eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
274 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
248 ویدیو
89 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ ۸ آبان سالروز درگذشت مُظاهر مُصفّا (زاده ۲۰ بهمن ۱۳۱۱ اراک – درگذشته ۸ آبان ۱۳۹۸ تهران) شاعر، استاد دانشگاه و مصحح متون او دوران متوسطه را در دارالفنون گذراند و در دانشسرای عالی در رشته ادبیات تحصیل کرد. سپس تحصیلاتش را در رشته زبان و ادبیات فارسی تا درجه دکترا در دانشگاه تهران ادامه داد. پایان‌نامه‌اش را با عنوان «تحول قصیده در ایران» را زیر نظر بدیع‌الزمان فروزانفر نوشت. همزمان با ادامه تحصیل، به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و مدتی هم رئیس اداره فرهنگ قم بود و چندی هم ریاست مدرسه عالی قضایی قم را به‌عهده داشت. او برادرزاده "نکیسای تفرشی" خواننده سرشناس دوره قاجار و رضاشاه و نوه ملارجبعلی تفرشی "تعزیه‌خوان دربار ناصری و تکیه دولت بود. خواهر وی "مادر فؤاد حجازی، آهنگساز، از استادان زبان و ادبیات فارسی است. وی با امیربانو کریمی، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، دختر امیری فیروزکوهی شاعر سرشناس ازدواج کرد. فرزندان این زوج: علی مصفا، بازیگر سینما و تلویزیون و همسر لیلاحاتمی، کیمیا مصفا، گلزار مصفا دارای مدرک دکترای زبان و ادبیات فارسی، امیراسماعیل مصفا دارای مدرک دکترای فیزیک و استادیار فیزیک دانشگاه صنعتی شریف "متخصص در زمینه نظریه ریسمان" هستند.  و از دیگر سوابق علمی و اجرایی او ریاست پردیس فارابی دانشگاه تهران "پردیس قم" و آموزگاری دبیرستان‌های تهران، ریاست انتشارات و مدیریت مجله آموزش و پرورش، دانشیاری دانشگاه شیراز و ریاست دبیرخانه مرکزی دانشگاه شیراز است. او سال‌های زیادی به‌عنوان استاد تمام رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران به‌خدمت مشغول بود و در سال ۱۳۸۴ به دستور ریاست دانشگاه کنار گذاشته شد و پس از آن مدتی استاد تمام وقت دوره‌های دکترای دانشگاه آزاد بود. آثار شعر: توفان خشم ۱۳۳۶ چاپ کتابخانه زوار. شب‌های شیراز ۱۳۳۷ چاپخانه حکمت ۱۳۴۰ سیپاره. سپید نامه ۱۳۴۰ جمعه سرخ ۱۳۵۷ گزینه اشعار مظاهر مصفا ۱۳۸۷ انتشارات مروارید. نسخه اقدم؛ منظومه‌های مظاهر مصفا ۱۳۹۶ نشرنو پاسداران سخن ؛ چکامه سرایان ۱۳۳۵ دیوان حکیم سنایی ۱۳۳۶ انتشارات امیرکبیر کلیات سعدی انتشارات زوار ۱۳۴۰ مجمع الفصحا (مجموعه شش جلدی) ۱۳۴۰ انتشارات امیرکبیر دیوان نظیری نیشابوری ۱۳۴۰ انتشارات امیرکبیر برگی از اشعار صفای سپاهانی با اوست حدیث من (متن ده گفتار در عرفان و تصوف اسلامی) ۱۳۴۷ چاپ میهن قند پارسی (نمونه‌های شعر دری) ۱۳۴۸ بنگاه مطبوعاتی صفی‌علیشاه دیوان لامع ۱۳۶۵ دیوان حکیم نزاری قهستانی ۱۳۷۱ انتشارات علمی متن کامل دیوان سعدی ۱۳۸۳ انتشارات روزنه جوامع الحکایات ۱۳۸۶ پژوهشگاه مطالعات فرهنگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رودکی و ماجرای سرودن قصیده ی بوی جوی مولیان آید همی... رشید کاکاوند
