر ماه محرم است شادی مکن که نوبت شادی‌ت در غم است (دیوان ۷۴) محتشم: باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟ (دیوان ۲۸۰) شباهت تصویری شعر محتشم با مرثیه‌ی حسن زیاد نیست؛ اما بعید نیست در مرثیه‌ی خود به برخی ابیات شعر شاعر همشهری‌اش نظر افکنده باشد؛ مثلا در بیت‌های: گردون کبودجامه شد و مه سیاه‌پوش یعنی که روز مقتل خورشید اعظم است ...ای روح قدس! بر سر خاک رسول شو آن کز شرف خلاصه‌ی اولاد آدم است که یادآور ابیات دوم و هفتم بند نخست شعر محتسم است. ادامه دارد... @mmparvizan
حیرت مصوّر شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را نشاند در تب شک، غیرت تو باور را برادری به وفاداری تو معنی یافت که از گلوی تو فریاد زد برادر را... فرات آینه شد، پیش چشم غیرت و آب مگر نشان بدهد حیرت مصوّر را نگاه کردی و دیدی حرم در آتش بود و در طواف حرم، فوجی از کبوتر را گذشتی از سر آب و به خاک افتادی که سر به سجده گذاری هر آن مقدّر را فرات بعد تو عمری‌ست تا که می‌گرید عطش جز این نشناسد زبان دیگر را تویی که نام تو با هرچه رود پیوسته‌ست و بی تو آب نمی‌بیند آن طرف‌تر را ✍🏻 🏷
هدایت شده از غلامرضا کافی
https://drive.google.com/file/d/1EJiERioHsC8_2q_m-Io9kHGQlyxiPu2e/view?usp=drivesdk غلامرضا کافی: بلغیرت (غزل مرصع) ای خوش بر و بازو،یله گیسو،صله ابرو، گل خوش بو نفس وخشک لب و مشک گریبان ای هیمنه هی هو،علوی رو، قرشی خو، حبشی مو ،همه ی دلخوشی گریه نصیبان باچشم غزل خیز و دلاویز و دل انگیز و شکر ریز لبانی که ترنمگر قران برخیز وبپرهیز از این فتنه ی یکریز که لبریز شد از رشک وحسد جان رقیبان قرص قمر ای ماه لقب، شاه نسب، پاک حسب، رعد غضب، برق نگاهت جگر آشوب ای فخرعجم، میرعرب، نخل رطب، کوه ادب نیست به جز نام خوشت مشق ادیبان ای شیر دژم، میرعلم، چهره بقم، باغ ارم، عجب عجم، ماه ترین رشک پلنگان ای تیغ دو دم، خصم ستم، ماه حرم، شاه کرم، دست قلم هست تورا یار غریبان ای نایره دم، شعله نفس، گونه قبس، برق فرس، موج ارس ،آمده از علقمه عطشان هان ای همه چیز ای همه کس، کشته هوس، خیمه عسس، دادرس قاطبه ی تنگ شکیبان ای بحروفا، نهرسخا، شهرعطا، دست شفا، قبله نما، جانم وجانانم ابالفضل هم خشم خدا، قهر قضا، تیررها، تیغ بلا برسر کاسب ستمان خلق فریبان ای ماه بدل، کوه بطل، صخره مثل، شیر جدل، باد وش تیزتک عابس وعباس هیبت جبل ای لفظ عسل، چهره غزل، هست ازل تا ابدت سلسله ی نسل نجیبان هیهات ازاین گریه اثر، سوگ خبر، داغ شرر، اشک ثمر، قصه ی سالارشهیدان ای قرص قمر،تشنه جگر، سوخته پر، خیز که تنهاست کنون زینب و خفتند حبیبان! غلامرضا کافی
یا ابالفضل.. تا قامت سرو سبز عباس شکست غم بود که در نگاه احساس شکست عشق آمد و تا قامت خونین تو دید افتاد و کنار پیکر یاس شکست کیوانی