موقوف نسیمی‌است به هم ریختن ما آماده‌ی پرواز چو اوراق خزانیم... ☕️🍁
🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨🚨 ☀️انجمن شعر دختران آفتاب برگزار میکند ☀️ چهارشنبه ۹ آبان ماه ۱۴۰۳ از ساعت:۱۶ الی ۱۸ مکان: شیراز، فلکه اطلسی، کتابخانه رئیسی اردکانی، سالن کتابدار چشم به راهیم صفای قدمتان را.... ✨ویژه دختران و زنان شاعر ✨ خبرنامه شاعران 🔻 https://eitaa.com/khabarnameshaeranshiz
🔷رونمایی از پوستر و کتاب کنگره ملی شعر و داستان ایثار 🔷نشست رسانه‌ای نهمین کنگره ملی شعر و داستان ایثار، سه‌شنبه ۸ آبان ماه با حضور سردار یعقوب سلیمانی در ساختمان بنیاد شهید و امور ایثارگران برگزار شد. در این نشست، از پوستر کنگره و مجموعه کتاب ایثار رونمایی شد. 🔷ادامه تصاویر را در لینک زیر ببینید: https://jamejamonline.ir/fa/news/1479309 📚اداره امور هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان فارس
«و قاف/ حرفِ آخرِ عشق است» (کوتاه‌سروده‌ای از قیصر امین‌پور) و «قاف» حرف آخرِ عشق است آن‌جاکه نامِ کوچکِ من آغازمی‌شود! در یکی از یادداشت‌های پیشین، به وجودِ ابهام و ایهامی در شعرِ کوتاهِ «قاف»، سرودهٔ قیصرِ امین‌پور اشاره‌شد. دوستی پرسید: مگر جز نوعی بازی لفظی، نکتهٔ زیباشناسانهٔ دیگری نیز در شعر نهفته‌است؟ این یادداشت درنگی است در این شعرِ کوتاه اما بلند و زیبا. ۱_  شاعران فراوانی با نام یا تخلّص خویش مضمون‌پرداخته‌اند. حافظ به‌گمانم در تنوّعِ هنرنمایی‌هایی که با تخلّصِ خود و پیوندِ آن با قرآن کرده، سرآمدِ دیگران است. در شعرِ امروز نیز شاعران بارها نام‌شان را ضمنِ شعرشان آورده‌اند. قیصر درکنارِ ابتهاج، شاید بیش از دیگر شاعرانِ امروز با نامِ خویش مضمون‌پردازی کرده‌باشد. و نامِ "قیصر" ظرفیتِ چنین هنرنمایی‌هایی را داشته: _ دیشب برای اولین‌بار/ دیدم که نامِ کوچکم دیگر/ چندان بزرگ و هیبت‌آور نیست («رفتارِ من عادی است») _ طنینِ نامِ مرا موریانه خواهد‌خورد* مرا به نامِ دگر غیرِ از این خطاب کنید («مساحتِ رنج») _ حس‌می‌کنم که انگار/ نامم کمی کج است/ و نامِ خانوادگی‌ام، نیز/ از این هوای سربی خسته است [...] ای‌کاش/ آن کوچه را دوباره ببینم/ آن‌جا که ناگهان/ یک‌روز نامِ کوچکم از دستم/ افتاد («جرأتِ دیوانگی») این تویی، خودِ تویی، در پسِ نقابِ من ای مسیحِ مهربان زیرِ نامِ قیصرم («سفر در آینه») ۲_ کوهِ رازآمیزِ «قاف» (که دَورتادَورِ عالم کشیده‌شده) در فرهنگِ اسلامی همان کارکردی را دارد که البرز در اساطیرِ ایرانی. در نتیجهٔ امتزاجِ فرهنگِ ایرانی و اسلامی در ادبِ فارسی