▪اَلسّلامُ عَلیک یا أبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ مِثْلِ عبّٰاسْ كَسْي هَسْت دِلٰاوَر بٰاشَد بٰاْ هَمِهْ تِشْنِگي اَشْ يٰادِ بَرٰادَر بٰاشَد مِثْلِ عَبّٰاسْ كَسيْ هَسْت كِهْ سَقّٰا بٰاشَد جِگَرِ سُوخْتِه اشْ حَسْرَتِ دَريٰا بٰاشَد مِثْلِ عَبّٰاسْ كَسْيْ هَسْتْ اَبٰابيلْ شَوَد بٰالُ و پَر سُوخْتِه ، هَمْسٰايِه جِبْريلْ شَوَد هيچ كَس مِثْلِ اَباالْفَضْلِ وَفٰادٰار نَبُود لٰايِقِ تَشْنِگيُ و اِسْمِ عَلَمْدٰار نَبُود هَر كَسْي خْوٰاست كِهْ فَردٰا بِه شَفٰاعَتْ بِرِسد يٰا اَباالْفَضْلِ بِگُوييد بِه سَلٰامَتْ بِرِسَد ▪اگر گرفتاری حاجت داری بگو یا ابالفضل ‌ 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسیر سرخ نگاهش قد و بالای تو بوسید تمام او تماشای تو بوسید نشست و روی زانوهای خسته مسیر سرخ رگ های تو بوسید کیوانی محرم ۱۴۰۲
تاسوعا.. زشرم روی ماهش آب شد آب به شوق دیدنش بی تاب شد آب نه بر لب های خود آبی رسانید نه از لب های او سیراب شد آب #, سید مهدی حسینی # کربلا لبریز عطر یاس شد نوبت جانبازی عباس شد
تلنگر عاشورایی.. ننگ است گرفتار تفاخر باشیم در جلوه گری پر از تظاهر باشیم ای کاش که در دقایق آخر عمر مُسلم نشدیم ،لااقل حر باشیم کیوانی محرم ۱۴۰۲
شعر خوانی پدرام اکبری تقدیم به ساحت مقدس اباالفضل ( ع ) در رادیو نمایش
عصر تاسوعاست... عصر تاسوعاست ای نقّاش فردا را نکش صبح دریا را کشیدی ظهر صحرا را نکش خسته با زین و یراقی واژگون آشفته یال بی‌سوار و غرق خون آن اسب زیبا را نکش یا تمام صفحه را با خیمه‌ها همرنگ کن یا به غیر از ما رأیت الا جمیلا را نکش آن به دریا رفته دیگر بر نمی‌گردد به دشت خشکی لب‌های فرزندان زهرا را نکش او که مجنون بود، مجنون ماند، مجنون شد شهید مادرش لیلاست واویلای لیلا را نکش... ما که جا ماندیم در ما رنگ عاشورا نبود آبروداری کن و رسوایی ما را نکش عاقبت آن مرد مردستان می‌آید بعد از آن کس نگوید آن قد و بالای رعنا را نکش ✍🏻 🏷
🏴مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع شعر آیینی ماندگار و معروف  "مکن ای صبح طلوع" را قدیمی ها به یاد دارندکه در دستجات عزاداری نیمه شب عاشورا ماه محرم خوانده می شد . این مرثیه در مراسمی موسوم به " صبح عزا" به‌شکلی ویژه وبا ملودی پرهیجان توسط عزاداران حسینی در فومن انجام می شد واز نیمه‌شب عاشورا شروع و تا اذان صبح عاشورا ادامه داشت. برخی از مساجد شهر و روستاهای اطراف با راه‌اندازی دسته عزاداری و حرکت به سمت خانه‌ها و سر دادن این مرثیه خاص که بعدها شهرت بسیار یافت و حتی جایگاهی ویژه در سراسر ایران پیدا کرد، از خورشید می‌خواهند که طلوع نکند و نگذارد محرم به روز دهم برسد.در واقع از «صبح» تقاضا می کنند که نیاید تا شب همچنان بپاید و این میهمان سرفراز را همچنان میزبانی کند و به فردائی دردناک و سفاک و خونین نسپارد. اما شاید کمتر کسی بداند که دودمه معروف «مکن ای صبح طلوع» که حدود یک قرن در شب عاشورا در فضای محافل عزاداری امام حسین علیه سلام خوانده می شود، سراینده اش خبازی از فومن قدیم به نام مرحوم کربلایی میرزا محمود بهجت  پدر مرحوم آیت الله محمد تقی بهجت فومنی(ره) مرجع تقلید جهان تشیع است.آنطور که در کتاب مجموعه مراثی کربلایی محمود بهجت، به کوشش علی ابراهیمی اقلیدی(انتشارات شفق، ۱۳۹۰) آمده؛شاعر این دودمه تا سالیان اخیر ناشناخته بود. پس از مجلس روضه‌ای آیت الله محمدتقی بهجت به مداح می‌گوید: «شعر مکن ای صبح طلوع از سروده‌های مرحوم ابوی است». کربلایی میرزا محمود بهجت فومنی متخلص به "قُمری" از شاعران گمنام عصر خود بود که در بازار فومن به نانوایی اشتغال داشت‌ .این بزرگوار علاوه بر شغل خبازی، به حل وفصل مشکلات مردم نیز می پرداخت و قباله واسناد مهم به امضای وی می رسید. نوشته اند؛عشق به خاندان عصمت و طهارت(ع) در حد اعلی در جان وی فوران داشت. وی با اخلاص، پاکی و صداقت خود، در مصیبت امام حسین علیه سلام، آن‌چنان غرق در ماتم و عزا می‌شد و این داغ را با جان و دل درک می‌‌کرد که گویی عاشورا و وقایع آن برایش تجلی عینی یافته و شرح ماوقع را شخصاً درک کرده است. و ناخودآگاه از فرط غم، تصمیم به دگرگون نمودن اوضاع طبیعی زمان می‌گیرد؛ به صبح دستوری می‌دهد تا برنیاید تا این مصیبت دردناک رقم نخورد و در ادامه نیز با همان سبک و سیاق به آفتاب و چرخ، امر می‌کند که تا سر نزند . این بزرگوار در بهمن  سال ۱۳۲۴ یا ۱۳۲۵ خورشیدی بود که در سن حدود هفتادو هفت سالگی چشم از جهان پوشید ودر کربلا مدفون شد. وی علاوه بر این مرثیه، کلوچه سنتی فومن را نیز از خود به یادگار نهاده وبانی پخت آن در فومن بوده است. گفته می شود؛ زمانی که به دیدار فرزندش به کربلا رفته بود، پخت آن را در آنجا فرا گرفت و سپس در حوالی سال ۱۳۱۳ خورشیدی به پخت وترویج آن در فومن همت گماشت که بعدهابا تغییراتی به شهرت رسید. خدایش بیامرزاد. شب وصل است و تبِ دلبری جانان است ساغر وصل لبالب به لب مستان است در نظر بازیشان اهل نظر حیران است گوئیا مشعله از بامِ فلک ریزان است  چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است امشبی را شه دین در حرمش مهمان است عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع «یارب این بوی خوش از روضة جان می آید؟  یا نسیمی است کزان سوی جهان می آید؟» «یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟» «عجب این قهقهه از حورِ جنان می آید!» یارب این آبِ حیات از چه دلی جوشان است؟  امشبی را شه دین در حرمش مهمان است  عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع «چه سَماع است که جان رقص کنان» می آید؟ «چه صفیر است که دل بال زنان می آید؟» چه پیامی است؟ چرا موج گمان می آید؟ چه شکار است؟ چرا بانگ کمان می آید؟ چه فضائی است؟ چرا تیر قضا پران است؟  امشبی را شه دین در حرمش مهمان است عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع گوش تا گوش، همه کرّ و فرِ دشمنِ پست شاه بنشسته، بر او حلقة یاران است «پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست»  چار تکبیر زده یکسره بر هر چه که هست خیمه در خیمه صدای سخن قرآن است امشبی را شه دین در حرمش مهمان است عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع وَه از آن آیتِ رازی که در آن محفل بود «مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود» «عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود» «خم می بود که خون در دل و پا در گل بود»  ساغر سرخ شهادت به کف مستان است امشبی را شه دین در حرمش مهمان است عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع این حسین است که عالم همه دیوانة اوست او چو شمعی است که جانها همه پروانه اوست شرف میکده از مستی پیمانه اوست هر کجا خانه عشق است همه خانة اوست حالیا خیمه گهش بزمگه رندان است  امشبی را شه دین در حرمش مهمان است عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع https://eitaa.com/defapressgu