گاه جایگاهِ سیمرغ را نیز در قاف دانسته‌اند. قاف در معنایی کنایی دوری و درازی راه را نیز می‌رسانَد و «قاف‌تا‌قاف» یعنی سرتاسرِ جهان. هم‌چنین می‌دانیم که در منطق‌الطیرِ عطّار، پرندگان برای رسیدن به «عشق‌شان»، «سلطانِ طیور» که از آنان «دور دور» بود و در قاف آشیانه‌داشت، بیابان‌های بی‌فریاد و برهوت‌ها را درمی‌نوردند. ازهمین‌رو قاف با عشق و راز و رمزهای آن پیوندِ ‌نزدیکی دارد. با این نکته‌ها به‌گمانم تاحدّی زیباییِ «و قاف/ حرفِ آخرِ عشق است» روشن‌شده‌باشد. حال این بخشِ شعر را با تعبیرِ مشهورِ «تازه اولِ عشق است» بسنجیم، به‌ویژه با این بیت: تو هم به مطلبِ خود می‌رسی شتاب‌مکن هنوز اوّلِ عشق است اضطراب‌مکن ضمناً با شنیدنِ «حرفِ آخر»  فصل‌الخطاب‌بودنِ (سخنِ) قافِ عشق نیز به ذهن متبادرمی‌شود. گاه به‌جای آن، «ختمِ چیزی/ کاری ‌بودن» نیز می‌گوییم. نظامی در مخزن‌الأسرار سروده: چون گذری زین دوسه‌ دهلیزِ خاک لوحِ تو را از تو بشویند پاک ختمِ سپیدی و سیاهی شوی محرمِ اسرارِ الهی شوی ۳_ نکتهٔ دیگر تضادی است که قیصر میانِ بزرگیِ «عشق» و خُردیِ «نامِ کوچکِ» (درمعنا اما بزرگِ!) خود و نیز میانِ «آخر» و «آغاز» برقرارکرده‌است. نیز می‌دانیم که در شعرِ قیصر توجّه به نام و نامیدن، جایگاهی ویژه‌ دارد. مضمونِ محوریِ قطعهٔ «نه گندم نه سیب» نام است. سطرهایی از این شعر: _ نه گندم نه سیب/ آدم فریبِ نامِ تو را خورد _ نامت طلسمِ بسمِ اقاقی‌ها است _ لبخند/ در تلفّظِ نامت/ ضرورتی است! دیگر آن‌که از منظرِ نوشتاری حرفِ «ق» در پایانِ «عشق»، «ق» بزرگ است، حال‌آن‌که همین حرف در «آغازِ» نامِ قیصر، کوچک است. شاعر درحقیقت، با فروتنیِ تمام به کوچکیِ نامِ خود در برابرِ نامِ بلندِ عشق اشاره‌دارد. و این زیبایی آن‌گاه دوچندان‌می‌شود که بدانیم «قیصر» (لقبِ عمومی فرمانروایانِ روم) نامِ پرابّهت و دارای طنین و طُمطُراق بوده و هست. این نکته در برخی از نمونه‌هایی که پیش‌تر نقل‌شد نیز مدّ نظر شاعر بوده‌است. به‌زبانِ ساده شاعر می‌خواهد‌‌‌بگوید یا گفته‌‌است: هیبتِ نامِ من («قیصر») دربرابرِ شکوهِ عشق، هیچ است. ۴_ نکته آخر آن‌که این‌گونه رفتار با حروف در شعرِ فارسی پیشینه‌دارد. خاقانی استادِ این‌گونه هنرنمایی‌هاست: چنان اِستاده‌ام پیش و پسِ طعن که استاده‌است الف‌های اطعنا و قیصرِ امین‌پور خود در شعرِ «اشتقاق» سروده: وقتی جهان/ از ریشهٔ جهنّم/ و آدم از عدم/ و سعی از ریشه‌های یأس می‌آید/ و وقتی یک تفاوتِ ساده/ در حرف/ کفتار را / به کفتر/ تبدیل می‌کند/ باید به بی‌تفاوتیِ واژه‌ها/ و واژه‌های بی‌طرفی / مثلِ نان/ دل بست/ نان را/ از هر طرف که بخوانی/ نان است! * گویا اشاره‌‌دارد به ماجرایی در صدر اسلام؛ عهدنامه‌ای که موریانه تمامِ واژه‌های آن را می‌خورَد الّا "الله". 🍁🍁 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
🔺 💠جشنواره ملی شعر مرزداران ✍آخرین مهلت ارسال اثر : ۳۰ آذرماه ۱۴۰۳ ⬅️علاقه مندان می توانند اشعار خود را با ذکر مشخصات و شماره تماس در شبکه های اجتماعی به ۰۹۱۴۳۵۲۳۵۱۵ ارسال نمایند. 📌جهت پیگیری اخبار فرهنگی و هنری استان اردبیل به ما بپیوندید👇 🆔https://t.me/ardfarhang 🆔https://ble.ir/farhang_ardabil 🆔https://eitaa.com/farhang_ardabil 🆔https://rubika.ir/ardabilfarhang 🌐https://ardebil.farhang.gov.ir اردبیل ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔷https://eitaa.com/RoshanaArdabil •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همرنگِ  سپیده و  سپیدار شوید مشتاقِ سلام و مستِ دیدار شوید روشن شده چشم آسمان ،صبح بخیر در می زند آفتاب بیدار شوید 
گرمی لبخند از آواز بنان برداشته چشم از فیروزه‌های اصفهان برداشته حس معصوم نگاه غرق در اعجاز را از دعاهای مفاتیح الجنان برداشته بعدها هرکس بخواند نقلی از زیباییش از غزل‌های من آتش به جان برداشته عشق مدت‌هاست این روح سراسر درد را برده بر بام جنون و نردبان برداشته فکر کن گنجشک باشی و ببینی گردباد جفت معصوم تو را از آشیان برداشته بشکند دستش گلم هرکس تو را از من گرفت کیسه ی باروت از ستارخان برداشته
     نهم آبانماه      سالروز درگذشت «سلمان هراتی» شاعر      معاصر                  "روحش شاد و یادش گرامی"
       کاش می شد که پریشان تو باشم        یا نباشم یا از آن تو باشم        تو چنان ابر طربناک بباری        من همه تشنه ی باران تو باشم        در افقهای تماشای نگاهت        سبزی باغ و بهاران تو باشم        تا در آیی و گلی را بگزینی        من همان غنچه ی خندان تو باشم        چون که فردا شد و خورشید کدر شد        من هم از جمله شهیدان تو باشم        تا نفس هست و قفس هست، الهی        من شوریده غزل خوان تو باشم                     
4_5839033344859313614.mp3
615.8K
شعر خوانی با صدای زنده‌یاد سلمان هراتی «آب در سماور کهنه»
مثل آن چایی که می‌چسبد به سرما بیشتر با همه گرمیم با دل‌های تنها بیشتر   درد را با جان پذیراییم و با غم‌ها خوشیم قالی کرمان که باشی می‌خوری پا بیشتر   بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر   هر شبِ عمرم به یادت اشک می‌ریزم ولی بعدِ حافظ خوانیِ شب‌های یلدا بیشتر   رفته‌ای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر   زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ‌تر بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر   هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شعر آن‌چنان خوش است که گر خصم بشنود خود را از آفرین نتواند نگاه داشت
صاحب آوازه در اقلیم گمنامی منم نام خود را از زبان هیچ‌کس نشنیده‌ام!
چک چک دیشب باران قرار با پنجره داشت روبوسیِ آبدار با پنجره داشت یک‌ریز به گوش پنجره پچ پچ کرد چک چک چک چک... چکار با پنجره داشت؟ قیصر امین‌پور درگذشته 1386 ش. ● در مطلب قبلی، در مورد «دلالت موسیقایی ساختار آوایی کلمات» سخن گفتیم. این تعبیر، از دکتر شفیعی کدکنی در کتاب ارزشمند «موسیقی شعر» است که من آن را با اندکی توسّع معنایی به‌کار گرفته‌ام. این اصطلاح، اشاره به یکی از جوانب موسیقی کلمات دارد که در آن، ساختار آوایی کلمه، علاوه بر نقش معنایی و رسانگی خویش، از رهگذر مجموعه‌ای از اصوات، مفهوم مورد نظر خویش را ابلاغ می‌کند.  در دوران امروز اگر بخواهیم از رباعی شاخصی یاد کنیم که به خوبی از این امکان بهره بُرده و آن را به یک سطح برجسته رسانده، بی شک همین رباعی مرحوم قیصر امین‌پور است. تکرار «چک چک» در مصراع چهارم، علاوه بر تداعی باران یک‌ریز، با جزء اول کلمۀ «چکار» هم متناسب افتاده و سؤال شعر را برجسته کرده است. ضمن اینکه واج‌آرایی پ/ چ/ ج در رباعی، آن حس پچ‌پچه را به خوبی القاء می‌کند. ● چندی است که سخت از خودم لبریزم آن‌گونه که باید از خودم بگریزم انگار که شیر آبِ هرزی هستم چک چک چک چک به پای خود می‌ریزم. .. مرگ آمد و در سکوت و بی رؤیایی چمباتمه زد در وسط تنهایی تنهایی من پُر است از ساعت پنج پس کی کی کی کی کی کی می‌آیی؟ جلیل صفربیگی ● منبع: دستور زبان عشق، ص 89؛ موسیقی شعر، ص 315 ـ 322؛ الیمایس، ص 22، 52 ●● "چهار خطی" 🍁🍁 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا بوده‌اند بی‌رگ و بی‌ریشه عده‌ای خواهیم رفت بی‌خبر از پیشِ عده‌ای... گاه آدمی چه‌سخت، پشیمان شده‌ست که، یک‌عمر بوده همدم و هم کیشِ عده‌ای... می‌ترسم از محبتِ مشکوکِ دوستان گرگ‌است پشتِ صورتکِ میشِ عده‌ای... چیزی به‌جز سیاهی و پوچی نمی‌چکد از مغزهای منفعت‌اندیشِ عده‌ای... دنیا اگرچه بوده چو کندویی از عسل یک‌عده نوش خورده و ما نیشِ عده‌ای... سربازگونه در دلِ شطرنجِ روزگار یک‌ریز می‌شویم پس و پیش عده‌ای... این زندگی نمایشی از قلع و قمع‌هاست قومی شبیهِ سنگ و چنان شیشه عده‌ای... یک‌روز می‌رسد که زمین چرخ می‌خورد آن وقت دستِ ماست گِرو، ریش عده‌ای...
الا یا ایها المالک شنو اشعارِ پدراما.. که نالیده ست از موجر در این اوضاع وانفسا من آن مستاجری هستم که حالا شعر میگوید گهی مثل قدیمی ها و یا بر مسلک نیما میان دفتر شعرم غزل اصلاً نمی یابی اگر گفتم غزل اکنون غلط ها کرده ام بی جا نمیدانی زمانی که نصیبم میهمان آید چه ترسی در دلم افتد چه پر خون است واویلا الا ای موجر مشتی که شادانی و سرمستی بیا با ما مدارا کن ترحم کن کمی بر ما تو خونسردی و آرامی ولی در سینه ام آتش.. که گُر گُر می کند در من و می سوزاند اونجا را !! چه شب هایی که در رویا تورا در خواب می بینم که با فریاد می گویی رسیده موعدت حالا اجاره خانه را بالا کشاندی تا ثریا نیز از آن هم باز بالاتر چه عرشی آنچنان اعلا شده کارم سه وعده نه ،هزاران بار حمالی نباید سفره ات خالی شود از قاتوق فردا ندارم هیچ آرامش بیا بیرون بکن غم را شده ماتم سرا اینجا به جان مادرت دارا «مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها» پدرام اکبری
سهم من چیست از نبودن تو؟ شعرهایی که پشت در ماندند، شعرهایی که قبلِ زاده شدن بین بود و نبود درماندند... -ایهام🤍